searchicon

کپی شد

چکیده مقاله فلسفه علم فلسفه

واژه فلسفه، مصدر جعلى عربى كلمه یونانی «فيلوسوفيا»؛ به معنای دوستدار دانایی است. فلسفه در اصطلاح گذشته شامل همه علوم عقلی می شده، ولی در حال حاضر علمی است كه از احوال موجود از آن جهت که موجود است بحث می كند و یا احوال كلی وجود را مورد بررسی قرار می ‌دهد.

موضوع علم فلسفه، «موجود بما هو موجود» یا هستی شناسی است. این عنوان، مفهومی بدیهی بوده و به همین جهت، ذاتیات یا اجزای اصلی ندارد.

علم فلسفه مبادی و پیش فرض هایی دارد که به دو قسم مبادی تصوری و مبادی تصدیقی تقسیم می شوند. مبادی تصوری فلسفه، عبارتند از شناخت ماهیت و مفهوم موضوع فلسفه و موضوعات مسائل فلسفه. مبادی تصدیقی فلسفه عبارتند از تصدیق و اذعان به ‌وجود موضوع فلسفه، و تصدیق و اذعان به اصولی که برای اثبات و تبیین مسائل علم فلسفه از آنها استفاده می‌شود. قسم دوم از مبادی تصدیقی، یعنی اصولی که مبنای اثبات مسائل قرار می‌گیرند، به دو دسته تقسیم می‌شوند: اصول متعارفه فلسفه و اصول موضوعه فلسفه.

اهداف و غایات علم فلسفه، عبارتند از: 1. شناخت موجودات به نحو کلّى. 2. تمییز موجودات حقیقی از غیر حقیقی. 3. شناخت علل عالیه وجود، به خصوص علت اولی؛ یعنی خداوند متعال. 4. تکمیل نفس در بعد علم و عمل. 5. رد مکاتب مادی و الحادی.

روش اصلی در علم فلسفه و مسائل آن، روش عقلی و استدلالی است و اگر روش های دیگری مطرح باشد، بر اساس ملاک ها و معیارهای دیگری است؛ به عنوان نمونه: بر اساس مکاتب فلسفی: روش فلسفه مشّاء، استدلال و برهان عقلى است، روش فلسفه اشراق، علاوه بر استدلال و برهان عقلى، مجاهده و تصفيه نفس نیز هست و ویژگی خاص فلسفه صدرالمتألهین، جمع بین روش‌ های فلسفی و عرفانی و نقلی است.

ضرورت و اهمیت علم فلسفه، از چند جهت است: 1. غریزه کنجکاوی و لذتِ دانستن با فلسفه، ارضاء می شود؛ 2. به طرز اجتناب ناپذیری فلسفه در زندگی مبنا و پایه است؛ 3. مرز حس و عقل با فلسفه تعیین می شود. 4. تدارک پیش فرض های سایر دانش ها، با فلسفه است. 5. فلسفه تأمین کننده ی مبانی نظام ها و مکاتب است. 6. ژرف نگری و تعمق در امور و پرهیز از قبول کردن بی دلیل، با فلسفه میسز است.

حکمت و فلسفه، پيشينه‏اى بسيار قديم و ريشه‏اى ديرينه در تاريخ بشر دارد و کتب آسمانى و اديان و ادبيات دينى مى‏گويند که حکمت و علوم و فنون، در حدّ نيازهاى اوليه بشر، همراه با پيامبران به دست بشر رسيده است.

تاریخ فلسفه غرب دوره هایی را پشت سر گذاشته است که عبارتند از: 1. تاریخ فلسفه یونان باستان. 2. تاریخ فلسفه قرون وسطی. 3. تاریخ فلسفه دوره رنسانس. 3. تاریخ فلسفه جدید. 4. تاریخ فلسفه دو قرن اخیر.

تاریخ فلسفه شرق نیز مربوط به تاریخ فلسفه چین، فلسفه هند و فلسفه ایران باستان است. در تبیین تاریخ فلسفه اسلامی به این نکته مهم بر می خوریم که هر چند ریشه برخی از مسائل فلسفه اسلامی، حاصل ترجمه آثار یونانی است؛ لیکن از همان اوایل ورود اندیشه‌ های فلسفی‌ یونانی، اجتهادها، نوآوری‌ ها، افزایش و پیرایش متفکران مسلمان، قرین و توأم با اقتباس فلسفی‌ آنها از یونان بوده است. فلسفه اسلامی، دنباله رو محض فلسفه یونان نبوده و فیلسوفان مسلمان، فقط شارح و ناقل نبوده اند، بلکه نوآوری ها و ابتکارات فراوانی داشته و مکتب های مختلفی را پدید آوردند؛ مانند مکتب فلسفی مشاء (ابن سینا)، مکتب فلسفی اشراق (شیخ اشراق)، مکتب فلسفی حکمت متعالیه (ملاصدرا). فلسفه اسلامی در دامن فرهنگ اسلامی و به دست مسلمانان (اعم از عرب و فارس و …)، توسعه یافته و از تعالیم اسلام، تأثیر پذیرفته است.

هر کدام از مکاتب فلسفی، شخصیت های برجسته ای داشته است و فیلسوفان مسلمان به طبقاتی تقسیم شده اند.

میان فلسفه و سایر علوم، ارتباطاتی برقرار است و هرچند فلسفه، نیازی به سایر علوم ندارد و حتی محتاج به اصول موضوعه ‌ای که در سایر علوم اثبات می ‌شود، نیست، ولی از یک طرف کمک ‌هایی به دیگر علوم می‌ کند و نیازهای بنیادی آنها را برطرف می ‌سازد، و از سوی دیگر بهره‌ هایی از علوم دیگر می‌ برد.

فلسفه، به خصوص فلسفه اسلامی دارای مسائل مختلفی؛ مانند مسائل مربوط به «هستى»، «ماهيت» و «نيستى» است. از جمله آن مباحث عبارتند از:‌ مسائل مربوط به اقسام هستى؛ مباحث علم‌ شناسی (مانند اتحاد عقل و عاقل و معقول) يا هستی‌ شناسی علم؛ مسائل مربوط به اثبات طبقات هستى يا عوالم هستى؛ مبدأشناسی فلسفی؛ علم النفس فلسفی يا نفس‌ شناسی و مسائل مربوط به روابط عالم طبيعت با عوالم مافوق خود (معاد شناسی).