Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

کرامات آیه‌الله وحید بهبهانی

کرامت، تفضّلی از ناحیه خداوند است که به‌دست اولیاء الله و مؤمنان صالح انجام می‌گیرد و از قداست و پاکی صاحبش حکایت دارد. مردان الهی براثر پاکی نفس و تزکیه روح به مقاماتی دست یافته و صاحب کرامت‌هایی می‌شوند که گاه برای هدایت و گاه برای اتمام حجت به عده‌ای نشان می‌دهند.

علامه وحید بهبهانی نیز از شمار مردان بزرگ الهی است که به واسطه داشتن زهد و تقوای واقعی و تحمل ریاضت‌های فراوان در راه کسب معارف دین، به‌جایی رسیده که گاهی اموری خارق العاده و کراماتی شنیدنی از ایشان سر زده است. در این مقال کوتاه به یک مورد از کرامات وی اشاره می‌شود:

ایشان، در اواخر عمر شریف خود، به‌جهت کهولت سن، کرسی درس و امورات حوزوی خود را به شاگردانش سپرد و خود، تنها به‌تدریس شرح لمعه کفایت کرد. سیّد زین العابدین لاهیجی از شاگردان درس لمعه استاد، کرامتی را از ایشان تعریف کرده است. او می‌گوید: «ما در عتبات عالیات تحصیل علم می‌کردیم. آقا به‌سبب کهن‌سالی ضعیف شده، تدریس را ترک کرده بود و تنها به تدریس شرح لمعه‌ای بسنده می‌کرد. ما چند نفر بودیم که برای تبرّک و تیمّن در درس آن بزرگ‌مرد شرکت می‌کردیم. روزی دیر از خواب برخاستم (و به‌جهت احتلام نیازمند آب شدم)، نماز صبح قضا شده، وقت درس آقا نیز رسیده بود. با خود گفتم، اوّل در درس حضور می‌یابم و بعد به‌گرمابه رفته و غسل می‌کنم. پس به‌درس رفتم. استاد هنوز نیامده بود. اندکی بعد استاد تشریف آورد و با شادی و بهجت تمام به‌اطراف نگریست، ولی یک‌باره آثار اندوه در چهره‌اش آشکار شد. سپس گفت: امروز درس نیست، بروید! شاگردان برخاستند و رفتند. وقتی من خواستم برخیزم، به‌من فرمود: بنشین! من نشستم، چون مجلس خلوت شد، آقا فرمود: زیر بساطی که برآن نشسته‌ای اندکی پول هست، آن را بردار، برو غسل کن و از این به‌بعد با بدن ناپاک در چنین محفلی حاضر نشو. من شگفت زده پول را برداشته و به‌حمام رفتم».[1]


[1]. عراقی، محمود بن جعفر، دار السلام در احوالات حضرت مهدی (علیه‌السلام)، تحقیق: جمعی از نویسندگان، ص 843 و 844؛ تنکابنی، میرزا محمد، قصص العلماء، ص ۱۵۷ و ۱۵۹.