کپی شد
وضعیت فلسفه اسلامی معاصر
مقدمه:
فلسفه اسلامی به عنوان دانشی سترگ که همواره محل اعتنای خردورزان مسلمان بوده، چونان درختی تناور در دورههای مختلف حیات تعقلی اسلام رشد و نمو کرده است. در عصر حاضر از بین گرایش های مختلف فلسفه اسلامی، «حکمت صدرایی»، فلسفه غالب و رایج است. حكمت متعاليه؛ مانند نظام مشائى ابن سينا و نظام اشراقى سهروردى، دورهاى كامل از فلسفه است، ولی نوآوریهایی دارد که آن را از سایر نظامهاى فلسفى ممتاز کردهاست. بعضی از این نوآوریها عبارتند از:
- اصالت وجود و اعتباريت ماهيت؛ 2. تشكيک در وجود؛ 3. امکان فقری معلول؛ 4. حركت جوهرى؛ 5. جسمانية الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس؛ 6. اثبات واجب از راه برهان صدیقین با تطور خاص خود. 7. اثبات توحید واجب تعالی از راه قاعدۀ «بسيط الحقيقة كل الاشياء و لیس بشئ منها»؛ 8. تقدم بالحقيقة و تقدم بالحق؛ 9. اثبات معاد جسمانی به صورت جسدانی؛ 10. ارجاع علیت به تَشَؤُّن و تجلّی؛ 11. اتحاد عاقل و معقول؛ 12. اثبات علم تفصیلی ازلی واجب تعالی به اشیاء، قبل از وجود آنها، در عین علم اجمالی.[1]
فلسفه نوصدرایی
در روزگار معاصر، فلسفه اسلامی دچار افت و خیزهایی شده و به نوعی حیات تعقلی اسلام در زمینه تفکر فلسفی دچار ایستایی شده و از پویایی خود دور ماندهاست. به رغم آن که معارف عقلی و فلسفی در دوره ما بسیار غنی، قویم و استوار است و عقلانیت و حكمت اسلامی ـكه ایران در آنسهمی گران داردـ هنوز از استوارترین و پربارترین مواریث و جریانهای فكری جامعه انسانی است، اما پویا نیست. ما امروز مبتلا به یک نوع ایستایی و رکود در تولید فلسفی و معرفتی به معنای عقلی آن هستیم. امروزه این گوهر گرانبها نیازمند بازپیرایی، بازپژوهی و سامانبخشی جدی است، در این نوسازی و دگرگونگری نیازهای عصری، دستاوردهای نوین حكمت علمی جهانی و پرسشهای نوپیدایی كه امروز تفكر اسلامی را به مصاف میخواند، و نیز چالش هایی كه فلسفه و الهیات اسلامی در گذشته با آن روبه رو بوده، باید منظور نظر نظریهپردازان و متفكران اسلامی باشد.
یکی از چالش های جدی فلسفه اسلامی، هجمه منتقدان و منكران سنتی فلسفه اسلامی است.[2] اینان هر یک به سیاقی، زبان به قدح و جرح فلسفه اسلامی گشودهاند: گاه معرفت عقلی را انكار كردهاند، گاه اسلامیت فلسفه را، و گاه كارایی حكمت اسلامی را آماج قرار دادهاند. تهمت كافری و طعنه بیگانه تباری، داغهای سنتی بود كه هر از چندی در مجامع از سوی كسی یا گروهی بر پیشانی حكمت اسلامی نهاده میشد، و اكنون نیز، باعنوان «ناكارآمدی و اندراس منطق و فلسفه ارسطویی ـ اسلامی«، نغمههای تازهتری علیه فلسفه استوار و دیرپای اسلامی، ساز شده است.
