Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

کرامات و معجزات امام علی (علیه السلام)

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در طول حیات مبارک خود، برای اثبات ادعای امامت خود و همچنین هدایت مردم، اتمام حجت بر آنها، و احسان و محبت به آنها، معجزات و کرامات بسیاری به اذن الهی از خود نشان دادند که به برخی از آنها اشاره می شود:

  1. کندن در قلعه خیبر با قدرت روحانی

از ابن عمر نقل شده است: ما از فتح خيبر به دست على (علیه السلام) چندان تعجب نكرديم كه از كندن در قلعه و انداختن آن چهل ذراع دورتر، به گونه ای که وقتی چهل مرد خواستند آن را از جاى خود تكان دهند، نتوانستند و چون اين خبر را به پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دادند، فرمود: سوگند به كسى كه جانِ من در دست او است، چهل فرشته بر آن كار او را مدد كردند. روايت شده كه اميرالمؤمنين در نامه خود به سهل بن حنيف چنين مرقوم فرمود: سوگند به خدا، من درِ خيبر را با نيروى جسمانى و قوه خوراک از جاى نكندم، بلكه با نيروى ملكوتى و نفسى كه به پرتو خداى خود نورانى بود انجام دادم و من شعاعى از شعاع احمدم. به خدا سوگند، اگر تمام عرب براى جنگ با من، پشت در پشت نهند از جنگ نمى‏گريزم و اگر بر آنان چيره شوم، هرگز ستم نمى‏كنم. هر كس از من پرهيز نكند، مرگش بر او فرود مى‏آید و قلبش همواره آكنده از بيم است.[1]

  1. تهیه زاد و توشه سپاهیان در نبرد صفين‏

وقتى که جنگ صفين طولانى شد، مردم از تمام شدن زاد و توشه و علف حيوانات، شکايت کردند به حدى که از اصحاب، کسى چیزی پيدا نکرد که بخورد. حضرت به آنها فرمود: فردا آن چه کفايت کند به دست شما مى‏رسد. وقتى صبح شد، مردم از حضرت تقاضا کردند. امام على (عليه السّلام) بر بالاى تپه‏اى رفت و دعايى کرد و از خدا خواست که به آنها غذا بخوراند و علف حيواناتشان را تهيّه نمايد، سپس پايين آمد و به جاى خود برگشت. هنوز مستقر نشده بود که صف‌هاى شترانی که بار آنها گوشت، خرما، آرد، و… بود پشت سر هم، آمدند. آنها به حدى زیاد بودند که تمام بيابان پر شد و صاحبان شترها، همه بارهاى خود را از غذاها و هر چه با خود داشتند، از علف چهارپايان، لباس‌ها، خوراک حيوانات و همه چيزهايى که به آن نياز داشتند، خالى کرده و رفتند. هيچ کس نفهميد که آنها از کجا آمدند و آيا از جنس انسان بودند يا از جنّ، و همه تعجّب کردند.[2]

  1. شفای دختر نابينا

عبد الواحد بن زيد مى‏گويد: به حجّ بيت اللَّه الحرام رفته بودم و در حال طواف بودم که کنار رکن يمانى، دو زن را ديدم که يکى به ديگرى مى‏گويد: نه، به حق کسى که به وصايت انتخاب شد و کسى که به مساوات حکم مى‏کرد و به‏ عدالت قضاوت مى‏نمود، و به حق همسر فاطمه زکيّه رضيّه مرضيّه، اين گونه نبود. پرسيدم: کسى را که شما توصيفش مى‏کنى کيست؟ آن زن گفت: او امير مؤمنان على بن ابى‌طالب (علیهما السلام)، پرچم هدایت و باب احکام و تقسيم‏کننده بهشت و جهنّم و ربّانى اين امت است.

گفتم: او را از کجا مى‏شناسى؟

گفت: چگونه او را نشناسم در حالى که پدرم در صفين در رکاب او شهيد شد. وقتى که از صفين برگشت، به خانه ما آمد و به مادرم فرمود: اى مادر يتيمان! حالت چگونه است؟ مادرم گفت: خوب است. آن گاه مادرم، من و اين خواهرم را نزد او آورد، در حالى که من آبله گرفته بودم و در اثر آن، ديدِ چشمم از بين رفته بود، هنگامى که چشم على (عليه السّلام) به من افتاد، آهى کشيد و فرمود:

        ما ان تاوّهت من شي‏ء رزيت به             کما تاوّهت للاطفال في الصغر

        قد مات والدهم من کان يکفلهم             في النائبات و في الاسفار و الحضر

يعنى: «براى هيچ مصيبتى به اندازه اطفال در كوچكى، آه نكشيدم، پدرشان كه در مصيبت‌ها، سفرها و حضرها، آنان را كفايت مى‏كرد، مرده است». سپس حضرت دست مبارکش را بر صورتم کشيد و همان هنگام، چشم‌هايم باز شدند. به خدا سوگند! اکنون من مى‏توانم شتر رميده را در شب تاريک ببينم و اين به برکت آن حضرت بود که درود خدا بر او و خاندانش باد.[3]

 [1]. فتال نیشابورى، محمد بن حسن‏، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج ‏1، ص 292 و 293؛ رازى، فخر الدین محمد بن عمر، مفاتیح الغیب‏ (التفسیر الكبیر)، ج‏ 21، ص 436.

[2]. ابن حمزه طوسى‏، محمد بن علی، الثاقب في المناقب‏، تحقیق:‌ عَلَوان، نبیل رضا، ص 157‏.‏

[3]. قطب راوندى‏، سعید بن عبدالله، الخرائج و الجرائح، ج ‏2، ص 543 و 544.