کپی شد
ویژگیهای اخلاقی سید ابوالحسن اصفهانی
سید ابوالحسن اصفهانی خودساخته، مهذب و متخلق به اخلاق حسنه بود که در سجایای اخلاقی برای سایرین الگوی بسیار مناسبی است.
در این راستا به چند صفت نیکو از ایشان اشاره میشود.
کمک به نیازمندان:
سید ابوالحسن، در انجام نیازهای مردم خیلی مخلصانه تلاش میکرد.[1] نامههایی را که به او مینوشتند پس از مطالعه پاره میکرد تا اگر اظهار حاجت یا توهینی در آنها وجود داشت، دیگران اطلاع پیدا نکنند.[2]
ایشان طلبهها را عائله خود میدانست و مخارج آنها را از تجار قرض میکرد و پس از آن با وجوه شرعی قرض خود را ادا میکرد.[3]
- طلبهاى فقير براى رفع نيازمندى خود به آنجناب رجوع كرد، آن حضرت به او وعده كمک داد، در بين نماز عشاى آن شب، ستمگرى بىرحم با خنجرى تيز به فرزند جوان سيد حملهور شد و او را کشت، فرداى آن روز براى تشييع جنازه تمام شهر نجف تعطيل شد، سيد بزرگوار به دنبال جنازه فرزندش حركت كرد، آن طلبه مىگويد: من هم در تشييع شركت داشته و درد خود را فراموش كرده بودم عبور جنازه به رهگذرى تنگ افتاد كه جاى عبور دو سه نفر بيشتر نبود، ناگهان با سيّد بزرگوار كه داغى سنگين بر جگرش نشسته بود مواجه شدم، بدون اينكه كسى بفهمد كمک لازم را نسبت به من رعايت فرمود، از قدرت صبر و حوصله و مقاومت و بردبارى آن حضرت تعجب كردم كه با چنين مصيبت سنگينى چگونه آرامش و حلم خود را حفظ كرده است؟.[4]
- عربى خشن و بىسواد به محضر مقدس سيد آمد و با تندى از آن حضرت طلب كمک كرد، آن جناب با كمال متانت به او فرمود: اكنون چيزى در بساط من براى كمک به تو نيست، عرب به آن حضرت پرخاش كرد و ناسزا گفت و در عين خشم و غضب خانه سيد را ترک كرد.
چند روزى از اين ماجرا گذشت، سيد در شب تاريک و در حال تنهايى به در خانه عرب رفته و دق الباب كرد، همسر عرب به پشت درآمد و گفت: كيست؟ سيد فرمود: ابوالحسنم، اگر آقاى شما در خانه هست به او بگوييد چند لحظهاى با او كار دارم، زن پيغام آن مرد بزرگ را رساند، عرب به در خانه آمد و با سيد با تندخويى برخورد كرد، سيد اجازه ورود خواست، به تلخى به سيد اجازه ورود داد، سيد پس از چند لحظه، كمک قابل توجهى به او نمود و از نداشتن آن روز عذرخواهى كرد، عرب از خواب غفلت بيدار شد، خنجرى آورد و به سيد گفت: يا با پاى كفشدار بر صورتم بگذار يا با اين خنجر سينهام را مىشكافم، سيد آنچه اصرار كرد، عرب نپذيرفت براى حفظ جان عرب آهسته به صورتش پاى گذاشت آنگاه از خانه او رفت.[5]
صبر و بردباری:
سید ابوالحسن یک الگوی بسیار خوبی در صبر و بردباری بود و به چند مورد اشاره میشود.