اگر بازپیرایی و بازسازی یک مكتب فلسفی و فكری متناظر به دانش ها وچالش های عصری، ضمن تحفظ بر مبانی و عناصر جوهری آن جریان را، نوسازی آن بنامیم، می توانیم جنبش جدید فلسفی ایران را «مكتب نوصدرایی» بنامیم. فلسفه نوصدرایی یک نوع بازسازی و نوسازی فلسفه صدرایی است. فلسفه صدرایی که قله فلسفه اسلامی و مقطع بلوغ تفکر عقلانی در جهان اسلام به شمار می آید، دچار یک سلسله آسیب هایی از حیث ساختار، روش شناسی و محتوا است. فلسفه نوصدرایی، جنبشی فلسفی است که با ظهور مرحوم علامه طباطبایی و در پی تلاش های فکری و علمی ایشان و کوشش هایی که شاگردان ایشان به کار بستند، پدید آمده است. این فلسفه کوشش کرده- هرچند کُند- اصطلاحاتی را در سه زاویه ذکر شده (ساختار، روش شناسی و محتوا)، معطوف به فلسفه صدرایی انجام دهد و کمابیش افزوده هایی را نیز به عنوان سهم این نسل در حکمت اسلامی داشته باشد. در نتیجه یک نوع منقح سازی و پیرایش فلسفه و نوعی ساماندهی و چینش جدید در مباحث فلسفی و یک نوع کوشش برای اصلاح روش در فلسفه در دوره ما اتفاق افتاده است، اما این کوشش تنها در حد مطلع و درآمد توسط علامه طباطبایی به وجود آمده است و آنچنان که ضرورت اقتضاء می کرد این جنبش فلسفی تعقیب نشده، جز این که طی دهه اخیر نسل جدیدی از فضلای حوزه که در زمره نسل دوم یا سوم حوزه امروز می توان آنها را به شمار آورد با اطلاع نسبتاً کافی از فلسفه های خودی، مخصوصاً فلسفه صدرایی و با آگاهی از مکاتب و مناظر فلسفی غربی به بعضی کوشش های علمی فلسفی دست زده اند که امیدوارکننده است و احتمال می رود که این حرکات و نشاط علمی منتهی به یک تحول اساسی در فلسفه بشود که بتواند نهضت و گفتمان نوصدرایی را تکمیل بکند.
استاد مطهری در مقدمه «کتاب فلسفه و روش رئالیسم» سرآغاز و سرمنزل این جنبش را توسط علامه طباطبایی چنین توصیف میكند:
«مؤلف كتاب حاضر؛ استاد علّامه (دام بقائه) كه سال ها از عمر خويش را صرف تحصيل و مطالعه و تدريس فلسفه كردهاند و از روى بصيرت، به آراء و نظريات فلاسفه بزرگ اسلامى؛ از قبيل فارابى، بو على، شيخ اشراق، صدر المتألّهين و غير آنها احاطه دارند و به علاوه روى عشق فطرى و ذوق طبيعى، افكار محققان فلاسفه اروپا را نيز به خوبى از نظر گذرانيدهاند و در سنوات اخير علاوه بر تدريسات فقهى و اصولى و تفسيرى، يگانه مدرّس حكمت الهى در حوزه علميه قم مىباشند و خود اين جانب قسمتى از تحصيلات فلسفى خود (الهيات شفاى بو على) را از محضر ايشان استفاده كرده است، سال ها است در این فكر هستند به تألیف یک دوره فلسفه بپردازند كه هم مشتمل بر تحقیقات گرانمایه هزار ساله فلسفه اسلامی باشد و هم آراء و نظریات فلسفی جدید مورد توجه قرار گیرد، و این فاصله زیاد كه بین نظریات فلسفی قدیم و جدید، ابتداءً، به نظر میرسد و این دو را به صورت دو فن مختلف و غیر مرتبط به هم جلوهگر میسازد، مرتفع شود و بالأخره به صورتی درآید كه با احتیاجات فكری این عصر بهتر تطبیق شود، و مخصوصاً ارزش فلسفه الهی كه جلودار آن، دانشمندان اسلامی هستند و فلسفه مادی در تبلیغات خود، دوره آن را خاتمه یافته معرفی میكند، به خوبی روشن شود.
