کپی شد
واقعۀ بیعة الرضوان
از قرآن کریم استفاده می شود که خداوند از بيعت کنندگان با پيامبر (صلی الله علیه و آله) در بیعة الرضوان رضایت داشته است. در بارۀ این موضوع غالبا سه پرسش زیر مطرح می شود:
1. آیا شیعیان منکر بیعت جمع بسیاری از صحابه، از جمله افراد مورد نظر، در زیر درخت بوده و رضایت خداوند از حاضرین در بیعت رضوان را انکار مینمایند؟
2. آیا رضایت خداوند از گروه و جماعتی در پی حادثهای خاص، نشانگر آن است که تمام افراد وابسته به آن گروه، تا ابد مرتکب خطا و اشتباهی نخواهند گردید؟
3. آیا تمام افرادی که در بیعت رضوان حاضر بودند، تا پایان عمر خود و یا حتی تا زمان رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، بر عهد خود استوار ماندند؟
باید در نظر داشت، آیۀ مورد بحث ، آیه 18 سورۀ فتح است، برای تبییین این موضوع می توان هشت آیۀ قبل همین سوره، یعنی آیۀ دهم آن را با دقت ملاحظه کرد که قضیۀ نکث بیعت یا پیمان شکنی را مطرح نموده است. آیا این سؤال به ذهن خطور نمیکند که اگر رضایت مطرح شده در آیات سورۀ فتح، رضایتی دائمی و تغییر ناپذیر بود، پس دیگر چه معنایی داشت که خداوند، سخنی از پیمان شکنی به میان آورد؟!
بر این اساس، ما معتقدیم که بعد از رسیدن سپاه اسلام به منطقۀ حدیبیه و انتشار اخبار نگران کنندهای در میان مسلمانان، پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنان را گرد درختی جمع آوری نموده و با آنان عهد نمود که در صورت بروز جنگ، پشت به دشمن ننموده و فرار ننمایند و مسلمانان حاضر در آن ماجرا، جز یک نفر، همگی بیعت نمودند.[1] در پی آن بود که خداوند رضایت خود را از آنان اعلام داشته و سکینه و آرامش خود را بر آنان نازل نمود؛ بنابر این شیعه منکر حضور جمع زیادی از صحابه در این بیعت نیست، بر این اساس، کفر و خلافی در کار نیست و شیعه آیهای از قرآن را انکار نمینماید! اما آیا صحیح است که رضایت خداوند و نازل شدن سکینه بر صحابه، به آنان ضمانتی ابدی اعطا نموده و موجب آن گردد که ما حق هیچگونه انتقادی به عملکردهای بعدی آنها نداشته باشیم؟!
شیعه چنین عقیدهای ندارد و گمان مینماید که نظرش دقیقاً برگرفته از آموزههای قرآن کریم است.
در این راستا، علاوه بر آیۀ دهم سورۀ فتح که بیان شد، ذکر ماجراهای مشابهی از بنی اسرائیل؛ که برخی بر این معتقد هستند که هر آنچه در آن امت اتفاق افتاده، در امت ما نیز تکرار خواهد شد[2]؛ خالی از لطف نیست:
به تصریح قرآن کریم، خداوند بر بنی اسرائیل منت گذاشته و آنها را بر جهانیان برتری داده است[3]. آیا به دلیل صبر و تحمل آنها، خداوند نفرموده که وعده نیکوی او در مورد آنان به حد تمام و کمال رسیده است؟، آیا آنها در بهترین جایگاه قرار نگرفته و بعد از این که به مراحل بلندی از علم و دانش رسیدند، باز هم دچار اختلاف و دودستگی نشدند[4]؟!
آیا واقعۀ دیگری از بنی اسرائیل را به یاد نمیآورید که گروهی از این قوم از پیامبر خود درخواست نمودند که برای ما فرماندهی تعیین نما تا زیر پرچم او با دشمنانمان بجنگیم که آن پیامبر پاسخ داد که چه بسا بعد از این که فرمان جنگ صادر گردید، شما نافرمانی نموده و از جنگیدن سرباز زنید! آنان گفتند که با اینکه ما از خانه و کاشانه و فرزندانمان رانده شدیم، چگونه چنین احتمالی وجود دارد که نجنگیم! در پی اصرار آنان بود که فرمان جنگ صادر گردید که در همان آغاز، جز اندکی از آنان، فرمانبرداری ننمودند! ولی با این وجود، طالوت به فرماندهی سپاهیان بنی اسرائیل برگزیده شد که این انتخاب نیز مورد اعتراض آنان واقع گردید! سپس همان مقدار اندک باقیمانده به همراه طالوت روانه نبرد شده و تابوت موسی (علیه السلام) که سکینه خداوند و آثاری از گذشتگان در آن بود و فرشتگان الهی آن را حمل مینمودند، جهت دلگرمی آنها در اختیارشان قرار گرفت. در پی نزول این نشانههای الهی، طالوت آنان را با نهر آبی آزمود که طی آن نیز، بیشتر افراد جز اندکی که به همراه وی آمده بودند نیز از وی جدا گردیدند!
البته خداوند به آن تعداد بسیار اندک لطف نموده و با کشته شدن جالوت توسط داود(علیه السلام)، آنان بر دشمنان خویش پیروز گردیدند![5]
حال آیا ما میتوانیم بیان داریم که چون سکینه خداوند که نشانگر رضایت او است، بر مجموعۀ بنی اسرائیل و قبل از حرکت آنان به سوی میدان نبرد نازل گردیده، ما دیگر نباید نسبت به فراریان از جنگ که طی دو مرحله، از رفتن به جنگ خودداری نمودند، انتقادی به عمل آوریم!؟ آیا این طرز تفکر، با منطق قرآنی سازگار است؟!
