searchicon

کپی شد

کرامات و معجزات امام سجاد (زین العابدین) (علیه السلام)

برای امام سجاد (علیه السلام) کرامات و معجزات فراوانی نقل شده است. در این گفتار کوتاه به نمونه هایی از آنها اشاره می شود:

  1. زُهری می گوید: من نزد علی بن الحسین (علیهما السلام) بودم که یکی از اصحاب او به حضورش آمد. حضرت با مشاهده او فرمود: ای مرد خبر تو چیست؟ (شاید منظور این بوده که کار و حاجت تو چیست؟). آن مرد گفت: ای پسر رسول خدا خبر من این است که من در حالی صبح کرده ام که چهارصد دینار مقروض هستم و نمی توانم آن را اداء کنم و دارای خانواده ای پر جمعیت (عیالوار) هستم که قدرت تأمین آنها را ندارم. با شنیدن این خبر، حضرت علی بن الحسین (علیهما السلام) شروع کرد به گریستن، گریستنی شدید.

من به ایشان عرض کردم: یا ابن رسول الله چرا گریه می کنید؟! فرمود: آیا مگر نه این است که گریه برای مصیبت ها و ناراحتی های بزرگ آماده شده است؟ افراد حاضر گفتند: آری اینچنین است یا ابن رسول الله! فرمود: پس کدام ناراحتی و مصیبت از این بزرگتر که فرد مؤمنِ آزادی ببیند برادر مؤمنش کمبودی دارد، ولی قدرت برطرف کردن آن را نداشته باشد؟! او را در نداری و فقر مشاهده کند، ولی نتواند فقر او را برطرف سازد؟! بعد همه حاضران متفرق شدند.

یکی از مخالفان که مرتب به آن حضرت طعنه می زد و ناسزا می گفت، با مشاهده این برخورد امام با یکی از اصحاب خود، گفت: تعجب است از این آقایان! یک بار ادعا می کنند که آسمان و زمین و همه چیز، به آنها داده شده و خداوند هیچ‌یک از آرزوها و حوائجشان را ردّ نمی کند و بار دیگر از این‌که حال یکی از خواصّ اصحابشان را اصلاح کنند، اعتراف به عجز می کنند. این حرف به همان مرد مقروض رسید. بلافاصله به حضور حضرت علی بن الحسین (علیهما السلام) آمد و عرض کرد: یا ابن رسول الله از فلان آقا چنین و چنان به من رسیده است و این بر من سنگین‌تر از محنت و ناراحتی خودم است. امام (علیه السلام) با شنیدن این سخن به او فرمود: خداوند متعال برای فرج تو اذن داد! ای فلانه (اسم یکی از کنیزهای خود را برد) آنچه برای سحری و افطار من است بیاور! او دو قرص نان را با خود آورده حضرت به مرد فرمود: این دو را بگیر که نزد ما غیر از آنها چیز دیگری نیست. به تحقیق خداوند به وسیله همین دو قرص نان مشکل تو را حلّ خواهد کرد و خیر وسیعی از آن دو به تو خواهد رسید.

مرد آن دو را گرفت و در حالی (از آنجا رفت) که از سویی نمی دانست با آن دو قرص نان چه کند، از سوی دیگر از سنگینی قرض خود و بدی حال خانواده اش به فکر فرو رفته بود و شیطان هم او را وسوسه می کرد که واقعاً چه رابطه ای بین این دو قرص نان و نیاز تو وجود دارد؟ همان طور که آن مرد در حال راه رفتن بود، به ماهی فروشی برخورد که یک قطعه از ماهی های او نزدش باقی مانده بود. به او گفت: این ماهی نزد تو باقی مانده و یکی از این دو قرص نان من هم نزد من زیاد آمده است. آیا حاضری ماهی اضافی و به جا مانده خود را به من بدهی و یک قرص از نان اضافی من را بگیری؟ ماهی فروش گفت: آری، ماهی را به او داد و یک قرص نان را گرفت. باز آن مرد به راه افتاد و به مردی برخورد که با او کمی نمک بود و کسی به خریدن آن رغبت نداشت. پس به او گفت: آیا حاضری این نمک را که کسی به آن رغبتی ندارد با یک قرص نان من که آن هم مورد رغبت کسی نیست، معاوضه کنی؟! گفت: آری و این کار را کرد.

مرد ماهی و نمک را به منزل برد و با خود گفت: این را با این اصلاح می کنم (یعنی ماهی را پخته و به آن نمک می زنم و می خورم). اما همین که شکم ماهی را پاره کرد، دو لولوء بسیار فاخر در درون آن یافت. پس خدای را شکر نمود و در همان حال که غرق خوشحالی حاصل از یافتن آن دو لولوء بود، درب منزلش به صدا در آمد. او بیرون آمده تا ببیند که پشت درب چه کسی است؟ ناگهان دید صاحب ماهی و صاحب نمک هستند که با هم آمده و هر کدامشان می گوید: ای بنده خدا ما تلاش کردیم خودمان، یا یکی از اعضای خانواده هایمان قرص نان را بخوریم، ولی دندانمان در آن کارگر نیفتاد و جز این گمان نداریم که تو در بدحالی و تنگ دستی به نهایت رسیده و بر مشقّت و شدت عادت کرده ای!حال ما این نان را به تو بر می گردانیم و آنچه را از ما گرفته ای بر تو حلال می کنیم. او هم آن دو قرص نان را از آن دو گرفت. بعد از رفتن آن ها داخل منزل شد. در همین موقع بار دیگر درب منزلش به صدا درآمد و کسی جز فرستاده حضرت علی بن الحسین (علیهما السلام) نبود. او منزل وارد شده و گفت: حضرت به تو می فرماید: خداوند فرج تو را فرا رسانید، حال طعام ما را به ما برگردان که آن را جز ما نمی خورد! آن مرد دو لولوء را فروخت و مال بسیار فراوان و بزرگی به دست آورد که هم قرضش را با آن اداء کرد و حالش هم بعد از آن بسیار خوب شد.[1]

