کپی شد
چیستی معرفت
با توجه به این که موضوع معرفت شناسی، معرفت (شناخت) است لازم است توضیحى پیرامون واژه شناخت داده شود، این واژه که معادل کلمه معرفت در زبان عربى است کاربردهاى مختلفى دارد و عام ترین مفهوم آن مساوى با مطلق علم[1] و آگاهى و اطلاع است و گاهى به ادراکات جزئى اختصاص داده مىشود و زمانى به معناى بازشناسى به کار مىرود چنانکه گاهى هم به معناى علم مطابق با واقع و یقینى استعمال مىگردد، اما شناخت به عنوان موضوع علم شناختشناسى ممکن است به هر یک از معانى یاد شده یا جز آنها در نظر گرفته شود و در واقع تابع قرارداد است، ولى نظر به این که هدف از بررسى مسائل شناخت اختصاص به نوع خاصى از آن ندارد بهتر این است که همان معناى اعم و مساوى با مطلق علم اراده شود.
مفهوم علم یکى از روشن ترین و بدیهىترین مفاهیم است و نه تنها نیازمند به تعریف نیست که اساساً تعریف آن امکان ندارد؛ زیرا مفهوم واضح ترى از آن وجود ندارد که معرف آن واقع شود و عباراتى که به عنوان تعریف علم و معرفت در کتاب هاى منطقى یا فلسفى به کار مىرود تعریف حقیقى نیست و منظور از ذکر آنها یا تعیین مصداق مورد نظر در علم یا در مبحثخاصى است چنانکه منطقیان علم را به حصول صورت چیزى در ذهن تعریف کردهاند و فایده آن تعیین مصداق مورد نظر ایشان یعنى علم حصولى است و یا اشاره به نظریه تعریف کننده درباره بعضى از مسائل هستى شناختى مربوط به آن است چنانکه بعضى از فلاسفه مىگویند علم عبارت است از حضور مجردى نزد مجرد دیگر یا حضور شیئى نزد موجود مجرد تا بدین وسیله نظر خود را درباره تجرد علم و عالم بیان کنند.
اگر قرار باشد توضیحى درباره علم و شناخت داده شود بهتر این است که بگوییم علم عبارت است از حضور خود شىء یا صورت جزئى یا مفهوم کلى آن نزد موجود مجرد [2].
نکته قابل توجه این است که معرفت شناسی در مغرب زمین همانگونه که اشاره شد تا پیش از نیمه دوم قرن بیستم شامل مباحث مربوط به مفاهیم و قضایا می شد ولی بعد از نیمه دوم قرن بیستم مباحث این علم فقط به معرفت «گزاره ای» (قضایا) اختصاص یافت که حیثیت حکایت گری آن مراد بود. معمولا فلاسفه غرب معرفت گزاره ای را به «باور صادق موجه» تعریف و تحلیل کردهاند. در اینجا لازم است تا اشاره ای به ارکان و شرایط سه گانه تعریف معرفت گزاره ای داشته باشیم.
برای اینکه نسبت به گزارهای مانند P معرفت حاصل بشود رعایت سه شرط لازم است:
اولا: باید P صادق باشد، در صورت کذب نمیتوان به آن معرفت داشت، از این شرط به «شرط عینی» معرفت تعبیر میشود که حاکی از نسبت بین گزاره و واقع است.
ثانیا: باید شخص به گزاره P باور و اعتقاد داشته باشد. این شرط، «شرط ذهنی» نامیده میشود.
ثالثا: گزاره باید موجه بوده و دلیل و شاهدی برآن داشته باشیم نه اینکه باور و اعتقاد ما به صورت حدس باشد.
پس، در صورتی می توان گفت، به گزاره P معرفت داریم که هر سه شرط فوق جاری باشد و سه جزء تعریف در «باور صادق موجه»، ناظر به همین سه شرط می باشد.[3]
[1]. مفردات اینگونه علم را تعریف کرد: ادراک حقيقت شیء. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص580.
[2]. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج1، ص152- 153.
[3]. حسین زاده، محمد، پژوهشی تطبیقی در معرفت شتاسی معاصر، صص51-53.