Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

وفات یا شهادت آسیه همسر فرعون

پس از آن كه آسيه ايمانش را آشكار كرد، فرعون او را ديوانه خطاب کرد. آسيه گفت: من ديوانه نيستم. خداى من و تو و همه جهانيان كسى است كه آسمان، زمين، كوه و دريا را آفريد. فرعون بر او خشم گرفت و او را از خود راند. آسيه در پاسخِ نصيحت پدر و مادرش كه از وى مى‌خواستند با فرعون كه به عقيده آنان پروردگار آسمان و زمين بود، مخالفت نكند، گفت: اگر او پروردگار آسمان و زمين است، بگوييد براى من تاجى بسازد كه آفتاب در پيش، ماه در پشت و ستارگان بر گرد آن باشند. گفتند: او نمى‌تواند. آسيه گفت: خداوند بر اين كار توانا است.[1]

برخی گفته اند: هنگامى كه فرعون از ايمانِ آسيه آگاه شد، از سران دربارش درباره آسيه نظر خواست و همگى وی را ستودند. فرعون گفت: او پروردگارى جز مرا عبادت مى‌كند؛ پس آنها قتل آسيه را پيشنهاد كردند.[2]

در بعضی نقل ها آمده؛ فرعون دستور داد آسيه را به زمين ميخ‌كوب كرده، سنگى بزرگ را بالاى سرش بياويزند، اگر از ايمانش دست برداشت، به قصر فرعون باز گردد و هم‌چنان همسر وى باشد و گرنه سنگ را بر او بيفكنند.[3] اما آسيه از ايمان خود دست برنداشت و از خداوند خواست كه به جاى قصر فرعون، خانه‌اى در جوار رحمت خويش در بهشت برايش بنا كند و او را از فرعون و كفر و ستم او و نيز از عُمّال ستم‌كارش رهايى بخشد.[4]

خداوند، دعاى آسيه را اجابت كرد و خانه‌اش را در بهشت كه از درّ و مرواريد ساخته شده بود، به او نشان داد و آسيه با مشاهده آن خنديد. فرعون كه نظاره‌گر او بود، گفت: از ديوانگى اين زن تعجب نمى‌كنيد؟ در حالى كه او را شكنجه مى‌دهم، مى‌خندد.[5] آنگاه سنگ را رها كردند، امّا پيش از فرود آمدن سنگ، روح از بدنش جدا شده بود.[6]

در برخی نقل های دیگر آمده: وقتی فرعون، سرمستانه از کشتن حزقیل (مؤمن آل فرعون) خبر آورد، آسیه با کمال تعجب گفت: وای بر تو ای فرعون، چگونه در مقابل پروردگار، جرأت و جسارت پیدا کردی؟! چه چیز باعث شده که این گونه بر خداوند متعال جرأت یابی و گستاخی کنی؟ فرعون که انتظار شنیدن چنین کلماتی را از همسر خود نداشت، گفت: نکند مانند موسی دیوانه شده ای!؟ گویا تو نیز مانند آن آرایشگر دیوانه شده‎ای؟! آسیه گفت: دیوانه نشده‎ام، بلکه به خداوند متعال ایمان دارم، پروردگار خودم، پروردگار تو و پروردگار جهانیان. فرعون مادر آسیه را طلبید و به او گفت: «دخترت دیوانه شده، سوگند یاد کرده‎ام اگر به خدای موسی کافر نگردد او را با آتش بسوزانم. مادر آسیه در خلوت با آسیه صحبت کرده به او گفت: خود را به کشتن نده و با شوهرت توافق کن! ولی آسیه، سخن بیهوده مادر را گوش نکرد و گفت: هرگز به خداوند متعال، کافر نخواهم شد. پس فرعون فرمان داد دست ها و پاهای آسیه را به چهارمیخی که در زمین نصب کرده بودند، بستند (از این رو در قرآن، فرعون از عنوان ذو الاوتاد (صاحب میخ ها) یاد شده است)[7] و او را در برابر تابش سوزان خورشید نهاده سنگ بسیار بزرگی را روی سینه‎اش گذاشتند. او نیمه‎نیمه نفس می‎کشید و در زیر شکنجه بسیار سختی قرار داشت.

موسی (علیه السلام) از کنار او عبور کرد، او با انگشتانش از آن حضرت استمداد نمود. موسی (علیه السلام) برای او دعا کرد و به برکت دعای آن حضرت، او دیگر احساس درد نکرد. او در حالی که شکنجه می شد به خدا متوجه شد و عرض کرد: «خدایا! خانه‎ای در بهشت  نزد خود برای من فراهم ساز …»؛[8] خداوند به او وحی کرد: سرت را بلند کن، او سرش را بلند کرد و خانه خود را در بهشت که از مروارید ساخته شده بود، مشاهده کرد و از خوشحالی خندید. فرعون به حاضران گفت: دیوانگی این زن را ببینید در زیرفشار چنین شکنجه سختی می‎خندد!  آسیه در همان شکنجه جان پاکش را از دست داد.[9]

به این ترتیب آن بانوی مقاوم و مهربان، که حق بسیاری بر موسی (علیه السلام) داشت و او را در وقایع گوناگونی از گزند دشمن نجات داده بود، به شهادت رسید.[10]

[1]. رازى، ابوالفتوح حسين بن على‏، روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن‏، تحقيق: ياحقى، محمد جعفر و ناصح، محمد مهدى، ، ج 20، ص 268 و 269.

[2]. قرطبي، محمد بن أحمد، الجامع لأحكام القرآن، تحقيق: البردوني، أحمد و أطفيش، إبراهيم، ج 18، ص 203.

[3]. طوسى، محمد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق: ‏عامل، احمد قصیر، ج 10، ص 55.‏

[4]. تحريم‌،11.

[5]. الجامع لأحكام القرآن، ج 18، ص 203.

[6]. التبیان فى تفسیر القرآن، ج 10، ص 55.

[7]. فجر، 89.

[8]. تحريم‌،11.

[9]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، تحقیق / تصحیح: جمعى از محققان، ج 13، ص 164.

[10]. برگرفته از سایت اندیشه قم.