کپی شد
وجه نام گذاری به لقب ذو القرنین
یکی از مطالبی که توجيهات فراوان و گوناگونی در مورد آن شده، این است که، چرا ذوالقرنين، به اين لقب ناميده شده است؟ در این مقال مختصر به تعدادی از این نظرات اشاره می شود:
1. او به دو سمت دنیا؛ یعنی مشرق و مغرب رسيد،[1] كه عرب از آن تعبير به قرنى الشمس (دو شاخ آفتاب) مىكند.[2] قرآن کریم نیز به این مطلب اشاره دارد.[3]
2. او دارای دو رشته موی (بافته شده) بود، که احتمالا شبیه دو شاخ بوده است. نا گفته نماند یکی از معانی «قرن»، شاخ است.[4]
3. چون که پادشاه دو کشور روم و پارس بود.[5]
4. دارای هر دو علم ظاهر و باطن بود.[6]
5. شخصی کريم الطرفين، از جانب پدر و مادر بود؛ یعنی پدر و مادرش، بزرگ زاده بودند.[7]
6. به دلیل طولانی شدن عمرش، دو نسل از مردم، از دنیا رفتند و او همچنان زنده بود.[8]
7. برای آن که او هم ظلمات،[9] هم نور، هر دو را دید.[10]
8. ذو القرنین در خواب ديد، گويا چنان به خورشيد نزديک شده که شاخ هايش به شرق و غرب آن رسيده است، وقتی خوابش را برای قومش تعريف کرد، او را ذوالقرنين ناميدند.[11]
9. دو برآمدگی شبیه دو شاخ کوچک روی سر داشت که آنها را با دستار (دستمال سر، عمامه) می پوشاند.[12]
10. دو قرن سلطنت کرد.[13]
11. دارای تاجی بود که دو شاخ داشت؛ یا تاجش دو شاخ بود.[14]
12. قومش دو ضربت بر دو طرف سر او زدند: ابن الکواء از امام علی (علیه السلام) پرسيد: ذوالقرنين کيست؟ آیا او پادشاه بود یا پیامبر؟ امام (علیه السلام) فرمود: او نه پادشاه بود نه پیامبر؛ بلکه او مرد صالحی بود که ضربه ای به سمت راست سرش زده شد، از دنیا رفت. سپس خداوند او را زنده کرد. بار دیگر ضربه ای به سمت چپ سرش زده شد و از دنیا رفت. خداوند بار دیگر اورا زنده کرد. به همین جهت او ذو القرنین نامیده شد. علی (علیه السلام) در ادامه می فرماید: (شخصی) مانند او در بین شما وجود دارد .[15]
اشعار زیر اشاره مختصری به بعضی از نظرات فوق دارد:
مر ورا خوانند ذو القرنين از آن
که دو کرّت گشت بر گرد جهان
يا که بودش در تصرف غرب و شرق
نافذ امرش هر دو سو را همچو برق
يا که شاه ظاهر و باطن بُد او
يا که بود است او اصيل از هر دو سو
يا دو قرن از مردمان در دور او
برگذشتند از جهان رنگ و بو.[16]
[1]. كاشانى، ملا فتح الله، زبدة التفاسير، تحقيق: بنياد معارف اسلام، ج 4، ص 143؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 12، ص 210.
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 12، ص 544.
[3]. کهف، 86 و 90.
[4]. صالحى شامى، محمد بن يوسف، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد، و معوض، على محمد، ج 2، ص 348.
[5]. زبدة التفاسير، تحقيق: بنياد معارف اسلام، ج 4، ص 143.
[6]. كاشانى، ملا فتح الله، تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج 5، ص 363.
[7]. ابوالفتوح رازى، حسين بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، محققان: ياحقى، محمد جعفر، و ناصح، محمد مهدى، ج 13، ص 26.
[8]. همان، ص 6.
[9]. گفته شده ظلمات، مکانی بوده که در آن جا آب حیات وجود داشته و ذو القرنین برای به دست آوردن آن، به آن جا رفته است.
[10]. راوندى، سعيد بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، محقق/ مصحح: مؤسسة الإمام المهدى (عليه السلام)، ج 3، ص 1175.
[11]. سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور في تفسير المأثور، ج 4، ص 242.
[12]. التميمي السمعانى، عبد الكريم بن محمد، الأنساب، تحقيق: المعلمى اليمانى، عبد الرحمن بن يحيى، ج 6، ص 15.
[13]. طيب، سيد عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، ج 8، ص 39.
[14]. تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين ، ج 5، ص 363؛ ابن كثير الدمشقى، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 2، ص 103.
[15]. ابن طاووس، على بن موسى، سعد السعود للنفوس منضود، ص 65؛ بحارالأنوار، ج 12، ص 210.
[16]. صفی علی شاه، حسن بن محمد باقر، تفسير صفی، ص 442.