کپی شد
ویژگیهای سفیانی از دیدگاه روایات
نظر به اینکه سخن گفتن پیرامون سفیانی نوعی پیشگویی و علم غیب محسوب میشود؛ از این رو مطمئنترین راه جهت رسیدن به اطلاعاتی در مورد شخص، شخصیت و خروج سفیانی، روایات صحیحی است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و سایر معصومان (علیهم السلام) به ما رسیده است؛ زیرا تنها پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) هستند که با اذن الهی از علم غیب برخوردار هستند؛ بر این اساس در این بخش، شخصیت سفیانی را در روایات مورد بررسی قرار میدهیم.
- شیخ صدوق در کتاب خود كمال الدين روایاتی را در این باب ذکر میکند که ما به برخی از آن اشاره میکنیم.
الف. ابن ابى عمير و او از ابن اذينه روايت كرده كه حضرت صادق (عليه السّلام) فرمود: پدرم فرمود: جدم امير المؤمنين (صلوات اللَّه عليه) فرمود: پسر هند جگر خوار (سفيانى) از بيابان يابس و خشک بيرون مىآيد. او مردى متوسط القامه، صورتش وحشتناک و سرش ضخيم است و رويش آبله دارد. اگر او را ببينى خيال میكنى يک چشمى است. او از اولاد ابوسفيان مىباشد. او خروج میكند و به زمين آرام (ارض ذات قرار = كوفه يا نجف) مىآيد و بر منبر آن مىنشيند.[1]
ب. عمر بن يزيد روايت كرده كه حضرت صادق (عليه السّلام) به وى فرمود: اگر تو سفيانى را ببينى پليدترين مردم را ديدهاى، رنگش سرخ و سفید و چشمش كبود است، …؛ در خباثت به جائى میرسد كه زنِ بچهدار را از ترس اينكه مبادا مردم را به محل او راهنمائى كند، زنده به گور میكند.[2]
ج. عبد اللَّه بن ابى منصور می گوید: از حضرت صادق (عليه السّلام) پرسيدم اسم سفيانى چيست؟ فرمود: چه كار به اسم او دارى؟ وقتى او گنجهاى پنجگانه شام؛ يعنى دمشق، حمص، فلسطين، اردن و قنسرين را به چنگ آورد، در آن وقت منتظر ظهور قائم باشيد. عرضكردم: او نه ماه سلطنت مىكند؟ فرمود: نه! بلكه هشت ماه بدون يک روز زيادتر.[3]
د. معلى بن خنيس از حضرت صادق (عليه السّلام) روايت میكند كه فرمود: نخست صداى جبرئيل از آسمان و بعد صداى شيطان از زمين بلند مىشود، پس از صداى اول پيروى كنيد مبادا مفتون صداى بعدى شويد و دنبال آن برويد!.[4]
ه. ابو حمزه ثمالى نقل میكند: به حضرت صادق (عليه السّلام) عرضكردم: امام محمد باقر (عليه السّلام) میفرمود: آمدن سفيانى حتمى است. فرمود: آرى اينطور است، اختلاف ميان اولاد عباس هم حتمى است و كشته شدن مردى پاكدل هم حتمى است و قيام قائم هم حتمى است. عرضكردم: صداى آسمانى چگونه است؟ فرمود: در اول روز منادى صدا میزند: آگاه باشيد حق در شخص على (عليه السّلام) و شيعيان او است. آنگاه شيطان در آخر روز صدا میزند: آگاه باشيد حق در شخص سفيانى و پيروان او است. در اين وقت آنها كه ايمان ثابتى ندارند به شک مىافتند.[5]
- شيخ طوسی نیز در كتاب غیبت روایاتی را در این باب ذکر میکند که ما به تعدادی از آن اشاره میکنیم:
الف. عبد اللَّه بن رزين از عمار ياسر روايت نمودهاست: دولتِ خانواده پيامبر شما در آخر الزمان خواهد بود و ظهور آن دولت علاماتى دارد. موقعى كه اين علائم را ديديد در جاى خود نشسته و از هرگونه اقدامى خوددارى كنيد تا آن علائم بگذرد. وقتى كه روم و ترک بر شما حمله آوردند و لشكرها آراستند و خليفه شما (مسلمانان) كه كارش جمعآورى اموال بود، جان داد و مردى درستكار به جاى او نشست و چند سال بعد از بيعتش از خلافت خلع شد، نابودكننده دولت آنها از همانجا كه روز نخست دولتشان به وجود آمد مىآيد. آنگاه روم و ترک به جان هم مىافتند و جنگهاى زيادی در زمين روى میدهد. در آن موقع كسى از قلعه دمشق صدا میزند: «ويل لاهل الأرض مِن شرّ قد اقترب»، «واى بر ساكنان زمين از شرّى كه نزديک است!» و سمت غربى مسجد دمشق به زمين فرو میرود. حتى ديوارش نيز در هم فرو میريزد.
