Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

وجهه سیاسی و اعتراضی مکتب جعفری

در موضوع تأسیس حوزه وسیع علمی و فقهی توسط امام صادق (علیه السلام) چیزی که از نظر بیشتر کاوشگران زندگی امام پوشیده مانده است، مفهوم سیاسی و معترضانه این اقدام بزرگ امام است. برای آن که جهات سیاسی این عمل نیز روشن گردد، مقدمتاً باید توجه داشت که: دستگاه خلافت در اسلام، از این جهت با همه دستگاه‌های دیگر حکومت متفاوت است که این فقط یک تشکیلات سیاسی نیست، بلکه یک رهبری سیاسی مذهبی است. عنوان «خلیفه» برای حاکم اسلامی نشان دهنده همین حقیقت است که وی پیش از آن‌که یک رهبر سیاسی و معمولی باشد، جانشین پیامبری است که آورنده دین و آموزنده اخلاق می باشد.

پس خلیفه در اسلام، به‌جز تصدّی شئون رایج سیاست، متکفل امور دینی مردم و پیشوای مذهبی آنان نیز هست. این حقیقت مسلم، موجب آن شد که پس از نخستین سلسله خلفای اسلامی، زمامداران بعدی که از آگاهی های دینی، بسیار کم نصیب و گاه به کلی بی نصیب بودند، در صدد برآیند که این کمبود را به وسیله رجال دینی وابسته به خود تأمین کنند و با الحاق فقها و مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حکومت خود، این دستگاه را باز هم ترکیبی از دین و سیاست سازند. فایده دیگری که به کارگیری این گونه افراد برای خلفای وقت در برداشت، آن بود که اینان طبق میل و فرمان زمامداران ستم پیشه و مستبد، به سهولت می‏توانستند احکام دین را به بهانه «مصالح روز» تغییر و تبدیل داده و پوششی از استنباط و اجتهاد – که برای مردم عادی و عامی قابل تشخیص نیست – حکم خدا را به خاطر مطامع خدایگان دگرگون سازند. مؤلفان و مورخان قرن های پیشین، نمونه‏های وحشت انگیزی از جعل حدیث و تفسیر به رأی را که غالباً دست قدرت های سیاسی در آن نمایان است، ذکر کرده‏اند. عیناً همین عمل درباره تفسیر قرآن نیز انجام می‏گرفت: تفسیر قرآن بر طبق رأی و نظر مفسر، از جمله کارهایی بود که می‏توانست به آسانی حکم خدا را در نظر مردم دگرگون سازد و آنها را به آنچه مفسر خواسته است – که  اکثر اوقات همان را می‏خواست که حاکم خواسته بود – معتقد کند. بدین گونه بود که از قدیم‌ترین ادوار اسلامی، فقه و حدیث و تفسیر به دو جریان کلی تقسیم شد: یکی؛ جریان وابسته به دستگاه های حکومت های غاصب که در موارد بسیاری حقیقت ها را فدای مصلحت های آن دستگاه ها ساخته و به خاطر دست یابی به متاع دنیا حکم خدا را تحریف می‏کردند؛ و دیگری جریان اصیل و امین که هیچ مصلحتی را بر مصلحت تبیین درست احکام الهی، مقدم نمی‏داشت و قهراً در هر قدم، رویاروی دستگاه حکومت و فقاهت مزدورش قرار می‏گرفت، و از این رو، در غالب اوقات شکل قاچاق و غیر رسمی داشت.

مفهوم معترضانه مکتب امام

با توجه به آنچه گفته شد، به وضوح می‌‏توان دانست که «فقه جعفری» در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار امام صادق (علیه السلام) تنها، تجلی بخش یک اختلاف عقیده دینی ساده نبود، بلکه در عین حال دو مضمون معترضانه را نیز با خود حمل می‏‌کرد: نخستین و مهم‌ترین آن دو، اثبات بی نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی های لازم دینی و ناتوانی آن از اداره امور فکری مردم – یعنی در واقع، عدم صلاحیتش برای تصدی مقام «خلافت» – بود.

و دیگری، مشخص ساختن موارد تحریف دین در فقه رسمی که ناشی از مصلحت اندیشی های غیر اسلامی فقیهان وابسته در بیان احکام فقهی و ملاحظه کاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرت های حاکم بود. امام صادق (علیه السلام) با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه‏ای غیر از شیوه عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود.  آن حضرت بدین وسیله تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار می‏آمد، تخطئه می‏کرد و دستگاه حکومت را از وجهه مذهبی اش تهی می‏ساخت. در مذاکرات و آموزش های امام به یاران و نزدیکانش، بهره‏گیری از عامل «بی نصیبی خلفا از دانش دین» به عنوان دلیلی بر این که از نظر اسلام، آنان را حق حکومت کردن نیست، به وضوح مشاهده می‏شود؛ یعنی این که امام همان مضمون متعرضان‌ه‏ای را که درس فقه و قرآن او را دارا بوده، صریحاً نیز در میان می‏‌گذارده است. در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده است: :«ما کسانی هستیم که خداوند فرمانبری از آنان را فرض و لازم ساخته است، در حالی که شما از کسی تبعیت می‏کنید که مردم به خاطر جهالت او در نزد خدا معذور نیستند».[1]

یعنی، مردم که بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل دچار انحراف گشته به راهی جز راه خدا رفته‏اند، نمی‏توانند در پیشگاه خدا به این عذر متوسل شوند که: «ما به تشخیص خود راه خطا را نپیمودیم، این پیشوایان و رهبران ما بودند که از روی جهالت، ما را به این راه کشاندند»! زیرا اطاعت از چنان رهبرانی، خود، کاری خلاف بوده است، پس نمی‏‌تواند کارهای خلاف بعدی را توجیه کند.[2]

 


[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، ص 186، «نحن قوم فرض الله طاعتنا و انتم تاتمّون بمن لایعذر الناس بجهالته».

[2]. خامنه‌‏ای، سیدعلی، پیشوای صادق، ص 87-91.