کپی شد
ولادت فاطمه ام البنین
در باب ولادت امالبنین در برخی کتب تاریخی آمده است: حَزام بن خالد (پدر آنحضرت) همراه جمعی از «بنی کلاب» به سفر رفته بود. در یکی از شبها در عالم رؤیا دید در زمین سرسبزی نشسته و مرواریدهای درخشانی از اطراف بر دستان او میریزد و او از زیبایی آنها متعجب میشود. سپس مردی را از سمت بلندی میبیند که بهسوی او میآید. هنگامی که به او میرسد، سلام میکند و حزام به او جواب میدهد. آن مرد به او میگوید: این مروارید را به چه قیمت می فروشی؟ حزام وقتی به دستان خود نگاه میکند، درّ زیبایی را در دستان خود میبیند و رو به مرد کرده و میگوید: من قیمت این درّ را نمیدانم که به شما بگویم، شما آن را به چه قیمت خریداری؟ مرد میگوید: من نیز قیمت آنرا نمیدانم، ولی این هدیهای است که یکی از پادشاهان عطا کرده است. من آنرا به چیزی ضامن هستم که برای تو از درهم و دینار بالاتر است. حزام میگوید: آن چیز چیست؟ مرد میگوید: تضمین میکنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی از آن او است. حزام میگوید: آیا این را برایم ضمانت میکنی؟ مرد پاسخ میدهد: آری. حزام در پایان به مرد میگوید: تو اکنون واسطه در این امر میشوی؟ مرد نیز میگوید: من واسطه میشوم؛ چراکه آن را به من اعطاء کردهاند و من هم به تو عطا میکنم.
وقتی حزام از خواب بیدار میشود، رؤیای خود را برای همراهان خود از بنی کلاب نقل میکند و خواستار تعبیر آن میشود. یکی از خاندان وی میگوید: اگر رؤیای تو صادقه باشد، دختری روزی تو خواهد شد که یکی از بزرگان او را عقد خواهد کرد و به سبب این دختر مجد و شرافت و آقایی نصیب تو خواهد شد. هنگامی که او از سفر برمیگردد، میبیند، ثمامة بنت سهیل، همسر باوفای او، که حامله بود، وضع حمل کرده و دختری مانند مروارید درخشان و زیبا به دنیا آورده است. حزام پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود میگوید: «قد صدّقت الرؤیا»؛ یعنی «رؤیایت رؤیای صادقه بود و حقیقت داشت» و از این بشارت شاد و مسرور میشود. پس نام او را «فاطمه» نهاد و به رسم عرب کنیهای با عنوان «ام البنین» برای وی برگزید. به هر حال پس از این رؤیای صادقه، فاطمه، مادر فضلیتها، بهدنیا آمد.[1]
در مورد تاریخ دقیق ولادت حضرت ام البنین اطلاعی در دست نیست و تاریخنگاران سال ولادت او را ثبت نکردهاند، اما در برخی از منابع آمده است که پنج سال از هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به مدینه میگذشت، سالی که برای پیامبر و یارانش در مدینه بسیار سخت بود. سالی که لشکر قریش برای از بین بردن اسلام به سوی مدینه گسیل شدند و قهرمان کفر (عمرو بن عبدود) با ضربه علی (علیه السلام) به هلاکت رسید. در همین سال در بخش جنوبی شهر مکه، در طایفه هوازن، در میان قبیله نامآور بنیکلاب و در خانه حزام بن خالد، همه چشم به راه تولد نوزادی بودند؛ نوزادی که مقدر بود در آینده به همسری قهرمان ایمان و عدالت علی (علیه السلام) در آید. برای بهدست آوردن تاریخ ولادت آنحضرت، شاید بتوان از طریق سال ولادت فرزند ارشد او (عباس بن علی (علیهماالسلام)) که مورخان آن را سال 26 قمری نوشته و عمر شریف ایشان را به هنگام شهادت در سرزمین کربلا، 34 سال نوشتهاند، جست.[2]
بر این اساس اگر زمان ازدواج ایشان با حضرت علی (علیه السلام) یک سال پیش از ولادت فرزند رشیدشان عباس در نظر بگیریم و سن او هنگام ازدواج با امیر مؤمنان (علیه السلام) 17 تا 21 سال بوده باشد. پس سال تولد ایشان را میتوان بین سالهای 4 تا 8 قمری در نظر گرفت.
[1]. الناصری، محمدعلی، مولد العباس بن علی (علیهما السلام)، ص 26؛ سایت رواق الحجاج؛ سایت حوزه نت.
[2]. طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 203.