  1. امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: «روزی در کنار حجرالاسود، دست یک مرد و یک زن که در حال طواف بودند به هم چسبید. (شاید عقوبت الهی آنان به دلیل لغزشی که برای آن دو در حال طواف پیش آمد، این بود که دست هایشان که در چنین مکان مقدسی، به خیانت به هم دراز شده بود، به هم بچسبد، تا دیگران عبرت بگیرند).

هر کدام از آنها تلاش زیادی نمود که دست خود را جدا نماید، اما هیچ کدام موفق نشدند. مردم که در صحنه حاضر بودند، گفتند:«باید این دو دست را قطع کرد!».

در این هنگام امام سجاد (علیه السلام) وارد مسجد الحرام شد. همه مردم به طرفش شتافتند و از او کمک خواستند. امام پیش آمد و دست مبارک خود را بر روی دست مردی گذاشت که دستش روی دست آن زن قرار گرفته بود. دست ها بلافاصله از هم جدا شدند.[2]

  1. امام على بن حسين (عليهما السلام) با اصحابش نشسته بود، ناگاه آهويى از سمت بيابان آمد و در مقابل آن حضرت ايستاد در حالی که دمش را حركت مى داد و همهمه مى كرد. يكى از اصحاب پرسيد: يابن رسول اللّه اين آهو چه مى گويد؟ فرمود: او معتقد است كه فلان شخص قرشى، ديروز نوزادش را گرفته، در حالى كه هنوز هيچ شير به او نداده است. در دل يكى از حاضران ترديدى پيدا شد. پس ‍ على بن حسين (عليهما السلام) كسى را به دنبال مرد قرشى فرستاد كه او را بیاورد. وقتی آمد امام (عليه السلام) فرمود: چه شده كه اين آهو از تو شكايت دارد؟ عرض كرد: چه مى گويد؟ فرمود: مى گويد: تو ديروز در فلان ساعت نوزادش را گرفته اى و او را از آن وقتى كه گرفته اى شير نداده اى. او از من خواست دنبال تو بفرستم و از تو بخواهم که نوزادش را نزد او بفرستى تابه او شير بدهد و دوباره به تو برگرداند. آن مرد گفت: به خدايى كه محمّد (صلّی الله علیه و آله) را به حق مبعوث كرده، او راست گفته است. پس امام فرمود: بنابراين بفرست تا نوزادش را بياورند. (راوى می گويد): وقتى بچه آهو را آوردند، مادرش او را شير داد. آن‌گاه على بن حسين (عليهما السلام) رو به آن مرد كرد و فرمود: به حقى كه بر تو دارم او را به من ببخش. آن مرد، بچه آهو را به امام (عليه السلام) بخشيد. امام نيز او را به مادرش داد و با زبان آن حيوان سخنى گفت. آهو همهمه اى كرد و دمى تكان داد و رفت و نوزادش نيز با او رفت . اصحاب پرسيدند: يابن رسول اللّه! آهو وقت رفتن چه گفت؟ فرمود: براى شما دعا كرد و جزاى خير مسئلت نمود.[3]
  2. یکی دیگر از کرامات و معجزات آن حضرت، جریانی است که بین امام سجاد (علیه السلام) و عموی او؛ محمد بن حنفيه در باره اینکه چه کسی بعد از امام حسین (علیه السلام) دارای مقام امامت است، رخ داده است. این جریان را امام محمد باقر (علیه السلام) نقل فرموده است که در جای خود به آن اشاره خواهد شد.[4]

[1]. صدوق، محمد بن على، امالی‏، ص 453؛ فتال نيشابورى‏، محمّد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج 1، ص 196‏.‏

[2]. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، الخرائج و الجرائح‏، محقق / مصحح: مؤسسة الإمام المهدى (عليه السلام)‏، ج 2، ص 585.

[3]. مفيد، محمد بن محمد، اختصاص، ص 299؛ ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على،‏ مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 140‏.

[4]. صفار، محمد بن حسن‏، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد (صلّى الله عليه و آله)‏، محقق / مصحح: كوچه باغى، محسن‏، ج 1، ص 502؛ كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 348؛ ‏مسعودى، على بن حسين، إثبات الوصية للإمام على بن أبى طالب‏، ص 170؛ طوسى، محمد بن حسن،  الغيبة (كتاب الغيبة للحجة)، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 18 و 19.