کپی شد
چکیده مطالب
ممکن است انسان ها در همه اهداف و مقاصد زندگی خود، اختلاف نظر داشته باشند، اما می توان گفت همه انسان های صاحب اندیشه در پی سعادت هستند، ولی در چیستی «سعادت» و نیز در چگونگی و مسیر دست یابی به آن، گفته ها و راه كارها و مسیرهایی را بیان میكنند كه به ندرت، با هم منطبق می شوند. گفته های آنان و شیوه های ارائه شده، آن قدر متفاوت و متضاد و گاهی متناقض هستند كه همگی گواه بر دشواری شناخت چیستی سعادت اند. قابل تأمّل تر و جالب تر آن كه گویا همه انسان ها سعادت را شناخته و راه رسیدن به آن را پیدا كردهاند، در حالی كه در تعریف «سعادت» وفاقی مشاهده نمیشود و آن قدر بر سر مفهوم و مصداق و بیان چیستی اش تفاوت دیدگاه وجود دارد كه برخی از آنها دارای تقابل، تضاد و حتی تناقض هستند.
بنابر این همگان در یک هدف نهایی که همان وصول به سعادت و خوشبختی پایدار و ابدی است، اشتراک دارند. اگر چه نهایت هدف هر انسانی وصول و رسیدن به سعادت است، لکن باید دید در این راستا، حقیقت و مصداق سعادت و راه های وصول به آن چیست؟ در این زمینه، نه تنها بین افراد عادی، بلکه بین حکما و عالمان، اختلاف نظر وجود دارد. پس جویندگان سعادت باید با حقیقت و عوامل رسیدن به سعادت آشنا و با عمل به عوامل آن، جزو سعادتمندان حقیقی قرار گیرند.
سعادت به عنوان هدف اصلی برای خود انسان مطرح است و انسان به طور فطری و ذاتی میکوشد تا به آن برسد. خوشبختی که در سایه آسایش و آرامش فراهم میآید، فرازمانی و بیرون از دایره تنگ زمان است؛ و این جز با پیوستگی و بستگی به ذات لایزال خداوندی امکان پذیر نیست؛ از این رو برای رسیدن به آن، تلاش و حرکت لازم است تا با پیوستگی و بستگی تام و تمام به خداوند لایزال، سعادت دایم را در آغوش گیرد.
یكی از پرسش های بنیادین بشر از آغاز، هدف از آفرینش است؟ دغدغه ای كه همواره او را به خود مشغول داشته و دارد، انسان با یافتن پاسخ آن، نه تنها هدف را می یابد؛ بلكه به نقش، جایگاه و وظایف خود نیز آگاه می گردد و از بی معنایی رهایی می یابد.
یافتن پاسخ درست به این پرسش بنیادین، با دشواری های چندی رو به رو بوده است. درک نادرست از خود و هستی، محدودیت های زمانی و مكانی، عدم احاطه علمی به چرایی و چگونگی پدیده ها، ناپیدایی آغاز و انجام و امور دیگری از این دست، موجب می شود تا همواره پاسخ ها را ناتمام بیابد. افزون بر این ناتوانی ها، انسان ها از نظر ادراک و دریافت و فهم امور، تفاوت های زیادی دارند كه پاسخ ها گاه بسیار دشوار می نماید؛ از این رو دچار سرگردانی مضاعف می گردد.
پاسخ هایی كه از سوی فلاسفه و فرزانگان به این پرسش داده شده است، با توجه به بنیادهای هستی شناختی و ابزارهای معرفتی و روش های استنباطی، در دو سویه متناقضین قرار می گیرد. فیلسوفانی كه هستی را بدون آفریننده می بینند و ابزارهای معرفتی ایشان، تنها حس و روش های علمی استنباطی ایشان و تنها تجربه پذیری، ابطال پذیری، یا اثبات پذیری است، جهان را بی هدف و بی شعور می پندارند و هدف از زندگی انسانی را بهره گیری مادی از دنیا و لذت طلبی می داند؛ از این رو به اصالت لذت بسنده كرده و لذت را تنها بهره مندی بیشتر و بهتر از مادیات معنا می كنند.
در برابر، فیلسوفانی كه از ابزارها و روش های معرفتی دیگر استفاده می كنند و برای هستی ورای امور مادی، دنیای غیرمادی تصویر می كنند و هدف از زندگی را گونه ای دیگر تفسیر می نمایند. اختلاف تفاسیر ایشان نیز برخاسته از اختلاف در نحوه نگرش آنان به هستی و چگونگی به كارگیری ابزارها و روش های معرفتی است. تفاوت هایی كه تأثیر به سزایی را در نحوه بیان نقش، جایگاه و وظایف انسان از خود به جا می گذارد.
آیا میتوان در جست وجوی چیزی بود، ولی هیچ شناخت و نشانهای از آن چیز نداشت؟ در مواجهه با افراد انسانی عاقل و سالم از جنبه روحی و جسمانی، اگر از فعالیت و حركت آنان در عرصههای گوناگون زندگی سؤال كنیم كه چرا فعالیت میكنند؟ پاسخ های متفاوتی دریافت میكنیم كه هر یک از آن پاسخ ها پرسشی را به دنبال خواهد داشت، تا اینكه آن قدر در پیچ و خم پرسش ها و پاسخ ها حركت خود را ادامه میدهیم، تا به یک پاسخ نهایی برسیم و آن عبارت است از واژه «سعادت»؛ زیرا سعادت را هدف نهایی بشر میدانیم.
همچنین در مورد نقش عمل صالح در سعادت انسان باید گفت: عمل صالح در حقیقت میوه درخت ایمان است و دو رکن اساسی دارد. یکی نیت پاک و دیگری کارمفید. بنابراین عمل صالح منحصر در نماز و روزه، حج و زکات و… نیست، بلکه هر کار مفیدی که با نیت پاک انجام پذیرد. عمل صالح شمرده میشود، هر چند اندک و ناچیز باشد و آنچه در عمل صالح مهم است، قصد قربت و تقرّب به پروردگار است». پس با توجه به این که ایمان نقش حیاتی برای رسیدن به سعادت را به عهده دارد، عمل صالح نیز که در حقیقت میوه درخت ایمان است، دارای نقش کلیدی و حیاتی برای رسیدن به سعادت و خوش بختی ابدی است.
برخی از اعمال نیز از موانع سعادت شمرده شده است که به عنوان مثال می شود به بعضی از آنها اشاره کرد: 1. اعراض از ذکر خدا 2. عصیان و تمرد از احکام الهی 3. بدعت در دین 4. معصیت و گناه 5. ظلم و بیدادگری 6. غفلت 7. هواپرستی.