در این هنگام سه نفر در شام قد علم میكنند و هر سه طالب سلطنت هستند. يكى از آنها سياه و سفيد است، و ديگرى سرخ و سفيد است و سومى از خاندان ابوسفيان و از نهر كلب[6] میباشد و مردم را در دمشق حاضر میكند، و غربيان به مصر حمله مىآورند. وقتى آنها وارد مصر شدند، همين علامت آمدن سفيانى است. قبل از آن كسى قيام میكند كه مردم را دعوت به پيروى از آل محمد (صلّى اللَّه عليه و آله) مینمايد، ترکها در حيره (محلى نزديک كوفه بوده) و روميان در فلسطين فرود مىآيند.
در آن هنگام عبد اللَّه (دجال) قيام مىكند و در سر نهر قرقيساء[7] به لشكر ترک و روم میرسد و جنگ سختى در میگيرد و پادشاه مغرب همه جا را زير پا میگذارد، مردان را میكشد و زنان را اسير میكند. آنگاه به قيس[8] برمیگردد. سفيانى در جزيره[9] فرود مىآيد، و شخص يمنى نيز خروج میكند. هر چه شخص يمنى و سلطان مغرب به غنيمت بردهاند، همه را سفيانى از آنها میگيرد و سپس به كوفه میرود و ياران آل محمد (علیهم السلام) را به قتل رسانده و مردى از ناموران آنها را میكشد.
صاحب کتاب الغیبه گزارش میکند: موقعی که مهدى قيام میكند. امير لشكر او مردى به نام شعيب بن صالح است. وقتىکه اهل شام ديدند شهرشان تحت حکومت پسر ابو سفيان قرار گرفت؛ همه با او به سوی مكه میروند در آن وقت نفس زکیه[10] کشته میشود، برادر وى نيز در مكه می باشد، ولى به او دسترسى پيدا نمیكنند. آنگاه صدائى از آسمان شنيده مىشود كه میگويد: اى مردم امير شما فلانى است و اين همان مهدى است كه زمين را پر از عدل و داد میكند چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد.[11]
ب. عامر بن واثله از امير المؤمنين (عليه السّلام) روايت می كند كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: ده علامت است كه پيش از قيامت بايد پديد آيد: سفيانى، دجال، دخان، دابة الارض، قيام قائم، طلوع آفتاب از مغرب، فرود آمدن عيسى از آسمان، فرو رفتن زمين در شرق؛ فرو رفتن زمين در جزيرة العرب و آتشى كه از قلب شهر عدن بيرون مىآيد و مردم را به محشر سوق میدهد.[12]
ج. عمر بن حنظله از امام جعفر صادق (عليه السّلام) روايت نموده كه فرمود: پيش از قيام قائم پنج علامت پديد خواهد آمد. صيحه (آسمانى)، آمدن سفيانى، فرورفتگى بيابان بيداء، آمدن شخص يمنى و كشته شدن نفس زکیه.[13]
- در غيبت نعمانى به سند ديگر هم از آن حضرت روايت كرده است.[14]
در الخرائج و الجرائح راوندی آمده كه آمدن اين سه نفر (خراسانى و سفيانى و يمنى) در يک سال و يکماه و يک روز خواهد بود. هیچ پرچمی در هدایت مانند پرچم يمنى نيست، که وی مردم را به سوى حق راهنمائى میكند.[15]
[1]. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2 ، ص 653.
[2] . همان، ص 651.
[3] . همان، ص 651 و 652.
[4] . همان، ص 652.
[5] . همان.
[6] . نهر الكلب محلى واقع ميان بيروت و صيدا است، دوانی، علی، مهدی موعود، ص 982.
[7] . قرقيسا- محلى در كنار نهر فرات بوده است، دوانی، علی، مهدی موعود، ص 983.
[8] . از قديم بلوكى از مصر واقع در سمت غربى رود نيل بوده است، دوانی، علی، مهدی موعود، ص 983.
[9] . جزيره- كه آن را« جزيره اقور» هم ميگويند واقع در بين شط دجله و فرات است جزيره در همسايگى شام و مشتمل بر« ديار مضر» و« ديار بكر» است چون در بين دو شط دجله و فرات واقع شده لذا جزيره خوانده مىشود حران، رها، رفه، رأس عين، نصيبين، سنجار خابور، ماردين، آمد ميافارقين و موصل از شهرهاى مهم جزيره استدوانی، علی، مهدی موعود، ص 983.
. [10] این نفس زکیه که از یاوران امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، غیر از نفس زکیه ای است که در زمان خلیفه عباسی منصور قیام نموده و به شهادت رسیده است.
[11]. طوسی، محمد بن حسن، الغيبة، ص 443.
[12] . همان، 436.
[13] . همان، 436 و 437.
[14] . نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص 252.
[15]. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1163.