Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

پیش‌گویی شهادت محمد بن عبدالله (نفس زکیه)

بعد از آن‌که عبدالله بن حسن همراه با جمع قابل توجهی از هاشمیان در ابواء گرد آمده تا فرزندش محمد را به عنوان مهدی اهل بیت (علیهم السلام) معرفی نموده و همگی با بیعت کنند و با رهبری وی بر علیه بنی امیه دست به قیام بزنند، بنابر پیشنهاد برخی امام صادق (علیه السلام) هم در آن جمع حضور پیدا کردند. پس از آن‌که مطلب به عرض امام (علیه السلام) رسید، فرمود: «چنین مکنید که هنوز وقت این کار (ظهور مهدی) نیست …». عبدالله خشمگین شد و گفت: به خدا سوگند خدا تو را از غیب آگاه نساخته و آنچه می گویی از روی حسدی است که به پسرم داری.

جعفر (علیه السلام) فرمود: «به خداوند سوگند آنچه گفتم از روی حسد نیست، بلکه این (شخص)، برادرانش و فرزندانش به خلافت خواهند رسید و در همین حال، دست بر دوش ابو العباس (سفاح اولین خلیفه عباسی) نهاد. سپس دست بر دوش عبدالله بن حسن زد و فرمود: آری به خدا (خلافت) از آن تو و فرزندانت نیست و از آن آن‌ها است و دو پسر تو کشته خواهند شد. پس برخاست و بر دست عبدالعزیز پسر عمران زهری تکیه کرد و به او فرمود: آن را که ردای زرد پوشیده دیدی؟ (مقصودش ابو جعفر منصور دوانیقی بود)، عبدالعزیز عرض کرد: آری! پس فرمود: به خدا سوگند او آنان را می کشد. عرض کرد: محمد را؟ فرمود: بلی!

عبدالعزیز می‌گوید: من به خود گفتم پروردگار چنین چیزی بدو نگفته، بلکه حسد او را واداشته این سخن را بگوید، ولی بخدا سوگند، نمردم تا دیدم منصور هر دو را کشت.[1]

[1]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ اصفهانى،‏ ابوالفرج،  مقاتل الطالبيين‏، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 186.