کپی شد
چگونگی ورود جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیّه
درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حکیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیّه، سخنانی گفته شده است که در خور توجه است.
استاد قدسی به نقل از جلالالدین همایی، فرزند طَرَب، درباره جریان آشنایی حکیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان مینگارد: در برخوردی که بین همای شیرازی (پدر بزرگ جلالالدین همایی که نام کامل او رضاقلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حکیم قشقایی پیش میآید، حکیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تار ساز را جویا میشود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنای سؤال و جواب متوجه میشود که [این مرد میان سال] آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است؛ لذا به وی میگوید: با این استعداد حیف است، ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ میدهد: از خدا میخواهم. بدینترتیب حکیم قشقایی با راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب میگردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای میگیرد.[1]
در نقل دیگر گفته شده: حدوداً چهل ساله بود که روزی برای فروش محصولات و خرید مایحتاج سالانه ایل و تعمیر تار به بازار اصفهان رفت و با مشاهده مدرسه صدر، مجذوب شکوه معنوی مدرسه و علمای آن گشت. شخصی، که احتمالاً همای شیرازی بود، با مشاهده علاقه جهانگیرخان به مدرسه صدر او را به تهذیب نفس و تحصیل علم و معرفت دعوت کرد.[2] جهانگیرخان، تحت تأثیر سخنان او، تحصیل علم را بر امور دیگر ترجیح داد و با راهنمایی او حجرهای در یکی از مدارس علمیه اصفهان گرفت و تا پایان عمر (جز اندک زمانی که برای درک محضر استادش علامه آقا محمدرضا قمشهای که به تهران رفته بود) در آن شهر ماند. وی با اینکه در میانسالی به کسب علم روی آورده بود، با استعداد و شوق و همتی عالی به فراگیری علوم نزد مشایخ آن روز اصفهان پرداخت و چندی نگذشت که از مدرّسان علوم عقلی و نقلی گردید.[3]
صفای باطن و فطرت پاک آن حکیم الهی بود که چنین تحوّل غیر قابل تصوری را خداوند در زندگی وی بهوجود آورد. حکیم جهانگیرخان بعد از نصحیت «هما» به او میگوید: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟»[4] آن عارف فرزانه چنانکه گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش میکند.[5] همت بلند حکیم قشقایی سبب میشود که بعد از گذشت ۴۰ سال (که بهارِ جوانیش در ایل قشقایی سپری شدهبود) بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف به ویژه فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند.[6]
همچنین نقل میکنند: در حالی که متأثر از گفته شخصِ راهنما بوده است در بازار [اصفهان] مشاهده میکند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حرکت میکنند و ادای احترام مینمایند. علت را جویا میشود؟ میگویند: وی یکی از علمای اصفهان است. حکیم جهانگیرخان در ارادهاش مصممتر میشود و با جدّیت پی تحصیل دانش میرود.» [7]
مورخ دیگری چنین نوشته است: در یکی از تابستانها که ایل قشقائی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیرخان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان میآمدند، او هم به اصفهان آمد و در ضمن تارش هم خراب شده بود و میخواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی کار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیرخان خیلی اثر کرد. او در مدرسه صدر حجرهای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبهاش به جایی رسید که یکی از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد.»[8]
همت بلند دار که مردان روزگار• • • از همت بلند به جایی رسیدهاند[9]
[1]. قدسی، مجتبی، شعوبیه، ص ۱۱۳.
[2]. عبرت نائینی، محمدعلی، تذکره مدینة الادب، ج ۳، ص ۲۴۵؛ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵؛ طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب با مقدمه و حواشی: همایی، جلالالدین، ج ۱، ص ۷۱.
[3]. بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج ۱، ص ۲۸۴.
[4]. قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۲۳.
[5]. صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما، ص ۸۴.
[6]. هنرفر، لطفالله، اصفهان، ص ۲۹۹.
[7]. سازمان امور عشايری، فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، شماره ۴، سال ۱۳۶۷، ص ۱۲۷.
[8]. شرححال رجال ایران، ج۱، ص ۲۸۴.
[9]. ویکی شیعه