- در عصر زعامت مرحوم آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى(رحمه الله) شب ۱۶ صفر ۱۳۴۹ قمری، شخصی به نام شیخ علی قمی، به خاطر شدت فقر و تصور اینکه پسر سید ابوالحسن در کمک به او کوتاهی کرده، پس از نماز جماعت مغرب سید ابوالحسن در صحن حرم امیرالمؤمنین پسرش را به قتل رساند و سپس خود را به پلیس معرفی کرد.[6] اين پيرمرد هفتاد ساله، وقتى از شهادت فرزند خود باخبر شد، به قدرى بردبارى و صبورى و بزرگوارى از خود نشان داد كه فرمود: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ» و بلند شد نماز عشاء را خواند و قاتل فرزند را هم عفو كرد.[7]
- يكى از اساتيد بزرگ اخلاق مىگفت: «آيت الله اصفهانى هر ماه يک دستمال نامه فحش كه برايش نوشته بودند، برداشته و به سوى دجله روانه مىشد و در آب مىريخت و آنقدر با عظمت بود، كه ابداً لب برنمىآورد و عاملين را مورد عفو قرار مىداد».[8]
حفظ آبروی دیگران:
از نظر آموزههای دینی آبروی مؤمن از جهت حرمت همردیف خون و مال مؤمن قرار داده شدهاست؛[9] از این رو آبروی مؤمن نزد بزرگان از جمله سید ابو الحسن اصفهانی از اهمیت بهسزایی برخوردار است.
- يک روحانى که مقداری آبرو داشت و در زمان آيت الله آسيد ابو الحسن اصفهانى نماينده ايشان شد و طبعا بر آبرویش افزوده شذ. کم کم خود یا زن و بچه و اطافیانش به شكلى رفتار كردهبودند كه در منطقه جايگاه خود را از دست دادهبودند. مردم به آيه الله اصفهانى نامه نوشتند ايشان اين نقطه ضعفها و عيبها را دارد او را برداشته فرد ديگرى را معرفى كنند. ايشان هم فرموده بود بله من هم اين عيبها را مىدانم، ولى موقعى كه من حكم دادم مقداری آبرو پيدا كرد، ولى الآن كه من او را عزل كنم آبرويش مىريزد و من مىخواهم به نحوى عمل كنم كه آن آبروی اولیه خودش برايش بماند.[10]
- از هندوستان از آن حضرت عالمى فقيه و دانشمندى بصير جهت سرپرستى شيعيان آن سامان درخواست كردند، سيد يكى از فضلاى نجف را خواست، براى او اجازه مفصّلى در علم و دانش و فقه و بينش نوشت و از شيعيان آن سامان درخواست كرد كه وجود آن عالم بزرگ را مغتنم بشمارند، آن عالم متن اجازه را خواند، سپس با چهرهاى جدّى رو به سيد كرد و گفت: بدان كه من از جانب تو به بلاد هند مىروم، اما اگر از من مسئله مرجع تقليد را بپرسند من ديگرى را براى مرجعيت معرفى مىكنم؛ زيرا شما را اعلم نمىدانم! سيد با كمال متانت و بردبارى فرمودند، من شما را جهت تبليغ اسلام و حلال و حرام خدا به هندوستان مىفرستم نه براى تبليغ شخصيت و مرجعيت خودم.[11]
[1]. شبیری زنجانی، موسی، جرعهای از دریا، ج ۲، ص ۵۳۵.
[2]. همان.
[3]. همان، ص ۵۳۸.
[4]. انصاریان، حسین، عرفان اسلامى، ج10، ص 281 و 282،
[5]. همان، ص 282 و 283.
[6]. موسوی اصفهانی، جعفر، حیات جاودانی، ص ۱۱۱.
[7]. مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، ج 37، ص 336، به نقل از گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى، ج 1، ص 221.
[8]. مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، ج 3، ص 336؛ گردآوری از کتاب: مكارم شيرازى، ناصر، اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، تهيه و تنظيم: اكبر خادم الذاكرين، ج 2، ص 51؛ سایت آیت الله مکارم..
[9]. رسول اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: عرض و آبروى مؤمن مانند مال و خون او محترم مىباشد و نبايد متعرض حيثيت او شد، طبرسى، على بن حسن، مشكاة الأنوار، ترجمه: عطاردى قوچانى، عزيز الله، ص 178.
[10]. قرائتى، محسن، برنامه درسهايى از قرآن سال 78، زينتصالحان(5)، ص 4 و 5.
[11] . انصاریان، حسین، عرفان اسلامى، ج10، ص 280 و 281.