نشریات روزافزون فلسفی اخیر، توجه جوانان روشنفكر ما به آثار فلسفی دانشمندان اروپا كه هر روز به صورت ترجمه یا مقاله و رساله در عرصه مطبوعات ظاهر میشود -و این خود نماینده روح كنجكاو و حقیقت جوی این مردم است كه از هزار سال پیش سابقه دارد- و از طرف دیگر انتشارات مجهز به تبلیغات سیاسی و حزبی فلسفه مادی جدید (ماتریالیسم دیالكتیک)، بیش از پیش حضرت استاد (علامه طباطبایی) را مصمم نمود كه در راه مقصود خود گام بردارند، لهذا از چند سال پیش به تشكیل یک انجمن بحث و انتقاد فلسفی مركب از عدهای از فضلا مبادرت كردند… این روشی كه ایشان آغاز كردهاند، یک اقدام اساسی است و فلسفه را در ایران وارد مرحله جدید میكند. محصلان فلسفه سابقاً اطلاعاتشان منحصر بود به آن چه در كتاب هاى معمولى تدريسى خوانده بودند، ولى با آن كه چند سالى بيش از اقدامات حضرت استاد نمىگذرد، بسيارى از محصلان حوزه علميه قم هستند كه اطلاعات فلسفى نسبتاً جامعى دارند و مخصوصاً به مطالب و تئوری هاى فلسفه مادى زياد آشنا هستند و راه هاى مغالطه آن را به خوبى دريافتهاند».[3]
در گفتمان فلسفی معاصر ایران در سه زمینه، از سوی علامه و شاگردان او، دگرگونی روی داده است و اكنون نیز ادامه دارد:
الف. صوری و شكلی:
در باب تحول صوری، از باب نمونه به تغییر ساختار و چینش مباحث میتوان اشاره كرد. به عكس سنت ساختاری فلسفه اسلامی، كه هستیشناسی (مباحث وجود)، مدخل آن به شمار میرفت، برای نخستین بار در كتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم«، بحثهای شناخت شناسی و بررسی مسئله ادراكات، بخش اول اثر قرار گرفتهاست.[4] در بخشهای متعدد دیگر نیز جابجایی مباحث، صورت پذیرفته و به تعبیر یکی از شاگردان علامه طباطبایی، حكمت صدرا توسط ایشان سازمان ریاضیوار پیدا كرده است.[5]
ب. روشی:
برای نوآوری در روشها نیز به سه نمونه میتوان اشاره كرد:
- پرهیز از خلط برهان و شهود در عین ایمان به یگانگی مسیر و مقصود برهان و عرفان و قرآن.
- تبارشناسی و پیشینه پژوهی مباحث و قواعد و تبیین مسائل با توجه بهتطورات وارد بر آن در طول تاریخ فلسفه.
- اهتمام به طرح تطبیقی مباحث، بین فلسفه اسلامی و سایر فلسفهها، و گاه بین مشارب حكمی اسلامی با هم.
ج. محتوایی:
در خصوص تحول و تكامل محتوایی نیز به چند نمونه نوآوری میتوان اشاره نمود:
- بازپیرایی فلسفه از طب و طبیعیات قدیم و بهرهگیری از نظریات جدید در علوم، به خصوص فیزیک مدرن، به مثابه اصول موضوعی.
- ارائه تقریرهای نوپای برخی قواعد و مسائل فلسفی؛ مانند تقریر جدید علامه طباطبایی از «برهان صدیقین».
- توسعه برخی مباحث به نحو طولی از رهگذر طرح نظرات جدید؛ مانند تبیین منشأ ادراكات اعتباری و مانند اهتمام خاص و مستقل به فلسفه معرفت و سایر فلسفههای مضاف، مانند فلسفه ذهن، فلسفه دین، فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق.
