کپی شد
ولایت عهدی امام رضا (علیه السلام)
با دستور مأمون، امام رضا (علیه السلام) را از مدینه به سوی مرو جرکت دادند. وقتی آن حضرت وارد مرو شد، مأمون ابتدا به ایشان، پیشنهاد خلافت داد، ولی امام (علیه السلام) امتناع فرمود، سپس پیشنهاد ولایتعهدی[1] داد، باز هم امام (علیه السلام) امتناع فرمود. در نهایت بعد از اصرارهای فراوان و تهدید به قتل، آن حضرت با قرار دادن شروطی، ناچار به پذیرش ولایتعهدی شد.[2] در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال 201 هجرى، منشور ولايتعهدی حضرت على بن موسى الرضا (عليهما السلام) به خط مأمون نگاشته شد. آن حضرت نیز در پشت همان ورقه با ذكر مقدمهاى پر از اشاره و ايماء، قبولى خود را اعلام فرمود، ولى يادآورى نمود كه اين امر به انجام نمى رسد!. سپس در كنار همان مكتوب، بزرگان و فرماندهان كشورى و لشگرى؛ همچون: يحيى بن اكثم، عبدالله بن طاهر و فضل بن سهل، اين عهدنامه را گواهى نمودند.[3]
على بن عيسى اربلى مى گويد: من اين عهدنامه را در سال 670 هجرى، در حالی که همراه یکی از خادمان مرقد مطهر امام رضا (علیه السلام) بود، به خط امام (علیه السلام) و مأمون مشاهده نموده، دستخط مبارک حضرت را بوسیدم و اطلاع بر آن را از نعمت های الهی دانسته و حرف به حرف نقل نمودم. [4]
وى متن عهدنامه را در كتاب خود، كشف الغمّه، آورده است.
آنگاه تشريفات بيعت، طى مراسمى شكوهمند در روز پنجشنبه، دهم ماه، به عمل آمد و حضرت بر مسند ولايتعهدی جلوس فرمود. اولين كسى كه به دستور خليفه دست بيعت به امام (عليه السلام) داد، «عباس» فرزند مأمون بود و پس از او «فضل بن سهل» وزير اعظم، «يحيى بن اكثم» مُفتى دربار، «عبدالله بن طاهر» فرمانده لشگر و سپس عموم اشراف و رجال بنى عباس كه حاضر بودند، با آن حضرت بيعت كردند.[5]
موضوع ولايتعهدی امام هشتم، طبعاً براى دوستان و شيعيان آن حضرت موجب سرور و شادمانى بود، ولى خود آن حضرت از اين امر اندوهگين و متأثر بود و وقتى كه مردى را ديد كه زياد اظهار خوشحالى مى كند، او را نزد خود فراخواند و فرمود: «دل به اين كار مبند و به آن خشنود مباش كه دوامى ندارد».[6]
[1]. شهید مطهری درباره تاریخچه این کلمه می گوید: «من از چند سال پيش در فكر بودم كه ببينم اين كلمه از چه تاريخى پيدا شده، در صدر اسلام كه نبوده؛ يعنى اصلًا موضوعش نبوده، لغتش هم استعمال نمىشده. اين كار كه خليفه وقت در زمان حيات خودش فردى را به عنوان جانشين معرفى كند و از مردم بيعت بگيرد، اول بار در زمان معاويه و براى يزيد انجام شد، ولى اين اسم را نداشت كه براى يزيد بيعت كنيد به عنوان «ولىّ عهد». در دورههاى بعد هم يادم نيست (اين تعبير را) ديده باشم با اين كه به اين نكته توجه داشتهام، ولى در اينجا (در زمان مأمون) مىبينيم كه اين كلمه استعمال شده است و همواره هم تكرار مىشود؛ و لهذا ما نيز به همين تعبير بيان مىكنيم؛ چون اين تعبير مربوط به تاريخ است، تاريخ به همين تعبير گفته، ما هم قهراً به همين تعبير بايد بگوييم». ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 18، ص 113.
[2]. ر.ک: صدوق، محمد بن علی، عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج 2، ص 139.
[3]. پیشوایی، مهدی، سیرۀ پیشوایان، ص 480.
[4]. ر.ک: اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 848 به بعد.
[5]. سیرۀ پیشوایان، ص 480.
[6]. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 801.