Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

واگذاری شمشیر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ابودجانه

یکی از افتخارات ابو دجانه، شمشیری بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز احد به وی اعطاء نمود. از انس روايت شده‌است كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) شمشيرى را در روز احد به‌دست گرفت و فرمود: چه كسى اين را از من مى‏گيرد؟ هركدام از افرادى كه آن‌جا حضور داشتند، دست خود را دراز كردند و گفتند: من، من، فرمود: «چه كسى آن‌چنان‌كه حقش است، به‌جا می‌آورد؟ مردم درنگ كردند تا اين‌كه ابو دجانه گفت: من آن‌را چنان كه حقش است، اداء مى‏کنم و آن را گرفت و سر مشركان را با آن از هم مى‏شكافت».[1]

زبير می‌گويد: هنگامى‌كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آن شمشير را به‌دست گرفت و فرمود كيست كه اين شمشير را از من بگيرد؟ … من از كسانى بودم كه جلو رفتم و خواستم تا حضرت آن شمشير را به من بدهد، ولى به من نداد.

من پيش خودم گفتم: چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شمشير را به من كه از قريش و پسر عمه‏اش صفيه هستم و درخواست آن‌را هم كردم نداد، ولى به ابو دجانه انصارى (كه از اهل مدينه بود) داد؟ به خدا سوگند من بايد به دنبال ابو دجانه بروم و ببينم چگونه مى‏جنگد؛ از اين رو به دنبالش رفتم و هنگامى‌كه آن دستار قرمز را بر سر بست، انصار مدينه گفتند: ابو دجانه دستار مرگ را بست! سپس به دشمن حمله كرد و اين رجز را مي‌خواند:

انا الذى عاهدنى خليلى            و نحن بالسفح لدى النخيل‏

الّا أقوم الدهر فى الكيول            اضرب بسيف الله و الرسول[2]

حمله او خيلى سخت بود، هر كس جلوش مى‏آمد او را از پاى در مى‏آورد. در ميان لشگر قريش مردى بود كه مواظب بود تا مسلمانى بر زمين بيفتد و او خود را بالاى سر آن مسلمان برساند و نيمه جانش را بگيرد. من از خدا خواستم كه اين مرد سر راه ابو دجانه قرار بگیرد، و همين‌طور هم شد و آن‌دو به هم رسيدند، او پيش‌دستى كرد و شمشيرى حواله ابو دجانه كرد كه ابو دجانه آن‌را با سپر رد كرد و شمشير خود را بلند كرده او را به قتل رسانيد.[3]

 

[1]. بيهقى، احمد بن الحسين، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة، تحقيق: قلعجى، عبد المعطى، ج ‏3، ص 232.

[2]. منم كسي‌كه دوست و خليلم در پاى كوه سفح پيش درخت خرما با من عهد كرده كه هرگز در آخر صفوف جنگ نمانم (يا پاى خود را در بند و قيد نگذارم) و اينک با شمشير خدا و رسول او شمشير مي‌زنم.

[3]. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة (زندگانى محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر اسلام)، ترجمه: رسولى محلاتی، سيد هاشم، ج ‏2، ص 95 و 96.