searchicon

کپی شد

پيدايش سكولاريسم

در دوران نوزايى[1] كه از اواسط قرن پانزده ميلادى با گرايش به فرهنگ روم باستان و يونان قديم آغاز شد و سپس در عصر اصلاح‏گرى[2] كه در قرن شانزده توسط برخى رجال دين، مانند لوتر، شكل گرفت و آن گاه در دوران روشنگرى[3] كه در قرون 17 و 18 ميلادى با گرايش به خرد كاربردى و عقلانيت عرفى تجسم يافت، دين باوران مسيحى متوجّه شدند كه اين آيين با كاستى‏هايى كه دارد، نمى تواند جواب گوى نيازهاى اجتماعى – سياسى جديد باشد و خود را با شرايط تازه زندگى بشر در اين عصر هماهنگ سازد؛ از اين رو، اعلام كردند كه دين تنها براى ارتباط انسان با خدا و آخرت آمده است و در امور اجتماعى يا سياسى ضرورتى نيست كه به آن مراجعه شود. بدين‏سان انديشه جدايى دين از سياست و انكار مرجعيت دين در حوزه مباحث اجتماعى – سياسى شكل گرفت و فيلسوفان سكولار[4] يكى پس از ديگرى ظهور كردند.

با توجه به آنچه پيرامون تفكر مسيحى مطرح است، به جرأت مى توان گفت: سكولاريسم فرزند مشروع تمدّن غرب است، زيرا آيينى كه از مسير زلال الاهى خود منحرف و با اهواء و آراى زمينى ممتزج شده بود، نمى توانست داعيه پاسخ گويى به همه نيازهاى انسان را در هر زمانى داشته باشد. افزون بر اين، دين عيسى‏ (ع) دين خاتم نبود و هرگز عيسى‏ (ع) خود را آخرين پيام‏آور الاهى معرفى نكرده بود، بلكه با تأكيد بر ظهور احمد )ستوده شده( بشارت بعثت پيامبر خاتم (ص) را داده بود.

امّا اسلام دين خاتم و از آفت تحريف در امان است؛ از اين رو، مجالى براى طرح جدايى دين از سياست به طور طبيعى در بستر فرهنگ اسلامى وجود نداشت و هنگامى اين انديشه در اين ديار سربرآورد كه برخى مسلمانان با افكار غربيان آشنا و شيفته آن شدند و گمان كردند كه تكرار آن مطالب موجبات تكامل و ترقى جوامع اسلامى را فراهم مى كند. به عنوان مثال دكتر جابر عصفور در مقدمه خود بر كتاب «الاسلام و اصول الحكم» نوشته على عبدالرزاق مى گويد: ما به امثال رفاعه طهطاوى، محمد عبده و على عبدالرزاق افتخار و به آنها اقتدا مى كنيم، چون طرفدار دولتى متمدن و اجتماعى مدنى هستند.

منابع مطالعه بيشتر:

1. مهدى هادوى تهرانى، ولايت و ديانت، مؤسسۀ فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ دوم، 1380.

2. مهدى هادوى تهرانى، باورها و پرسش‏ها، مؤسسۀ فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ اول، 1378.



[1] Renaissance.

[2] Reformation.

[3] Enlightenment.

[4] Secular.