- گسترش مباحث به نحو عرضی؛ مانند تكثیر برهان در برخی قواعد؛ مانند مسئله ابطال دور و تسلسل و نیز تفصیل و توسعه مباحث مطرح در فلسفههایجدید؛ مانند مبحث حركت، زمان و علیت، و نیز پرداختن به مسائل كلام جدید.
موارد ذکر شده، صرفاً از باب ذكر نمونه بود و الا نوآوری های علامه طباطبایی و شاگردان او در حوزههای شناخت شناسی، هستیشناسی، الهیات و فلسفه های مضاف، به دهها مورد بالغ میشود.[6]
کاستی های فلسفه اسلامی
به رغم مواهب و مزایای بیشمار حكمت اسلامی و تطوراتی كه درگذشته روی داده و تحولاتی كه در روزگار ما صورت بسته است، فلسفه اسلامی هنوز و همچنان از جهات مختلف دچار كاستی ها و ناراستی هایی است كه باید مرتفع گردد. از باب نمونه به موارد زیر میتوان اشاره كرد:
الف. از جهت روششناسی:
- غیركاربردی بودن روش های جاری در تألیف و تعلیم، به دلیل نپرداختن به غایات و كاربرد هر یک از مباحث و مسائل فلسفی.
- غفلت از مطالعات تطبیقی و نیز پژوهش های میان رشتهای.
- امتزاج روش های علمی اختصاصی سه حوزه دین، فلسفه و عرفان (در حكمت صدرایی).
ب. از نظر ساختاری:
- تصلب بر چیدمان كنونی.
- عدم اهتمام به معرفتشناسی كه بیشک بر هستیشناسی مقدم است.
- عدم تجزیه تخصصی حكمت به شاخه ها بلكه دانش های مستقل، چنان كه جهان امروز كرده است.
- وجود زواید لاطائل و استطرادات بدون حاصل، و…
ج. از حیث مضمونی و محتوایی:
- تسری ندادن مبانی و بناهای فلسفی اسلامی به حوزههای فرعی معرفت دینی.
- اعتماد و اتكای فلسفه به طبیعیات و فلكیات سنتی كه طشت بطلان آن از بام فلک معرفت بر زمین افتاده است.
- عدم باززدایی ابواب فلسفه و اذهان فیلسوفان ـ حتی شخص صدرا ـ از رسوبات اصالة الماهیتی، و…
سرانجام این كه:
فلسفه نوصدرایی یک آغاز است و هنوز در حد طرح یک نگاه و یک نوع بازنگری نسبت به میراث فلسفی و حکمی موجود مطرح است و آن چنان که باید، نسج نیافته است. فلسفه اسلامی، حاجتمند آسیبشناسی جامع و جامعه ما محتاج نیاز سنجی واقعبینانه و روزآمد است، و این آسیبشناسی و نیاز سنجی، بایستگیهایی را در قلمرو حكمت و علوم عقلی ما مبرم میدارد كهباید به نحوی درخور، بدان ها پرداخته شود.[7]
کلید واژه: ،
[1]. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، تنظیم: رحیمیان محقق، عباس، ج 3، ص 203 – 206.
[2]. نص بسندگان، اشعری مسلكان، شهودگرایان، اصحاب مكتب تفكیک، تجربیان و علم پرستان، از جمله آنانند.
[3]. مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 6، ص 38 و 39.
[4]. علاوه بر علامه طباطبایی، استاد مرتضی مطهری در شرح مبسوط منظومه و استاد مصباح یزدی در كتاب آموزش فلسفه بر این چینش تأكید میورزند.
[5]. ر.ک: سرچشمه اندیشه، تنظیم: رحیمیان محقق، عباس، ج 3، ص 345 – 348.
[6]. به عنوان نمونه ر.ک: همان، ص 308 – 332.
[7]. بر گرفته از: رشاد، علی اکبر، مقالات «گفتمان فلسفی نوصدرایی» و «بايستههاي امروزين فلسفهي اسلامي»، وبگاه رسمی استاد علی اکبر رشاد.