شاید گفته شود که این دو موضوع متفاوتند و همراهان طالوت با فرارشان، گذشتۀ خود را خراب نمودند، اما این اتفاق در مورد یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) اتفاق نیفتاد که در این زمینه باید گفت :
اولاً: در این صورت نیز اجمالاً پذیرفتهایم که ممکن است عملکرد بعدی انسانها، گذشته افتخارآمیزشان را از بین ببرد!
و ثانیاً: میدانیم در بیعت رضوان قید گردیده بود که مسلمانان نباید فرار نمایند، اما در آن هنگام، جنگی رخ نداد تا عملکرد بیعت کنندگان مورد ارزیابی قرار گیرد، ولی مشاهده مینماییم که در سالهای بعد و در جنگ حنین که بسیاری از افراد حاضر در بیعت رضوان، که در آن جنگ حضور داشتند، با هجوم سپاهیان دشمن، پا به فرار گذاشته و پیامبر را با تعداد اندکی تنها گذاشتند تا جایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فریاد برآورد که کجایند آنانی که در زیر درخت با من بیعت نمودند[6]؟! و سپس تنها با نزول مجدد سکینۀ الهی و فرستادن سپاهیان غیبی بود که صحنۀ جنگ به نفع مسلمانان رقم خورد![7]
صرف نظر از افرادی که با پیامبر (صلی الله علیه و آله) باقی مانده و آنانی که فرار نمودند، آیا این خود نشانگر نقض بیعت رضوان از جانب بسیاری از مسلمانان تلقی نمیگردد و اینکه تنها بیعت نمودن و بدون عمل نمودن به مقتضای آن، نمیتوان رضایت دائم الهی را جلب نمود!؟ اما در مورد خلیفۀ اول و دوم، اگر از اختلاف نظری که در مورد استقامت یا فرارشان در جنگ حنین وجود دارد، صرف نظر نموده و آنان را از فراریان به شمار نیاوریم، اما باید بدانیم که حتی آنان نیز بعد از بیعت رضوان، در مقابل تصمیمات پیامبر (صلی الله علیه و آله)، کاملاً تسلیم نبوده و انتقادات تندی را خطاب به ایشان بیان میداشتند که به یک نمونۀ آن اشاره میشود:
بعد از اینکه با انعقاد صلح حدیبیه، احتمال جنگ منتفی شده و سپاهیان اسلام تصمیم به بازگشت به مدینه گرفتند، عمر به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده و بیان نمود که ای پیامبر! آیا ما برحق نبوده و آنان بر باطل نمیباشند؟ آیا کشتههای ما در بهشت نبوده و کشتههای آنان در جهنم نیستند؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: البته همین طور است! عمر پرسید که پس چرا ما در دین خود از موضع ضعف عمل نموده و بدون اینکه خداوند در میان ما و مشرکان داوری نماید، به مدینه برمیگردیم! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ای پسر خطاب! من پیامبر خدایم و خداوند هرگز مرا ضایع و رسوا نخواهد نمود.
در پی این گفتوگو، عمر قانع نشده و با خشم و عصبانیت از جوار پیامبر (صلی الله علیه و آله) خارج شده و به نزد ابوبکر رفت و همین سخنان را تکرار نمود که ابوبکر به او گفت که خدا پیامبرش را ضایع نخواهد کرد، سپس آیات سورۀ فتح نازل گردید و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنها را برای عمر تلاوت نمود. عمر با تعجب پرسید: آیا ما با چنین صلحی به پیروزی دست یافتیم؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله) پاسخ فرمود: بلی[8].
آیا صحابه محترم میتوانند عملکرد پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که با تصریح قرآن از روی هوای نفس خود سخنی بر زبان نمیآورد[9]؛ را با این شدت مورد انتقاد خود قرار دهند، اما هیچ شخصی نتواند از آنان، کوچکترین نقطۀ ضعفی را بیابد و از رفتار آنان در موضوع خلافت؛ تنها بدین دلیل که در بیعت رضوان حضور داشتند؛ چشمپوشی کند؟!
شیعیان به خبر الهی در مورد رضایت از صحابه کفر نمیورزند، بلکه میگویند: خدایا تو به آنچه که در ظاهر مشخص نبود، علم و دانش داشتی که پیمان شکنان را تهدید نمودی! و گرنه ما گمان میبردیم که با وجود چنین بیعتی، دیگر کسی پیمان خود را با خدا و پیامبر نخواهد شکست! و تمام افراد حاضر در آن بیعت، بدون ملاحظۀ عملکرد بعدیشان وارد بهشت خواهند شد! این عقیدۀ ما شیعیان است، ولی گویا برخی برادرانمان به آیۀ بیعت و رضایت، ایمان آورده، ولی به آیۀ ناظر به تهدید پیمان شکنان کفر میورزند و میگویند که با اعلام رضایت خدا از افراد حاضر در بیعت، دیگر دلیلی برای تهدید وجود نداشته است و خداوند بیجهت اقدام به چنین کاری نموده است! و العیاذ بالله.
[1]. طبری، ابو جعفر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 26، ص 56-54، دار المعرفه، بیروت، 1412 هـ ق.
[2]. صحیح ترمذی، ج 4، ص 135، دار الفکر، بیروت، 1403 هـ ق.
[3]. بقره، 47.
[4]. یونس، 93.
[5]. تمام این ماجرا، به صراحت در آیات 246 تا 252 سورۀ بقره نقل گردیده است.
[6]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 71 عبارت پیامبر(ص) این گونه بود:أین الذین بایعوا تحت الشجره.
[7]. توبه، 27- 25.
[8]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 26، ص 45.
[9]. نجم، 4 و 3.