searchicon

کپی شد

چیستی عرش و کرسی الهی

با استعانت از آیات و روایات وارده، احتمالاتی در بارۀ حقیقت عرش و کرسی الهی بیان شده است:

معانی محتمل در باره عرش الاهی عبارت اند از:

1. شاید منظور از عرش همان مقام سلطنت و تدبیر الاهی باشد، به ویژه که غالباً بعد از واژه عرش در قرآن کریم، لفظ تدبیر یا نظایر و مصادیق آن آمده است؛ مانند: “ثم استوی علی العرش یدبر الامر…”؛[1] سپس بر تخت قرار گرفت و به تدبیر کار (جهان) پرداخت.

2. احتمال دوم این است که عرش نام موجودی خاص و حقیقی باشد؛ مانند: “… و هو رب العرش العظیم”؛[2] و او صاحب عرش بزرگ است که خدای متعال با تعبیر “رب العرش” توصیف می شود. از ظاهر این آیه، چنین بر می آید که عرش موجودی است که خدا رب اوست.

اراده این معنا با توجه به آیه “الذین یحملون العرش و من حوله…”؛[3] فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف می کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را می گویند.

بعید نیست که عرش یک موجود حقیقی باشد.

3. احتمال سوم در معنای عرش، جمع بین دو معنا و تفصیل آیات است؛ یعنی در برخی از آیات عرش موجود حقیقی و در برخی دیگر معنای عرش تعبیر کنایی است.[4]

علامه طباطبائی در معنای عرش می گوید: عرش حقیقتی از حقایق خارجی است. “ثم استوی علی العرش” در عین این که مثالی است که احاطه تدبیر خدا را در ملکش مجسم می سازد، بر این هم دلالت دارد که در این میان حقیقتی هم در کار هست و آن عبارت است از همان مقامی که زمام جمیع امور در آن جا متراکم و مجتمع می شود. از ظاهر آیه (7، سوره مؤمن؛ 17، سوره حاقه و 74 سوره زمر) بر می آید که عرش حقیقتی از حقایق خارجی است.[5]

بر حسب آنچه را که از روایات[6] وارده در معنای عرش استفاده می شود این است که عرش یک موجود حقیقی است و حاملانی برای آن ذکر شده است. عرش، صفات كثير و مختلفى دارد، در هر جاى قرآن به هر مناسبتى كه اسم عرش برده شده، صفات مربوط به همان جهت ذكر شده است، مثلا در جمله “رب العرش العظيم” عرش عظيم به معناى ملك عظيم است، در جمله “الرحمن على العرش استوى” به اين معنا است كه خداوند احاطه به ملك خود دارد و اين همان علم به چگونگى اشياء است. اين كلمه اگر با كرسى ذكر شود معنايش غير معناى كرسى خواهد بود؛ زيرا عرش و كرسى دو در از بزرگ ترين درهاى غيب و خود آنها نيز از غيب بوده و در غيب بودن مثل هم می باشند، با اين تفاوت كه كرسى، در ظاهرى غيب است و طلوع هر چيز بديع و تازه اى از آن جا و پيدايش همه اشياء از آن در است و عرش در باطنى آن است؛ يعنى علم به كيفيت موجودات و هستى آنها و قدر و حد و مكان آنها، همچنين مشيت و صفت اراده و علم الفاظ و حركات و ترك و علم به آغاز موجودات و انجام آنها همه از آن در است .

پس عرش و كرسى دو در مقرون به هم هستند، جز اين كه ملك عرش، غير از ملك كرسى و علم آن غيب تر و نهان تر از علم كرسى است… .[7]

شیخ صدوق در شرح جمله: “ثم العرش فی الوصل متفرد من الکرسی”، می گوید: عرش مقدم بر کرسی است و مؤثر در اوست بدون واسطه، عرش و کرسی دو موجود از موجودات ملکوتیند که از ادراک غایب هستند.[8]

معنای کرسی:

1. کرسی؛ یعنی منطقه حکومت و کنایه از مقام فرماندهی است. به این معنا که خداوند بر همه آسمان ها و زمین حکومت می کند و قلمرو و نفوذ او همه جا را در برگرفته است و به اين ترتيب كرسى خداوند مجموعه عالم ماده اعم از زمين و ستارگان و كهكشانها و سحابيها است . بر اساس این معنا از کرسی، عرش باید مرحله ای بالاتر و عالی تر از جهان ماده بوده باشد. در این صورت معنای عرش عالم ارواح و فرشتگان و جهان ماورای طبیعت است.[9]

2. احتمال دوم این است که منظور از کرسی، منطقه نفوذ علم الاهی باشد؛ یعنی علم خداوند به جمیع آسمان ها و زمین احاطه دارد و چیزی از قلمرو نفوذ علم خدا بیرون نیست.[10]

این نظریه مؤید به روایتی است از امام صادق (ع) که از آن حضرت سؤال شد، منظور از کرسی در آیه “وسع کرسیه السماوات و الارض” چیست؟ فرمود: علم اوست[11]. امام صادق (ع) همچنین در معنای کرسی فرمود: “و الکرسی هو العلم الذی لم یطلع الله علیه احداً من انبیائه و رسله و حججه”؛[12] کرسی علم اختصاصی خداوند است که هیچ کس (حتی انبیاء) بر آن آگاهی نمی یابد.

3. احتمال سوم در معنای کرسی این است که کرسی موجودی وسیع تر از تمام آسمان ها و زمین است که از هر طرف آنها را احاطه کرده است.

البته همان طور که پیداست در این روایت نیز کرسی یک موجود حقیقی دانسته شده است.

به عقیده نویسندگان تفسیر نمونه این سه معنا منافاتی با هم ندارند؛ چراکه مراد از کرسی در آیه “وسع کرسیه السماوات والارض” می تواند هم اشاره به نفوذ حکومت مطلقه و قدرت پروردگار در آسمان ها و زمین باشد و هم نفوذ علمی او و هم جهانی وسیع تر از این جهان که آسمان و زمین را در بر گرفته است.[13]

برخی احتمال داده اند، عرش و کرسی یک چیز است با دو نام، عرش به اعتبار دلالت برای اریکه سلطنت و قدرت و کرسی به اعتبار برتری و سریر حکمران و مقر فرمانروایی، هر دو تعبیر کنایی است، از مقامی که امر تدبیر جهان از آن ناشی می شود.[14]


[1] یونس، 3.

[2] توبه، 129.

[3] غافر، 7.

[4] مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج 1 – 3، ص 249 – 250.

[5] شمس، مراد علی، با علامه در المیزان، ج 2، ص 165 – 166.

[6] توحید صدوق، ص 321 – 322، ح 1، باب 50.

[7] الميزان (ترجمه)، ج 8 ، ص  206.

[8] توحید صدوق، ص 321 – 322، ح 1، باب 50.

[9] تفسیر نمونه، ج 2، ص 200 – 201.

[10] المیزان (ترجمه)، ج 2، ص 513، تفسیر نمونه، ج 2، ص 200 – 201.

[11] التوحيد، ص 327.

[12] معانی الاخبار، ص 29، ح 1 ؛ تفسیر برهان، ج 1، ص 240، ح 6.

[13] تفسیر نمونه، ج 2، ص 200 – 201.

[14] مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج 1 – 3، ص 248.