searchicon

کپی شد

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و دین حضرت ابراهیم (علیه السلام)

مسیر حضرت ابراهیم (علیه السلام)، مسیری «حنیف» بوده است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: “ابراهیم فردی با اخلاص بود که به هیچ وجه به دنبال پرستش بتها نمی رفت”.[1]

با جست و جویی در کتب لغت، در خواهیم یافت که واژۀ “حنیف” در ارتباط با افرادی استفاده می شود که متمایل به حق بوده و از ادیان انحرافی کناره می گیرند.[2] افرادی که تعصبات دینی و قومی، آنان را وادار نکرده تا از مسیر حق جدا شوند و … . ابراهیم پیامبر نیز این گونه بود.

اگرچه ابراهیم (ع) به عنوان پیشوای دینی مورد قبول افراد زیادی در آن زمان بوده، اما هیچ متن مقدّسی از او و حتی منتسب به او و به صورت تحریف شده باقی نمانده، تا چون تورات یهودیان و انجیل مسیحیان به عنوان کتاب مقدس پیروان ابراهیم (ع) و یا حنیفیان شناخته شود و از سویی، بر خلاف یهودیان و مسیحیان که عبادت گاه های خاصی با نام هایی چون “کلیسا”، “کنیسه”، “دیر” و … داشته اند، جز کعبه، عبادت گاه ویژه ای برای حنیفیان گزارش نشده و در ضمن، آنان از دانشمندانی چون “کشیش”، “راهب”، “جاثلیق” و … نیز برخوردار نبودند. به عبارت دیگر، تشکیلات دینی منسجمی در میان پیروان ابراهیم (ع) وجود نداشته و تنها برخی افراد موحدی که از بت پرستی و عقاید جاهلیت گریزان بودند، خود را به این پیامبر بزرگ منتسب می کردند و این افراد با عنوان “حنیف” در روایات مورد اشاره قرار گرفته اند.[3] از طرفی، برخی آموزه های ابراهیمی، چون حج، مهمان نوازی، مراقبت از اموال یتیمان، رسیدگی به خویشاوندان و … در جامعۀ قبل از اسلام نیز وجود داشت.[4]

خداوند در قرآن کریم، بارها از مشتقات ریشۀ “حنف” استفاده نموده و در بیشتر موارد، به پیامبر اسلام (ص) توصیه کرده تا پیرو دین ابراهیم (ع) باشد، آن هم دینی که دست نخورده و بدون تحریف است[5] و در مواردی هم اعلام شده که خود ابراهیم، در مسیری “حنیف” و راست بوده است.[6]

با دقت در تمام این آیات، به این نکته پی خواهیم برد که از هیچ کدام آنها نمی توان استنباط نمود که دینی به نام “حنیفیت” وجود داشته است، بلکه تمام موارد اشاره شده، نشانگر آن است که دین ابراهیم، باید بدون تغییر و تحریف و همان گونه که در ابتدا بوده، مورد پیروی قرار گیرد و این که اگر افرادی چون یهودیان و مسیحیان و گاه برخی بت پرستان!، تنها ادعای پیروی از ابراهیم را کرده، ولی در عمل بر خلاف تعالیم او عمل نمایند، مورد تأیید قرآن نمی باشند.

از طرفی، می دانیم که پیامبران بعدی، چون یعقوب و یوسف و موسی و عیسی که از نوادگان ابراهیم به شمار می آمدند، نیز ادامه دهندۀ راه او  بوده اند[7] و اگر تورات و انجیل، به صورت دست نخورده، در اختیار نسل های بعدی قرار می گرفت، هیچ تعارض و منافاتی با دین حنیف ابراهیم نداشت، اگر چه اکنون نیز آنان، خود را به عنوان ادیانی ابراهیمی معرفی می نمایند!

بر این اساس، می توان نتیجه گرفت که دین سازمان یافته ای با نام “حنیفی” وجود نداشته است و توصیه های قرآنی و نیز روایاتی که ایمان نبی به دین ابراهیم را قبل از نبوتش اعلام می کند، همه به آن معناست که پیامبر اکرم (ص) از تحریف ها و لغزش های پیروان دیگر ادیان به دور بوده و مانند ابراهیم در مسیر مستقیم حق حرکت می کرده است.

