کپی شد
کرامات فاطمه معصومه (سلام الله علیها)
حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)، دختر امام موسای کاظم (علیه السّلام)، مانند دیگر اؤلیاى پاک خداوند، داراى کرامتهاى باهره بوده و مىباشد و در اعصار و قرون مختلف، عموم طبقات از عالم و عامى، شاهد و ناظر بعضى از آن کرامات بوده و گواهى دادهاند. در این بخش به چند مورد از کرامات آن بانوی بزرگ به نحو اختصار اشاره میشود:
- آیة الله العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی میفرمود: روزگاری که جوانتر بودم، روزی بر اثر مشکلات فراوانی که داشتم، از جمله میخواستم دخترم را شوهر دهم، ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای وی جهیزیه تهیه کنم، با ناراحتی به حرم حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) رفتم، و با عتاب و خطاب در حالیکه اشکهایم سرازیر بود، گفتم: «ای سیده و مولای من، چرا نسبت به امر زندگی من اهمیت نمیدهی؟ من چگونه با این دست خالی دخترم را شوهر دهم؟!»، سپس با دلی شکسته به خانه برگشتم. وقتی به خانه برگشتم، حالت غشوه (کشف) مرا فرا گرفت، در همان حال شنیدم در میزنند، رفتم در را باز کردم، شخصی را دیدم که پشت در ایستاده، وقتی مرا دید گفت: «سیده تو را میطلبد»، با شتاب به حرم رفتم، وقتیکه وارد صحن شریف آن حضرت شدم، چند کنیز را دیدم که به تمیز کردن ایوان طلا اشتغال داشتند، از سبب آن پرسیدم، گفتند: اکنون سیده میآید، پس از اندکی حضرت فاطمه معصومه (سلام اللَّه علیها) آمد، در حالی که در شکل و شمایل، مانند مادرم فاطمه زهرا (سلاماللَّهعلیها) بود؛ (چون جدهام فاطمه زهرا (سلام اللَّه علیها) را سه بار قبل از آن، در خواب دیده بودم). نزد عمهام حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) رفتم و دستش را بوسیدم، به من فرمود: «ای شهاب! کی ما در فکر تو نبودهایم، که ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاکی هستی، تو از زمانی که به قم آمدی زیر نظر ما و مورد عنایت ما بودهای».
مرحوم آقای مرعشی در ادامه میگوید: وقتی از خواب بیدار شدم، فهمیدم که نسبت به حرم حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) اسائه ادب (بیاحترامی) کردهام، همان لحظه برای عذرخواهی به حرم شریفش رفتم، از آن پس حاجتم برآورده شد و در کارم گشایشی صورت گرفت و مشکل زندگیم حل و آسان گردید.[1]
- مرحوم قائممقام فراهانى مىگوید: جناب آمیرزا آقا؛ سرکشیک حرم حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) مىفرمود: در سال 1300 قمری، خانمی را که فلج بود، از کاشان به قصد استشفا به قم آوردند. آن خانم به حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) متوسل شد. ایشان میگوید: آن شب من کشیک بودم و در حالیکه خانم فلج در کنار ضریح مطهر بود، درب حرم را بستند. وقتی نصف شب گذشت، خانم مذکور صدا زد: حضرت مرا شفا داد. میگوید: در را گشودم، دیدم همانطور است که مىگوید. جریان شفا یافتنش را سؤال نمودم، گفت: عطش بر من غلبه کرد، خجالت کشیدم آب بخواهم، با آن حالت به خواب رفتم. در عالم خواب جام آبى به من دادند و گفتند: این آب را بخور، شفا مىیابى. آب را خوردم و از خواب بیدار شدم. دیدم نه از عطش خبرى است و نه از فلج اثرى.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند[2]
همچنین آمیرزا آقا مىگفت: سالى نیست که دو سه نفر کور و شل از برکت توسل به آن معصومه (سلام اللَّه علیها) شفا نیابند.[3]
- از جمله داستانهای واقعی که نقل آن به تواتر رسیده این است: پای مردی به نام میرزا اسدالله که از خدام آستانه مقدسه حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) بود، بیماری شقاقلوس (یک نوع بیحسی و فلجی) گرفت، به حدی که انگشتهای پایش سیاه شده و پزشکهای آن زمان از درمان او عاجز شده بودند و به اتفاق آراء گفته بودند که باید پای او قطع شود.
