کپی شد
واژه شناسی ایران
واژه ایران که در پارسی میانه به شکل «اران – erān»، ایران برگرفته شده از شکلهای قدیمی «آریانا»؛ یعنی سرزمین آریاییها است.
واژه «آریا» در زبانهای اوستایی، پارسی باستان و سنسکریت به ترتیب، به شکلهای «اَیریه – airya»، «اَریه- āriya» ، «آریه – arya» به کار رفته است و همچنین در زبان سنسکریت «اریه – ariya»؛ به معنای سَروَر و مهتر و «آریکه – aryaka»؛ به معنای مَردِ شایسته اکرام و احترام است و آریایی به زبان اوستائی «ائیرین ـ airyana» و به زبان پهلوی و پارسی دری «ایر» خوانده میشود و ایرج بهزبان آریایی «airya» است.
ایر در واژه: یعنی «آزاده» و جمع آن «ایران»؛ به معنای «آزادگان» است و به آریاییهایی که مهاجرت نکرده و در «ناف جهان» که بهزبان اوستائی «ائیرینه وئیجنگه airyana-vaējangh» خوانده میشد، ساکن ماندند و با نام ایرج مشهور اند، ایرانی می گویند.
فردوسی در شاهنامه در مورد پسر سوم فریدون (ایرج) میگوید:
مر او را که بُد هوش و فرهنگ و رای مر او را چه خوانند؟ ایران خدای
نخستین و کهنترین کتیبه از دوره ساسانی که نام ایران را در بر دارد، اثری از اردشیر بابکان نخستین پادشاه ساسانی، (سده سوم میلادی) در نقش رستم است. در آنجا سنگنگارهای از اردشیر بابکان دیده میشود که او را سوار بر اسب در برابر اهورامزدا نشان میدهد که او نیز بر اسبی سوار است و نماد پادشاهی را به اردشیر تقدیم میکند. بر روی شانه اسبی که اهورامزدا بر آن سوار است، سنگنوشتهای (این پیکر بغ اورمزد) به سه زبان پهلوی، پارتی و یونانی نوشته شده است که معرف شخصیت حاضر در سنگنگاره است. در طرف دیگرِ سنگنگاره و بر شانه اسبی که اردشیر بر آن سوار است، سنگنوشته دیگری (این پیکر بغ مزدیسن، اردشیر، شاهانشاه ایران است که چهر از یزدان دارد، پسر بغ بابک شاه) نیز به همان سه زبان نوشته شده است که اردشیر را شاه ایران خطاب میکند.[1]
[1]. افشار سیستانی، ایرج، سیمای ایران، ص ۶۷ و ۶۸ و ۶۹.