در محدودۀ جغرافیائی ظهور پیامبر (ص)، یعنی شبه جزیرۀ عربستان، عقاید مختلفی وجود داشته است که علی رغم تمام اختلافات، در احترام به حضرت ابراهیم (ع) مشترک بودند. در احترام یهودیان و مسیحیان به ابراهیم، جای شکی نیست، اما جالب است بدانید که حتی بت پرستان نیز به شعائر باقیمانده از زمان ابراهیم؛ نظیر مراسم حج، احترام گذاشته و با تمام بدعت ها و انحرافاتی که در آن به وجود آورده و مسیر توحید ابراهیمی را به شرک جاهلی تبدیل کرده بودند، اما هیچ گاه خود را دشمن ابراهیم به شمار نمی آوردند و اهانتی را به ایشان روا نمی داشتند.

هر چند پیامبر (ص) خود را به عنوان پیرو ابراهیم (ع) معرفی کرده بود، اما هیچ گاه، نه قبل از نبوت و نه بعد از آن، اعلام نکرد که من با دستورات موسی و عیسی (ع) مخالفم، بلکه آیاتی از قرآن، بیانگر آن است که دستورات اصیل یهودیت و مسیحیت، در اسلام نیز پذیرفته شده است.[8]

به عبارت دیگر، از نظر اسلام، هیچ تفاوتی بین پیامبران الاهی نبوده و پیروی از تمامشان واجب و لازم است[9]، همان گونه که ما شیعیان، خود را شیعۀ امیرالمؤمنین امام علی (ع) و یا شیعۀ جعفری می نامیم، اما خود را موظف به پیروی از دستورات تمام امامان بعد از این دو امام بزرگوار نیز می دانیم.

پیامبر اسلام، نه تنها قبل از نبوت خود، پیرو ابراهیم بود، بلکه بعد از ظهور اسلام نیز خود را پیرو آن پیامبر بزرگ معرفی می کرد[10] و این پیروی، نشانگر نادیده گرفتن پیامبری خودشان نبود و این موضوع، بهترین دلیل بر آن است که اعلام پیروی ایشان از ابراهیم، قبل از رسیدن به مقام نبوت، به معنای نادیده انگاشتن پیامبری موسی و عیسی ارزیابی نمی شده است.

به نظر می رسد، پیامبر گرامی اسلام (ص)، با وجود احترام فراوان به موسی و عیسی، از معرفی رسمی خود به عنوان پیرو آنان خودداری نماید، تا در آینده و در برابر افرادی که خود را به ناحق، متولی یهودیت و مسیحیت معرفی می کردند و اتفاقاً از سازمان منسجمی نیز برخوردار بودند، دچار مشکل نشده و از سرعت حرکت ایشان کاسته نشود؛ زیرا با توجه به روحیه و سوابقشان، ممکن بود که آنان در مرحلۀ اول، پیامبر اسلام را به پیروی از نظریات خویش فراخوانده و در صورت مخالفت، ایشان را به عنوان مرتدی که بر خلاف نظر کارشناسان دینی! حرکت کرده، به جامعۀ کم دانش آن روز معرفی نمایند و در صورت به نتیجه نرسیدن این نقشه و موفقیت اسلام، به جهانیان بباورانند که این دین بزرگ، چیز جدیدی نیست و تنها شاخه ای از دین آنها است! و …


[1] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 15، ح 1، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ه ش.

[2] ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ص 57، دار صادر، بیروت، 1414 ه ق.

[3] شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 199، ح 43، دار الکتب الإسلامیة، قم، 1395 ه ق.

[4] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 4، ص 211، ح 19،

[5] بقره، 135؛ آل عمران، 95؛ نساء، 125؛ انعام، 161؛ نحل، 123.

[6] آل عمران، 67؛ نحل، 120.

[7] بقره، 133- 132؛ یوسف، 38.

[8] مائده، 47-43؛ شوری، 13 و …

[9] بقره، 136؛ آل عمران، 84،”لا نفرق بین أحد منهم” و بقره، 285، “لا نفرق بین أحد من رسله”.

[10] انعام، 161.