یک روز قبل از آنکه موعد قطع پا فرا رسد، بیمار نامبرده با خود گفت: حال که بنا است فردا پای مرا قطع کنند، خوب است امشب در حرم مطهر حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) بمانم و متوسل شوم.
شخصی به نام مبارک او را حمل کرد و به حرم برد، اواخر شب که خدام، درهای حرم را بستند، او خود را به پای ضریح انداخت و در مورد درد و بیماری خود ناله کرد و ملتمسانه از حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) خواست که از خدا بخواهد، پای او خوب شود. او تا صبح به توسل و سوز و گداز پرداخت، هنوز هوا تاریک بود، خدام شنیدند که میرزا اسدالله، پشت در آمده فریاد میزند در را باز کنید، حضرت به من لطف کرد و توسط ایشان شفا یافتم. در را باز کردند، دیدند میرزا اسدالله خوشحال است و بیماریش رفع شده است. او جریان شفایش را چنین شرح داد: بانوی بزرگواری نزدم آمد و فرمود: تو را چه شده است؟ عرض کردم: بیماری پا مرا از کار انداخته، از خدا، یا شفا میخواهم یا مرگ! آن بانو گوشه مقنعه خود را چند بار بر روی پای من مالید و فرمود: خداوند تو را شفا داد. احساس کردم که خوب شدم و اصلاً درد پا ندارم. از آن بانو پرسیدم، شما کیستید؟ فرمود: «آیا مرا نمی شناسی و حال آنکه تو خادم حرم من میباشی، من فاطمه دختر موسی بن جعفر (علیهما السّلام) هستم».[4]
- استاد حسن زاده آملی درباره ملاصدرا مینویسد:
«جناب استادم «علامه رفیعی قزوینی» در اولِ رسالهای که درباره حرکت جوهری نوشته، فرمود: در حاشیه «اسفارِ» خطی که به خط مرحوم «میرزا علی اکبر حِکمی یزدی» است، به نقل از ملاصدرا آمدهاست: «هنگامیکه این مطالب را در این مقام مینویسم، در کهک که یکی از روستاهای قم است، میباشم، پس به زیارت دختر موسی بن جعفر (علیهما السلام) به قم رفتم، تا از آن بانو کمک بطلبم و این زمان، روز جمعه بود. پس با یاری خدای تعالی این موضوع برای من کشف شد».[5]
مرحوم آیة الله العظمی شهاب الدین مرعشی نجفی (رحمه الله) مکرّر میفرمود: هر وقت برای ملاصدرا مشکل علمی یا مطلب مبهمی پیش میآمد، در حرم مطهر حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) مکرر به بیبی متوسل شده، و با استمداد از آن بانوی دو عالم، مشکلش، حلّ و آسان میشد.[6]
- از آیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله) نقل است که فرمود: شبِ زمستانی بود که من دچار بیخوابی شدهبودم. خواستم به حرم بروم، دیدم بیموقع است؛ آمدم خوابیدم. در عالم خواب دیدم خانمی وارد اتاق شد و به من فرمود: «سید شهاب! بلند شو و به حرم برو؛ عدهای از زوار من در پشت دربِ حرم، دارند از سرما هلاک میشوند؛ برو آنها را نجات بده» من به طرف حرم به راه افتادم. وقتی پشت درب شمالی حرم رسیدم، دیدم در میدان آستانه، عدهای از زوار پاکستانی یا هندی، با لباسهای مخصوص خودشان، از شدت سرما میلرزند. درب حرم را زدم؛ حاج آقا حبیب که جزو خدام حرم بود، با اصرار من در را باز کرد و ابتدا من، و آنها پشت سرم وارد حرم شدند».[7]
[1]. مرعشینجفی، سیدمحمود، رفیعیعلامرودشتی، علی، بر ستيغ نور (شرح حال آية الله نجفي مرعشي)، ص 79.
[2]. دیوان حافظ.
[3]. قائم مقام فراهانى، ميرزا ابو القاسم، اقامةالبرهان على اصول دين الاسلام، گردآورنده: قائم مقام فراهانى، عبدالمجید، ص 289 .
[4]. نائینیاردستانی، محمدعلی، انوار المشعشعين، محقق: انصاریقمی، محمدرضا، ج 1، ص 216؛ سایت تبیان.
[5]. حسن زاده آملی، حسن. اتحاد عاقل به معقول، ص 117 و 118.
[6]. شریف رازی، محمد، گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 39.
[7]. محمدبیگی، الیاس، فروغی از کوثر زندگينامه حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام)، ص 58 و 59.