Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

کرامات شیخ بهایی

شیخ بهایی دارای کرامات زیادی بوده که در این مقال مختصر به برخی از آن کرامات اشاره می‌شود:

  1. عز‌الدین قاضی‌القضات اصفهانی نقل می‌کند که شبی در عالم رؤیا یکی از امامان معصوم (علیهم‌السلام) را دیدم که به‌من فرمودند: کتاب «مفتاح‌الفلاح» را نسخه‌برداری کن و به آن عمل کن. قاضی‌القضات اصفهانی می‌گوید: از خواب پریدم و هرچه فکر کردم تاکنون چنین کتابی ندیده و نشنیده بودم و حتی علمای اصفهان نیز از آن خبر نداشتند. او ادامه می‌دهد که در آن زمان به‌دلیل لشکرکشی در برخی از نقاط کشور، مرحوم شیخ بهایی در مناطق مرزی بود؛ لذا وقتی شیخ بعد از مدتی به اصفهان بازمی‌گردد، نزد او رفته و از ایشان پرسیدم: «آیا شما کتابی با عنوان مفتاح‌الفلاح سراغ دارید؟» شیخ در پاسخ گفت: «بله من چنین کتابی را در سفر نوشته‌ام، اما تا به‌حال آن‌را به احدی نشان نداده‌ام»؛ قاضی‌القضات اصفهانی به وی گفت: «من یکی امامان معصوم (علیهم‌السلام) را در خواب دیدم و ایشان فرمودند: بر عمل به این کتاب مداومت داشته باشم». در این‌هنگام شیخ بهایی با شنیدن این مطلب بسیار گریه می‌کند و کتاب را به او داده و گفت: «از آن نسخه‌برداری کن».[1]
  2. مرحوم شیخ محمد تقی (مجلسی بزرگ) پدر علامه محمد باقر مجلسی نقل می‌کند: «شش ماه قبل از رحلت مرحوم شیخ بهایی، خودِ ایشان ندایی را از قبر «بابا رکن‌الدین» می‌شنود و این در حالی بود که من نزدیک او بودم، اما متوجه صدا نشدم. پس شیخ رو به‌من کرد و گفت: صدا را شنیدید؟ گفتم: خیر. ایشان گریست و دست به‌دعا برداشت. بعدها که ما اصرار کردیم، شیخ بهایی گفت: به‌من خبر دادند آماده مرگ شو و بعد از شش ماه ایشان رحلت کرد و بنده به اتفاق تمام طلاب و فضلای اصفهان و مردم عادی که حدود 50 هزار نفر می‌شدیم، در تشییع ایشان شرکت کردیم». مجلسی می‌گوید: این ندا تنها یک جمله بود؛ «شیخ در فکر خود باش».[2]
  3. یکی از روزها شیخ بهایی با فقیهی بزرگوار به‌نام «سید ماجد بحرینی» روبه‌رو شد. شخصی در حضور این دو بزرگوار از سید ماجد مسئله‌ای پرسید. سید به احترام شیخ بهایی مسئله را مختصر جواب داد. شیخ بهایی از وی خواست كه سوال را مفصل‌تر بررسی كند. سید ماجد ابعاد گوناگون سؤال و جواب را توضیح داد. شیخ بهایی كه گویا می‌خواست توجه سیّد را به بخشی دیگر از حقایق جهان جلب كند، ذكری برلب جاری کرد و بر تسبیحی كه در دست داشت، وردی خواند. در این لحظه، آب از دانه‌های آن جوشش كرد. از سید ماجد پرسید، آیا با این آب می‌توان وضو گرفت؟ سید در جواب گفت: خیر؛ زیرا این آب، خیالی است، نه آبی كه از آسمان نازل شده و یا از زمین جوشیده باشد. شیخ بهایی جواب وی را پسندید.[3]

 

[1]. قمى،‏ عباس،‏ الفوايد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه‏، ج 2، ص 603.

[2]. مجلسي،‏ محمد تقى، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه‏، ج 14، ص 435.‏

[3]. الفوايد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه‏، ج 2، ص 603.