کپی شد
وضعیت علوم در دوران بنی امیّه
یکی از مسایل مهم قابل بررسی در عصر اموی، وضعیت علوم و دانشهای مختلف به عنوان آثار فرهنگی معنوی، در این دوره است. گفتنی است در دوران خلافت بنی امیّه، امویان در امور آموزش دخالت چندانی نداشتند و تعلیم و تعلم بیشتر امری مردمی بود. در آن زمان به دلیل نزدیکی حکومت اسلامی با رومیان و تسلط بر مدارس علمی «رها» و «نصیبن» و «حران» و انطاکیه، رفتهرفته زمینههای بیشرفت و ترقی علم و دانش به سرزمینهای اسلامی به وجود آمد.[1]
در قرنهای اولیه اسلام؛ فقه، قرائت قرآن، تفسیر قرآن، و حدیث، یک علم محسوب می شد، اما به مرور زمان هر کدام از این علوم، مستقل و به شاخه و زیر شاخههای متعددی تقسیم شدند.[2] در ادامه به وضعیت بعضی از علوم در زمان بنی امیه پرداخته می شود:
- تفسیر: در دورۀ بنی امیه، تفسیر بیشتر به صورت روایی بوده و به شأن نزول آیه پرداخته می شده و روش عقلی در آن دوره وجود نداشته است.[3]
- حدیث: نقل و بیان روایات، تا پایان قرن اول هجری، مقید به هیچ گونه ضابطه و قانونی نبود و صحت آن تنها به این بستگی داشت که شخص راوی، انسان با وجدان و منصفی باشد و حقیقت را بیان کند یا خیر، یا اینکه وقتی راوی، حدیثی را نقل می کرد، ناقل قبلی آن را رد می کرد و او را مذموم می دانست و یا وی را تأیید می کرد. نتیجه اینکه همه اینها به شخص راوی متکی بود. همین وضعیت باعث شد، که فرصتی برای گروهی از افراد ناشایست مسلمان از عرب و عجم به وجود آورد، تا احادیثی را به نفع خود جعل نموده و به دروغ به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نسبت دهند. این امر برخی را بر آن داشت تا برای حفظ احادیث و پیراستن احادیث از هر دروغ و شائبهای، چارهای بیندیشند؛ به همین دلیل، «ابن شهاب زهری»[4] به فرمان عمر بن عبدالعزیز، مأمور جمعآوری احادیث شد. او نخستین کسی بود که برای حدیث، قوانین و شرایطی را تعیین کرد.[5]
- فقه: علم فقه در ابتدا همان روایات منقول از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و معصومان (علیهم السلام) در موضوعات احکام و فروع دین بود؛ اما پس از مدتی به دلیل شرایط و مقتضیات زمان، از حالت نقل صِرف احادیث بیرون آمد و صورت اجتهادی به خود گرفت و به کسانی که به استنباط احکام می پرداختند، فقیه می گفتند.[6]
در زمان بنی امیه مرجع فقه و فتوا، فقیهان مدینه بودند، به گونه ای که هیچ کار مهمی در دستگاه خلافت، بدون نظر آنان انجام نمی گرفت. فتوای آنان در عزل، نصب، قتل و عفو اشخاص تأثیر زیادی داشت؛ به همین دلیل فقیهان در تشکیلات دولتی مقام های مهمی داشتند.[7]
- تاریخ: علم تاریخ از ابتدا به منزلۀ علمی غیر رسمی بود. تدریس آن به علاقه و خواستههای شخصی استادان و دانش آموختگان بستگی داشته است،[8] اما عواملی باعث پیشرفت علم تاریخ شد، از جمله:
الف. علاقۀ خلفای اموی به اخبار پادشاهان ایرانی و رومی و گذشتگان. بنا به گزارش تاریخی، معاویه علاقۀ بسیاری به تاریخ داشته است.[9]
ب. توجه و علاقۀ مسلمانان به سیرۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و همچنین ارزش دینی سیرۀ آن حضرت.
این عوامل باعث شد که روزبهروز علم تاریخ، جایگاه خویش را در میان مردم پیدا کند، به طوری که تعداد زیادی از محدثان به نقل و تدوین سیرۀ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) پرداختند.[10] نکته قابل توجه این که علم تاریخ از دل علم حدیث و روایات برخاسته است. مهمترین سیره نویس این دوره که از زمان بنی امیه تا مدتی در عصر بنی عباس نیز بوده است؛ «محمد بن اسحاق» (85 – 150 ق) است. او کتاب مفصلی در سیرۀ رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) نیز نوشته بود. کتاب ایشان با حذف و اضافههای سیره نویس دیگری به نام «ابن هشام»، برای آیندگان باقی مانده است.[11]
- ادبیات عرب: در زمان بنی امیه؛ به جهت عواملی؛ مانند رشد روزافزون فتوحات اسلامی و اختلاط اعراب با تازه مسلمانان دیگر سرزمین ها، زبان عربی با دیگر زبانها درهم آمیخت و خالص بودن خود را از دست داد. همچنین درک عمیق و صحیح آیات قرآنی که در فصاحت و بلاغت منحصر به فرد بود، به آگاهی کافی از زبان و ادبیات عرب نیازمند بود؛ زیرا آنان که قرآن را می خواندند، باید آن را صحیح تلفظ می کردند و تلفظ درست را به دیگران، به ویژه عجمهای تازه مسلمان، تعلیم می دادند. همچنین گستردگی دامنۀ زبان عربی اقتضا می کرد تا بیشتر به صرف، نحو و استخراج قواعد ادبی، پرداخته شود.[12]
این نکته قابل توجه است که اولین قواعد و دستورات نحوی را امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به «ابو الأسود دوئلی» تعلیم داد و پس از آن، این دانش رشد خود را آغاز کرد.[13] پس از ابو الأسود، مردمانی از کوفه و بصره کار او را ادامه دادند. در بصره نیز «خلیل بن احمد» که از شاگردان امام محمد باقر و امام جعفر صادق (علیهما السلام) بود و علم عروض و لغت را از محضر امامان بهره برده بود، کتاب «العین» که نخستین کتاب در زمینۀ لغت بود را نوشت.[14] «سیبویه» نیز در زمینۀ نحو کتاب ارزشمندی را نوشت.[15]
- نجوم: این علم از قدیم در بین ملل غیر مسلمان؛ مانند ایران، هند و یونان، متدوال بود. آنها در این زمینه پیشرفتهایی داشته اند. با گسترش اسلام، ستاره شناسی نیز؛ مانند دیگر علوم، به عنوان یکی از رشتههای علمی در جوامع مسلمان مورد توجه قرار گرفت. ستاره شناسی در عهد حکومت اموی، تلفیق نجوم و ریاضی یونان، هند و دوره ساسانی با نجوم عامیانه در پیش از اسلام می باشد.[16] در میان خلفای اموی، «عبدالملک بن مروان» به ستاره شناسی توجه فراوان داشته است، تا آن جا که نوشته اند در جنگها نیز منجمانی را همراه خود می برده است.[17]
- پزشکی: مسلمانان همزمان با فتوحات اسلامی، با دانش پزشکی سرزمینهای فتح شده ایران و روم آشنا شدند. زمانی که مصر در دوران بنی امیّه به دست «عمرو بن عاص» فتح شد، دامنه حیات و فعالیتهای پزشکی مصری یونانی اسکندریه، هر چه که بود، از طریق پزشکان این شهر و نیز از طریق تألیفات پزشکی آنان که هنوز در کتابخانه آنان موجود بود، به دست مسلمانان افتاد.[18]
[1]. غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه: کسایی، نورالله، ص 298.
[2]. چیت سازان، امیر حسین، آموزش عالی در گسترۀ تاریخ تمدن اسلامی، ص 15.
[3]. کوشافر، علی اصغر، تاریخ تعلیم و تربیت در ایران و اسلام، ص 73.
[4]. أبو بکر محمد بن مسلم بن عبید الله بن شهاب، معروف به زُهری، از مادری به نام عائشه که او نیز از خاندان ابن شهاب بود، به دنیا میآید. زُهری به جهت این که برخی از صحابه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را درک کرده، از جمله تابعان حساب شده است. او در مدینه زندگی میکرده و در برههای به شام رفته و در آنجا اقامت گزیده است. از او به عنوان عالم عصر خود یاد شده، عالمی که روایات بسیاری را در ذهن خود داشته و از بسیاری نقل حدیث میکرده و بسیاری نیز از او نقل حدیث میکردهاند. بنابر اتفاق شیعه او دارای مذهب سنی است و در عین این که از علما و بزرگان اهل سنت بوده، روایات مختلفی را از امام سجاد (علیه السلام) و دیگر امامان نقل کرده که در برخی منابع روایی شیعی ذکر شدهاند. ر.ک: سایت اسلام کوئست.
[5]. الرافعي، مصطفى صادق، تاريخ آداب العرب، ج 1، ص 324 – 327؛ کتابخانه مدرسه فقاهت.
[6]. حسین زادۀ شانه چی، حسن، تاریخ آموزش در اسلام، ص 127.
[7]. شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 210.
[8]. تاریخ دانشگاه های بزرگ اسلامی، ص 220.
[9]. شبلی، احمد، تاریخ آموزش در اسلام، ترجمه: ساكت، محمد حسين، ص 71 و 72.
[10]. همان، ص 134.
[11]. ابن هشام، عبد الملک، سيره نبوى، ترجمه: رسولى، سيد هاشم، مقدمه، ص 2.
[12]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)، تحقيق: شحادة، خليل، ج 1، ص 756 – 758.
[13]. زركلى، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، ج 3، ص 236.
[14]. ر.ک: ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)، تحقيق: شحادة، خليل، ج 1، ص 756.
[15]. الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، ج 3، ص 81.
[16]. نصر، حسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه: آرام، احمد، ص 150.
[17]. مسعودي، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 3، ص 106.
[18]. بر گرفته از سایت پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام).