Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

واقعه کربلا

فهرست

چکیده مطالب واقعه کربلا

واقعه کربلا، واقعه‌ای مهم، سترگ، هدفمندانه و پیش‌ بینی شده و تأثیر گذار در عالم بود که در جریان آن امام حسین (علیه السلام) و یارانش در جنگ با لشکر یزید بن معاویه به طرز فجیعی به شهادت رسیده و خاندان آن حضرت به اسارت برده شدند. آن چه در کربلا اتفاق افتاد، گرچه به حسب ظاهر يک حادثه مى‏ نمود، اما حماسه‏ اى عظيم و تكان دهنده بود كه وجدان هاى خفته را بيدار كرد و خون رشادت و آگاهى و حماسه را، در رگ هاى امت اسلامى و بلکه همه آزادگان عالم دوانيد.

این واقعه خونین در محدوده جغرافیایی سرزمین کربلا اتفاق افتاد. روایت شده است: «همه انبیای الهی، آن مقام شریف (کربلا) را زیارت نمودند و در آن توقف ‏کرده و گفتند: ای زمین تو مکانی پرخیر هستی و ماه تابان امامت (امام حسین علیه السلام)، در تو دفن خواهد شد».‏

زمان وقوع حادثه کربلا؛ روز عاشورا یا همان دهم محرم سال 61 هجری قمری و مطابق برخی از بررسی ها در روز سه‌شنبه 20 یا ‏چهارشنبه 21 مهر سال 59 هجری شمسی بوده است.‏

در جریان واقعه خونین کربلا دو دسته از شخصیت ها درگیر بوده و در به وجود آمدن آن نقش داشتند. یک دسته از این شخصیت ها، شخصیت های مثبت و چهره های خدایی و بر حق  این حماسه بزرگ؛ مانند امام حسین (علیه السلام) و حضرت ابوالفضل (علیه السلام) و دسته دیگر، شخصیت ها و چهره های منفی و باطل این واقعه دلخراش؛ مانند یزید بن معاویه و عمر بن سعد هستند.

نهضت عظیم عاشورا که به شهادت حجت خدا و با ارزش ترین انسان های روی زمین در زمان خود انجامید، دارای عوامل و زمینه های زیادی بود که برخی از آنها عبارتند از: وقوع انحراف در مسئله جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، سست شدن شدید اعتقادات و عمل به دستورات اسلام در جامعه اسلامی، تقاضای بیعت، دعوت مردم کوفه و تمام شدن حجت شرعی بر آنها برای قیام در برابر انحرافات بنی امیه و احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر.

نهضت عاشورا و شهادت امام حسین (علیه السلام) دارای آثار و نتایجی در طول تاریخ بشریت بود که بعضی از آنها عبارتند از: احیای دین اسلام و محفوظ ماندن آن از نابودی، بیداری مردم و رسوایی یزیدیان و حزب حاکم اموی، فرو ریختن ترس و رعب از اقدام و قیام بر ضد ستم و بیداری روح مبارزه در مردم، وقوع انقلاب های متعدد در تاریخ با الهام از حماسه کربلا، شناخت اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) به عنوان نمونه های کامل پیشوایی امت و پدید آمدن ادبیات عاشورایی.

مفاهیم کاربردی واقعه کربلا

مفاهیم کاربردی واقعه کربلا عبارتند از: کربلا، عاشورا، امام حسین (علیه السلام)، شهادت، یزید بن معاویه، عمر بن سعد، شمر بن ذی الجوشن، جبهه حق، جبهه باطل، امر به معروف و نهی از منکر.

‏شناسنامه واقعه کربلا

واقعه کربلا، واقعه ای مهم، سترگ، هدفمندانه و پیش‌ بینی شده و تأثیر گذار در عالم بود که در جریان آن امام حسین (علیه السلام) و یارانش در جنگ با لشکر یزید بن معاویه به طرز فجیعی به شهادت رسیده و خاندان آن حضرت به اسارت برده شدند. آن چه در کربلا اتفاق افتاد، گرچه به حسب ظاهر يک حادثه مى‏ نمود، اما حماسه‏ اى عظيم و تكان دهنده بود كه وجدان هاى خفته را بيدار كرده و خون رشادت و آگاهى و حماسه را، در رگ هاى امت اسلامى دوانيد.

این واقعه خونین در روز عاشورای سال 61 هجری قمری و در سرزمین کربلا اتفاق افتاد و در جریان آن، دو گروه حق و باطل در مقابل یک دیگر قرار گرفتند.

زمان واقعه کربلا

واقعه خونبار کربلا در روز عاشورا یا دهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری، رخ داد.

عاشورا در تاریخ جاهلیت عرب، از اعیاد رسمی و ملی، روز جشن، مفاخره و شادمانی بوده است. مردم، در چنین روزی روزه گرفته، لباس ‌های فاخر پوشیده و چراغانی و خضاب می‌کردند.[1]

تاریخ شمسی واقعه کربلا:

از آنجایی که تقویم بسیاری از مناسبت‌ ها و اعیاد بر پایه هجری قمری است، مسئله انطباق تاریخ های تقویم هجری قمری و شمسی همواره مورد توجه منجمان و مورخان بوده است. یکی از این موارد، انطباق واقعه عاشورا (10 محرم سال 61 هجری قمری) با تقویم هجری شمسی است.

با توجه به این ‌که از اول محرم سال 61 هجری تا 16 آذر 1389 –زمان انجام این محاسبه- به اندازه 1371 سال قمری گذشته، پس از آن روز به اندازه 485837.25 شبانه‌روز طی شده است که اگر این عدد را بر طول متوسط سال شمسی تقسیم کنیم به 1330 سال و 65 روز می‌رسیم. این بدان معنی است که اگر از 16 آذر 1389 به این اندازه به عقب برویم به 11 مهر 59 هجری شمسی می‌رسیم که مقارن با اول محرم سال 61 هجری قمری است.

با مراجعه به نرم‌افزارهایی مانند؛ (Moon Calculator) نیز مشخص می‌شود که مقارنه ماه و خورشید (ماه نو) در محرم سال 61 هجری در ساعت 17:11 به وقت محلی روز 28 سپتامبر 680 میلادی اتفاق افتاده و در شامگاه فردای آن روز، 29 سپتامبر، هلال ماه در کربلا به جدایی بیش از 11 درجه از خورشید رسیده و در زمان غروب خورشید، ارتفاع ماه بیش از 8 درجه است. رؤیت چنین هلالی با چشم غیرمسلح ممکن است. پس براین اساس پیش‌ بینی می‌شود که 30 سپتامبر 680 میلادی مقارن با اول محرم 61 هجری قمری باشد. بنابراین 10 محرم مقارن با 9 اکتبر 680 میلادی یا سه ‌شنبه 20 مهر 59 هجری شمسی می‌شود.

نتیجه این که؛ مطابق این بررسی روشن  می شود که واقعه عاشورا (10 محرم 61 هجری قمری) در روز سه‌شنبه 20 یا چهارشنبه 21 مهر 59 هجری شمسی اتفاق افتاده است.[2]

موقعیت جغرافیایی واقعه کربلا

واقعه کربلا در سرزمین کربلا رخ داده است. سرزمین «کربلا» در کشور عراق در منطقه «بین النهرین»[3] در غرب شهر کوفه، کنار رودخانه فرات، و در منطقه «طف»[4] واقع شده است. این سرزمین، در جنوب غربی و حدود 100 کیلومتری شهر بغداد (پایتخت کشور عراق) و 80 کیلومتری شهر نجف اشرف واقع شده است.[5]

 

‏شخصیت های در گیر واقعه کربلا

در جریان واقعه خونین کربلا دو دسته از شخصیت ها درگیر بوده و در به وجود آمدن آن نقش داشتند. یک دسته از این شخصیت ها، شخصیت های مثبت و چهره های خدایی  این حماسه بزرگ و دسته دیگر، شخصیت ها و چهره های منفی این واقعه دلخراش هستند.

به دلیل زیاد بودن تعداد شرکت کنندگان در این واقعه، تنها به نام بعضی از افراد شاخص در هر دو گروه حق و باطل  اشاره می شود:[6]

الف: شخصیت های گروه حق:

1. اولین و بزرگ ترین شخصیت کربلا وجود مبارک امام حسین (علیه السلام) است.

2. امام علی بن حسین (امام سجاد) (علیهما السلام).

3. امام محمد باقر (علیه السلام).

4. حضرت زینب (سلام الله علیها).

5. عباس بن علی (علیهما السلام).

6. مسلم بن عقیل.

7. حضرت علی اکبر.

8. ام کلثوم دختر امام علی (علیه السلام).

9. قاسم بن الحسن.

10. رباب همسر امام حسین (علیه السلام).

11. سکینه دختر امام حسین (علیه السلام).

12. عبدالله رضیع (علی اصغر).

13. حبیب بن مظاهر اسدی.

14. هانی بن عروه.

15. مسلم بن عوسجه.

16. حر بن یزید ریاحی.

17.قیس بن مسهّر صیداوی.

18. زهیر بن قین بجلّی.

ب: شخصیت های گروه باطل:

اما شخصیت های باطلی  که در رقم خوردن واقعه خونین کربلا، نقش کلیدی و سرنوشت سازی به عهده داشتند، عبارتند از:

1. یزید بن معاویه؛ خلیفه جنایت کار اموی که فاجعه کربلا به دستور او پدید آمد.

2. عبیداللّه بن زیاد؛ ابوحفص (ابو احمد) عبیداللّه بن زیاد بن ابیه: او سپاهی را به رویارویی با امام حسین و اهل بیت (علیهم السلام) و یارانش به کربلا فرستاد و عمر سعد و شمر بن ذی الجوشن را مأمور کشتن آنان کرد. به دستور وی آب را بر سپاه امام حسین (علیه السلام) بستند و از هیچ جنایتی درباره آنان فروگذار نکردند.

3. شریح بن حارث، قاضی معروف کوفه و وابسته به امویان.

4. عمر بن سعد بن ابی وقاص؛ که رهبری سپاه کوفه در روز عاشورا را به عهده داشت.

5. شمر بن ذی الجوشن؛ از جمله کسانی است که در واقعه عاشورا، جنایت های ننگینی انجام داد. پدرش، ذی الجوشن، صحابی بزرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود.

6. حرملة بن کاهل اسدی یکی از فاجعه آفرینان کربلا بود که ستم های بسیاری در حق سیدالشهداء و خاندان گرامی اش (علیهم السلام) انجام داد.

7. حُصَین بن نُمَیر تَمیمی؛ یکی از فرماندهان و مسئولان فاجعه کربلا.[7]

8. خولی بن یزید اصبحی؛ قاتل جعفر بن علی (برادر حضرت ابوالفضل علیه السلام)، شریک در قتل عثمان بن علی (برادر دیگر حضرت ابوالفضل علیه السلام)[8] و کسی که سر مبارک امام حسین (علیه السلام) را به همراه حمید بن مسلم ازدی به نزد عبیدالله بن زیاد برد.[9]

9. سنان بن انس نخعی؛ بنابر روایتی سنان بن أنس شمشيرش را بر گلوی امام حسين (عليه السّلام) نهاده و گفت: به خدا سوگند، سر تو را از بدن جدا می کنم، در حالی که می دانم تو پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستی و پدر و مادرت بهترين مردم هستند و پس از گفتن اين کلام، سر مقدس آن بزرگوار را از تن جدا کرد.[10]

 

زمینه های پیدایش واقعه کربلا

یک قیام و حرکت، هر قدر اصیل تر، بزرگ تر، عظیم تر و ماندگار تر باشد، نیاز به زمینه ها و زیر ساخت های عمیق تر و محکم تری دارد. در هیچ کجای تاریخ بشریت نهضتی عظیم تر، ماندگارتر و جانسوزتر از نهضت عاشورا به رهبری امام حسین (علیه السلام) وجود ندارد. این نهضت عظیم که به شهادت حجت خدا و با ارزش ترین انسان های روی زمین در زمان خود انجامید، دارای عوامل و زمینه های زیادی بود که  به برخی از آنها  اشاره می شود:

1. وقوع انحراف در مسئله جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله).

2. سست شدن شدید اعتقادات و عمل به دستورات اسلام در جامعه اسلامی.

3. تقاضاى بيعت.

4. دعوت مردم کوفه.

5. امر به معروف و نهی از منکر.

 

وقوع انحراف در مسئله جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

یکی از مهم ترین زمینه های پیدایش واقعه کربلا، وقوع انحراف در مسئله جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود. به تحقیق  مسلمانان، پس از رحلت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در جانشینی آن حضرت به خطا رفته و جز تعداد انگشت شماری، به سفارش وی در این باره پایبند نماندند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، به دستور حق تعالی، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را به عنوان جانشین بر حق خود معرفی نمودند، ولی بسیاری از مردم به جای علی (علیه السّلام)، سراغ افرادی رفتند که شایستگی این مقام را نداشته و مورد نظر پروردگار نبودند. امیران آن روز جامعه اسلامی به دلیل ناآشنایی با دستور های اسلام، به ناچار آداب و رسومی را در جامعه بنیان نهادند که اساساً با دستورهای اسلامی سازگاری نداشت. اوج این انحراف، در زمان خلیفه سوم؛ عثمان بن عفان بود. عثمان به دلیل سر کار آوردن والیان نالایق و بذل و بخشش های نابجا باعث نارضایتی عمومی شده و در نهایت به دست همین ناراضیان نیز کشته شده است. پس از مرگ وی، جامعه اسلامی به دو گروه تقسیم شدند: یک گروه طرفدار عثمان بودند و به عثمانیان معروف شدند، گروهی دیگر طرفدار امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیهما السلام) بودند که به علویان شناخته شده و عموم مردم کوفه در ردیف علویان قرار داشتند.  گاهی نیز طرفداران دو گروه، به عنوان پیروان «دین عثمان» و پیروان «دین علی» (علیه السلام) شناخته می شدند.[11]

آثار  انحراف در امر ولایت و جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در امت آن حضرت ، به حدی بود که شماری از نیروهای کوفه، با قصد قربت به جنگ امام حسین (علیه السلام) آمده بودند.

عمر بن سعد؛ فرمانده سپاه یزید در واقعه عاشورا، در روز نهم محرم وقتی که می خواست فرمان حمله دهد، با شعار «یا خَیل الله اِرکبی و اَبشری؛ ای سپاه خدا سوار شوید و بر شما ]به بهشت[ بشارت باد»،[12] منظور خود را بیان نمود. به کار بردن این واژه از سوی عمر سعد، به این انگیزه بود که به لشگریان خود بفهماند که شما جزو لشکریان خدا و مستحق بهشت می باشید. این جمله، جمله ای بود که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در جنگ ها به کار می برد. عمر سعد خواست با استفاده از این جمله، لشگریان خود را به لشگریان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) تشبیه نماید.

 

احیای سنن جاهلی و فراموشی سنن اسلامی

از جمله زمینه های پیدایش واقعه کربلا،  سست شدن شدید اعتقادات و عمل به دستورات اسلام در جامعه اسلامی و به ضعف گرائیدن روحیه مبارزه در افراد جامعه اشاره کرد.

وقتی مفسّر و مدافع اصلی قرآن كریم؛ حضرت علی (علیه‏السلام)، از حق خود؛ یعنی حكومت، محروم و اهل‏بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) کنار زده شدند، جریان رجعت از اسلام حقیقی سرعت یافت و در طول بیست و پنج سال خلافت خلفای سه گانه، انحراف‏ ها و بدعت‏ های بسیاری پدید آمد؛ از این‏رو، هنگامی كه حضرت علی (علیه‏السلام) زعامت جامعه را پذیرفتند، اصلاحات داخلی را بر هر امر دیگری ترجیح دادند، لكن جبهه نفاق در عصر خلفا، به خصوص زمان عثمان، و عناصر ناخالصی كه  در پی قدرت و منصب بودند، در پرتو قدرت سیاسی توانسته بودند قدرت اقتصادی و نظامی قابل توجّهی به دست آورند؛ به همین جهت با ایجاد جنگ‏ های داخلی و مشكلات دیگر، مانع اصلاحات آن حضرت شدند. با شهادت علی (علیه‏السلام)، برنامه ‏های اصلاحی آن رادمرد الهی ناتمام ماند و در مقابل، با استیلای بنی ‏امیّه بر جهان اسلام، جبهه کفر و نفاق با قدرت بیش‏ تری جامعه را به سوی انحطاط و تباهی سوق داد، به نحوی که  در اواخر حكومت معاویة بن ابی سفیان، فساد و تباهی به اوج خود رسید،  بسیاری از عقاید و خلق و خوهای جاهلی احیا گردید، سنّت پیامبراكرم (صلّی الله علیه و آله) و قوانین قرآن كریم، رو به زوال نهاد، عمل به دستورات اسلام در جامعه اسلامی کمرنگ شد و روحیه مبارزه و جهاد در افراد جامعه به ضعف گرائید؛ به همین دلیل امام حسین (علیه‏السلام) برای احیای دین اسلام و سنن بر باد رفته آن، قیام كرده و فرمود: «من شما را به كتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا می‏خوانم؛ زیرا سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) از بین رفته و بدعت زنده شده است».[13]

بنابراین، یکی از مهم‏ ترین علل  قیام امام حسین (علیه‏السلام) زنده شدن سنن جاهلی و سست شدن تعالیم آسمانی اسلام بود.

تقاضاى بيعت‏

يکى از عوامل  و زمینه های پیدایش واقعه کربلا،  عامل تقاضاى بيعت است. استاد مطهری در این باره می گوید: امام حسين (علیه السلام) درمدينه بود. معاويه قبل از مردنش مى‏خواست مسئله جانشينى يزيد براى بعد از خود را مسلّم کند؛ لذا تصمیم گرفت  از امام (علیه السلام) بيعت بگيرد، ولی  موفق نشد. بعد از مرگ معاویه، يزيد تصمیم گرفت از آن حضرت  بيعت بگيرد و بيعت امام با او ؛ يعنى امضا کردن و صحّه گذاشتن نه تنها روى خلافت شخص يزيد که آدم فاسدی بود، بلکه تأیید سنتى  که معاويه پايه گذارى کرده بود. آن سنت این بود که  خليفه پيشين خليفه بعدى را تعيين کند، نه اين که خليفه پيشين برود، بعد دیگران جانشين او را تعيين کنند، و نه این که  همانند شيعان،  به نصّى که از طرف خداوند متعال و به وسیله پيامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) رسيده است عمل کنند. در واقع التزام به  امرى که نه شيعه به آن قائل است و نه سنّى؛ یعنی خليفه‏اى خليفه ديگر را؛ پسر خود را به عنوان ولىّ امر مسلمانان تعيين كند. بنابراين، اين بيعت تنها امضا كردن خلافت آدم ننگينى؛ مانند يزيد نيست؛ امضا كردن سنتى است كه مى‏خواست به وسيله معاويه پايه گذارى شود.

در اين جا امام حسين (علیه السلام) در برابر این تقاضا؛ یعنی تقاضای بیعت، عکس العمل منفی نشان مى‏دهد و وقتی آن حضرت را تهديد مى‏کنند، مى‏ فرماید: حاضرم کشته شوم ولی بيعت نخواهم کرد.[14]

نقل شده است: امام (علیه السلام) به وليد بن عتبة بن ابى سفيان، والى یزید در مدينه، که مأمور بیعت گرفتن از آن حضرت بود، فرمود: … يزيد مردى فاسق و شراب‏خوار و قاتل نفوس محترم بوده و كسى است كه علنا به فسق مى‏پردازد و شخصى چون من با شخصی همانند او بيعت نخواهد كرد.[15]

در ملاقاتی که امام حسين (عليه السّلام) با مروان[16] داشت. مروان گفت: اى ابا عبد اللَّه، نصيحتى را از من بشنو و بپذير. آن حضرت فرمود: «چيست؟ بگو تا بشنوم». گفت: تو را به بيعت با يزيد اميرالمؤمنين فرمان مى‏دهم؛ زیرا براى دين و دنيايت بهتر است. امام حسين (عليه السّلام) فرمود: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، آن گاه كه امت، گرفتار فرمانروایی؛ چون يزيد گردد، بايد فاتحه اسلام را خواند. به تحقيق از جدم رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) شنيدم كه فرمود: خلافت بر آل ابى سفيان حرام است.[17] پس ، تهدید و اقدام بنی امیه مبنی بر  بیعت گرفتن برای یزید از امام حسین (علیه السلام) و امتناع آن حضرت از این امر، یکی از عوامل و زمینه های مهم پیدایش واقعه کربلا است.

 

دعوت مردم کوفه‏

یکی دیگر از عوامل مؤثر در  پیدایش واقعه کربلا؛ عامل دعوت مردم کوفه‏ است. با انتشار خبر مرگ معاويه و هجرت امام حسين (علیه السلام) از مدينه به مكه، مردم کوفه برای كسب تكليف به امام نامه نوشتند. از جمله آنها، شيعيان امام در كوفه بودند. آنها در خانه سليمان بن صرد خزاعی جمع شده، قرار گذاشتند برای امام نامه بنويسند و ايشان را از آمادگی خود برای قيام آگاه سازند. نخستين نامه را سليمان بن صرد و تنی چند از بزرگان كوفه نوشتند. بخشي از نامه آنها بدين شرح است: «به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. به حسين بن علی (عليهما السلام) از سليمان بن صرد، مسيّب نجيبة، رُفاعة بن شداد بجلی، حبيب بن مظاهر و تعدادی از شيعيان و مسلمانان كوفه. درود خدا بر شما باد! ما به شكرانه وجود شما، خدای يكتا را سپاس می گوييم و او را شكر می گزاريم كه دشمن ستم كار شما (معاويه) را هلاک گردانيد …. ما (در كوفه) رهبر و پيشوايی نداريم؛ پس به سوی ما بيا كه اميد است خدا به واسطه تو، ما را بر كانون حق گرد آورد».

اين نامه توسط عبدالله بن مسمع هَمْداني و عبدالله بنوال، به سوی مكه فرستاده شد و در دهم ماه رمضان به دست امام (علیه السلام) رسيد.[18]

پس از ارسال نخستين نامه، سيل مكاتبات با امام آغاز شد؛ به گونه ای كه دو روز پس از وصول اولين نامه، تعداد 53 نامه ديگر به دست امام رسيد. برخی تعداد آنها را تا 150 نامه نيز برشمرده اند.[19]

هنوز دو روز از ارسال سِری دوم نامه ها نگذشته بود كه نامه های ديگری نيز به امام نوشته می شود. در اين ميان افرادی محافظه كار و فرصت طلب، دست به قلم بردند و نامه نوشتند. آنان كه به شدت از دگرگونی اوضاع و از بين رفتن موقعيت خود هراسان بودند، تلاش نمودند با نگاشتن اين نوع نامه ها، خويشتن را جزو هواداران امام جا بزنند.

كوفيان در فاصله دو ماه، بالغ بر دوازده هزار نامه برای امام نوشتند، كه گاه در يک روز ششصد نامه به دست ايشان می رسيد.[20]

 

امر به معروف و نهى از منکر

از دیگر عوامل و زمینه های پیدایش واقعه کربلا می توان به عامل امر به معروف و نهى از منکر اشاره کرد. استاد مطهری در این باره می گوید: امام حسين (علیه السلام) همان ابتدا که از مدينه حرکت کرد، با شعار امر به معروف و نهى از منکر حرکت کرد. مطلب این نبوده است که امام (علیه السلام) بفرماید: به این دلیل که یزید از من بيعت مى‏ خواهد، پس من‏ قيام مى ‏کنم، بلکه اين بوده است که اگر بيعت هم نخواهد، من به حکم وظيفه امر به معروف و نهى از منکر بايد قيام کنم. همچنین مسئله اين نبود که چون مردم کوفه از من دعوت کرده ‏اند، قيام مى‏کنم؛ بلکه مسئله اين بود که دنياى اسلام را منکرات فراگرفته بود و آن حضرت می فرمود: من به حکم وظيفه دينى، به حکم مسؤوليت شرعى و الهى خود قيام مى ‏کنم. (گفتنی است که بحث امر به معروف و نهى از منکر را امام (علیه السلام) حدود دو ماه قبل از دعوت مردم کوفه مطرح کرده اند و به دعوت مردم کوفه مربوط نيست).[21]

در فرهنگ عاشورا، حاكميت ظلم يزيدى بزرگ ترين منكر اجتماعى است و مبارزه براى حاكم ساختن حق و قطع سلطه ستم، معروفى عظيم است. امر به معروف و نهى از منكر، از مهم ترين عوامل و زمینه‏ هاى حماسه خونين كربلا است. سيد الشهداء (علیه السلام) در وصيّتى كه نوشته و به برادرش محمد حنفيّه مى‏سپارد، مى‏فرمايد: «من براى سركشى و عداوت و فساد كردن و ظلم نمودن از مدينه خارج نشدم. بلكه، به منظور ايجاد صلح و سازش در ميان امت جدم خارج شدم، من می خواهم امر به معروف و نهى از منكر نموده و مطابق سيره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابىطالب (عليهم السّلام) رفتار نمايم».[22] در زيارتنامه آن حضرت هم آمده است: «… گواهى می دهم كه تو به راستى نماز را بپاداشتى و زكات را ادا کردى و دستور به كار نيک دادى و از كار زشت نهی کرده و بازداشتى و …».[23] اين به وضوح، نقش امر به معروف و نهى از منكر را در حركت عاشورايى امام نشان مى‏دهد.[24]

 

‏اتفاقات شاخص واقعه کربلا

حادثه کربلا یكی از بزرگ ترین فجایع بشری است که در 10 محرم سال 61 هـ ق در سرزمین كربلا توسط امویان به وقوع پیوست. پر واضح است که در این واقعه بسیار عظیم، اتفاقات مهم و شاخصی رخ داده است. برخی از این اتفاقات، قبل از واقعه، برخی حین واقعه و برخی دیگر بعد از واقعه کربلا به وقوع پیوسته است. آن چه که معروف و مشهور است، به طور فهرست وار، عبارت است از:

1. زیر بار بیعت نرفتن امام حسین (علیه السلام) با یزید.

2. حرکت امام (علیه السلام) از مدینه به مکه همراه با اهل و عیال و خانواده اش.

3. رسیدن دعوت نامه های کوفیان به  امام (علیه السلام) در مکه.

4. خروج امام (علیه السلام) از مکه، قبل از شروع مراسم حج.

5. اعزام مسلم بن عقیل به کوفه به عنوان نماینده امام (علیه السلام).

6. دیدار امام حسین (علیه السلام) با زهیر بن قین در بین راه مکه به کربلا و پیوستن  او به امام (علیه السلام).

7. دریافت خبر شهادت مسلم بن عقیل توسط امام (علیه السلام) در بین راه مکه به کربلا.

8. برخورد امام (علیه السلام) و همراهان ایشان با لشکر حر بن یزید ریاحی.

9. هدایت اجباری سپاه محدود امام (علیه السلام) توسط حر به سمت سرزمین کربلا.

10.  صف آرایی سپاه امام حسین (علیه السلام) و سپاه عمر سعد در مقابل یکدیگر.

11. اندرزهاى امام (علیه السلام) به عمر سعد و یارانش و اتمام حجت با آنها.

12. پشیمانى حر بن یزید ریاحی تمیمی.

13. نماز ظهر عاشورا.

14. شهادت یاران امام و بنی هاشم.

15. شهادت قمر بنى هاشم حضرت عباس بن على بن ابى طالب (علیهم السلام).

16. شهادت طفل رضیع؛ على اصغر.

17. مبارزه و شهادت امام حسین (علیه السلام).

18. غارت خیمه های امام (علیه السلام) توسط لشکریان عمر سعد.

19. تاختن اسب بر پیکر شهیدان.

20. آتش زدن خیمه ها.

21. جدا شدن سرهاى مطهر امام حسین (علیه السلام ) و اهل بیت و اصحاب آن حضرت.

22. بر نیزه کردن سرهای شهیدان.

23. ارسال سر مقدس امام حسین (علیه السلام) به کوفه.

24. اسارت و  آواره شدن امامان بزرگوار؛ یعنی امام سجاد و امام باقر (علیهما السلام) و فاطمیات و علویات در بیابان ها بعد از شهادت حضرت اباعبدالله (علیه السلام).

25. گریه و ماتم بر سید الشهدا (علیه السلام) و عزاى جن و انس و ملک و وحوش و … بر آن حضرت.

26. خطابه های آتشین امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) در کوفه و شام.

27. رسوا شدن یزید و خاندان بنی امیه به وسیله این خطبه ها.

26. ورود خاندان اهل بیت (علیهم السلام) به مدینه.[25]

 

‏اتفاقات پیش از واقعه کربلا

سال ها و بلکه  قرن ها قبل از وقوع حادثه عظیم کربلا، جریان هایی در رابطه با این واقعه اتفاق افتاده که نشان از اهمیت آن  دارد. از جمله آنها، حضور انبیا و اولیای الهی در سرزمین کربلا و اظهار حزن و اندوه و همدردی به جهت این واقعه است.[26]

 

حضور پیامبران و اولیای الهی  (علیهم السلام) در سرزمین کربلا

روایت شده که «بسیاری از پیامبران الهی (علیهم السلام) به سرزمین کربلا رفته و آن مقام شریف را زیارت نموده و گفته اند: ای زمین، تو مکانی پرخیر هستی و ماه تابان امامت در تو دفن خواهد شد».[27]

در حالات بعضی از پیامبران و اولیای الهی آمده که وقتی وارد کربلا می شدند، با حادثه ای مواجه شده یا صدمه ای دیده، و یا دلتنگ و مهموم می شدند و آن گاه که علت را از خداوند می پرسیدند، خداوند وحی می فرمود: این زمین کربلا است و در آن حسین؛ نوه پیامبر خاتم و فرزند علی (علیهم السلام) شهید خواهد شد.[28]

 

حضرت آدم (علیه السلام) در کربلا

حضرت آدم و حوا (علیهما السلام) پس از ترک اولی[29] و استفاده از درخت نهی شده، از بهشت رانده شده و به زمین هبوط نمودند.[30] قرآن کریم می فرماید: آن دو به کوتاهی خود اعتراف نموده و توبه نمودند.[31]

در روايت آمده كه هنگامى كه حضرت آدم (عليه السّلام) به زمين هبوط كرد، حضرت حوا (علیها السلام) را نديد، براى يافتن او شروع به جست وجو نمود. آن حضرت بر روى زمين حركت كرده، بيابان ها و دشت ها را پشت سر گذاشت، تا گذارش به سرزمين كربلا افتاد. وقتی از کربلا گذر می نمود، بدون سبب، غمگین شده سینه اش تنگ گردید و چون به محل شهادت امام حسین (علیه السلام) رسید، پایش لغزید و بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد.

سر به آسمان بلند کرد و عرض نمود: خداوندا! آیا گناهی از من صادر شد که مرا به آن معاقَب فرمودی؟ من همه زمین را گشتم و مثل این زمین به من بدی نرسید.

خداوند متعال به او وحی نمود که ای آدم! گناه نکردی، ولی فرزندت حسین (علیه السلام) در این مکان از روی ستم کشته می شود. خون تو به موافقت (جهت همدردی) خون او جاری شد.

آدم (علیه السلام) عرض کرد خدایا آیا ]امام[ حسین پیامبر است؟ خداوند فرمود: خیر ولی نوۀ پیامبر؛ محمد (صلی الله علیه و آله) است. عرض کرد: قاتل او کیست؟‌ وحی آمد: ‌قاتلش یزید، ملعون اهل آسمان ها و زمین است. آدم گفت: ‌ای جبرئیل، درباره قاتل آن حضرت چه کنم؟‌ گفت: او را لعن کن. پس آدم چهار بار او را لعن کرد و به سوی کوه عرفات روانه شد، آن گاه در آن جا همسرش حوا را یافت.[32]

 

حضرت نوح (علیه السلام) در کربلا

هنگامی که حضرت نوح (علیه السلام) سوار کشتی شد. وقتی به کربلا رسید، طوفانی به پا شد (و آن کشتی به تلاطم افتاد). نوح (علیه السلام) از غرق شدن نگران شد، به پروردگار خود عرض کرد: خدایا همه دنیا را گشتم، چنین حالتی در مثل این زمین به من دست نداد!

جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و عرض کرد : ای نوح در این محل، حسین (علیه السلام) فرزندزاده محمد؛ خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله) و فرزند خاتم اوصیاء؛ (علی (علیه السلام))؛ کشته می شود.

پرسید: ای جبرئیل قاتل او کیست؟ پاسخ داد: قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین است. پس نوح (علیه السلام) چهار مرتبه او را لعن کرد. سپس کشتی سیر نمود تا بر ]دامنۀ[ کوه جودی پهلو گرفت و در آن جا مستقر شد.[33]

 

حضرت ابراهیم (علیه السلام) در کربلا

حضرت ابراهیم (علیه السلام) چون از کربلا عبور کرد، اسبش لغزید و از اسب افتاد، سرش شکست و خون جاری شد. شروع به استغفار نمود و عرض کرد: خدایا چه گناهی از من صادر شد؟

جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و گفت: ای ابراهیم، گناهی از تو سر نزده، ولی در این زمین، فرزندزاده خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله) و فرزند خاتم اوصیاء (علی (علیه السلام)) کشته می شود؛ از این جهت خون تو جاری شد تا موافق با خون آن جناب گردد… .[34]

 

حضرت اسماعیل (علیه السلام) در کربلا

هنگامی که حضرت اسماعیل (علیه السلام) گوسفندان خود را برای چرا به کنار فرات فرستاد، چوپان به او خبر داد: چند روز است که گوسفندان (در این منطقه) آب نمی آشامند! اسماعیل (علیه السلام) از خداوند متعال سبب آن را پرسید، جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و گفت:‌ ای اسماعیل، از گوسفندانت بپرس، تا سبب آن را بگویند.

حضرت از گوسفندان پرسید: چرا از این آب نمی آشامید؟ ]به اذن الهی[ با زبان فصیح گفتند: به ما خبر رسیده که فرزندت حسین (علیه السلام)؛ فرزندزاده حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در این جا با لب تشنه کشته می شود و ما به جهت حزن بر او از این شریعه، آب نمی نوشیم.[35]

اسماعیل (علیه السلام) درباره قاتل آن حضرت سؤال کرد، گفتند: آن حضرت را، ملعون اهل آسمان ها، زمین و تمام خلائق، می کشد. پس اسماعیل عرض کرد: خدایا قاتل حسین (علیه السلام)  را لعن کن .[36]

 

حضرت موسی (علیه السلام) در کربلا

روزی حضرت موسی با یوشع بن نون (علیهم السلام) سیر می کرد، وقتی به زمین کربلا رسید، کفش آن جناب پاره و بند آن باز شد و خار به پای او نشست و خون جاری شد. عرض کرد: خدایا چه گناهی از من سر زد که اینچنین مبتلا شدم؟

به او وحی شد که در این موضع، حسین (علیه السلام) کشته و خون او ریخته می شود؛ لذا خون تو به موافقت خون وی جاری شد. عرض کرد: پروردگارا حسین کیست؟‌ خطاب آمد: ‌او فرزندزاده محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) و پسر علی مرتضی (علیه السلام) است.

پرسید قاتل او کیست؟‌ گفته شد: او ملعون ماهیان دریا و وحشیان صحرا و پرندگان هوا است. موسی (علیه السلام) دست برداشت و بر قاتل آن حضرت لعن و نفرین کرد و یوشع آمین گفت. آن گاه به دنبال کار خود روان گشت.[37]

 

حضرت سلیمان (علیه السلام) در کربلا

روایت شده که حضرت سلیمان (علیه السلام) بر فرش خود می نشست و در هوا سیر می کرد. روزی در حال حرکت به زمین کربلا رسید. باد بساط او را سه دور به هم پیچانید به طوری که سلیمان ترسید سقوط کند. پس باد آرام شد و فرش در زمین کربلا فرود آمد.

سلیمان به باد گفت: برای چه این کار را کردی و فرود آمدی؟‌ گفت: در این موضع، حسین (علیه السلام) کشته می شود. پرسید: حسین کیست؟‌ باد گفت: ‌حسین؛ فرزندزاده محمد مختار (صلی الله علیه و آله) و فرزند علی کرّار (علیه السلام) است. پرسید: قاتل او کیست؟‌ گفت: ملعون اهل آسمان ها و زمین، یزید است. . سلیمان دستان خود را بلند نموده  و یزید را لعن و نفرین نمود و جن و انس، آمین گفتند.

پس باد به بساط وزید و به سیر خود ادامه داد.[38]

 

حضرت عیسی (علیه السلام) در کربلا

روزی حضرت عیسی (علیه السلام) با حواریّون[39] از بیابان گذر می کردند، گذرشان به کربلا افتاد. شیری غرّان را دیدند که راه را بر ایشان بسته است. حضرت عیسی (علیه السلام) پیش آمد و فرمود:‌ ای شیر چرا در این جاده نشسته ای و نمی گذاری عبور کنیم؟ آن شیر ]به اذن الهی[ به زبان فصیح گفت:‌ «من راه را برای شما باز نمی کنم تا این که  یزید؛ کشنده حسین (علیه السلام) را لعن کنید».

حضرت عیسی فرمود: حسین کیست؟ شیر گفت: او فرزندزاده محمد (صلی الله علیه و آله)؛ پیامبر امّی و پسر علی (علیه السلام)، ولیّ خدا است.

فرمود: ‌قاتل او کیست؟ گفت: قاتل وی ملعون تمام حیوانات وحشی و گرگان و درندگان، به خصوص  در روزهای عاشورا است.

پس حضرت عیسی دست برداشت و بر یزید لعن و نفرین کرد و حواریون، آمین گفتند. پس شیر از راه دور شد و ایشان گذشتند.[40]

گزارش شده: …حضرت عیسی (علیه السلام) زیاد می فرمود: ای بنی اسرائیل، قاتل حسین (علیه السلام) را لعن کنید و اگر زمانش (زمان امام حسین علیه السلام) را درک کردید، از پای ننشینید (همراه او جهاد کنید)؛ چون شهید شدن با او مانند شهادت با انبیاء (علیهم السلام) است… .[41]

حضرت علی (علیه السلام) در کربلا

زمانی که اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) در جریان دعوت کوفیان از امام حسین (علیه السلام)، وارد کربلا شدند، ام کلثوم عرض کرد: ای برادر! این بادیه هولناکی است که از آن، ترس بزرگی بر دلم جای گرفته است! امام حسین (علیه السلام) فرمود: من در وقت برگشت از جنگ صفین با پدرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد این سرزمین شدم. پدرم کنار آب فرات رفت و چند درخت خرما را كه آن جا بود، ديد. ناگهان رنگ روى مباركشان ‏متغيّر شد و برافروخت و رو به عبدالله بن عبّاس نموده، فرمود‎ :‎مى‏ دانى اين جا چه جايگاهى است؟‎ عرض كرد: يا امير المؤمنين، اين موضع را نمى‏ شناسم.‎ فرمود: اى برادر، اگر تو هم این مکان را می شناختى كه چه موضعی است، مانند من مى‏ گريستى. آن گاه، اميرالمؤمنين (علیه السلام) به قدری گريست كه محاسن مبارکشان از آب چشم، تر شد و آه سرد از سينه برآورد و گفت: آه! مرا با آل ابى سفيان چکار؟ پس، مرا نزديک خود خواند و گفت‎:‎ اى فرزند، تو باید بر بلاها و محنت ها صبر كنی؛ چرا كه هر چه پدر تو از آل سفيان مى ‏بيند، فردا تو هم مثل آن را از ايشان ‏می بينى‎. ‎پس، ]پدرم[ نشست و بعد از مدتى در اطراف زمين كربلا دور می زد و دنبال چيزى مى‏ گشت؛ مانند کسی که چيزى گم كرده ای را بجويد. بعد آن، ‏فرود آمد و آب طلبید و وضو ساخت و چند ركعت چند نماز گزارد. بعد از ساعتى سر را بر زمین گذاشت و به خواب رفت و لحظاتی بعد از خواب بیدار شد (در حالی که هراسان بود)؛ مانند كسى که از ‏چيزى ترسيده باشد. در همان حال، عبد الله بن عبّاس را پیش خود خواند و گفت‎ :‎عجب خوابى ديدم‎. ‎عبد الله گفت: خير باد اى امير المؤمنين! خوابت را بفرما‎.‎ گفت: در اين ساعت كه سر در بالين نهادم و به خواب رفتم، چنان ديدم كه جماعتى از مردان سپيد روى از آسمان ‏مى‏ آمدند، در حالی که شمشيرهای خود را حمايل كرده و علم هاى سفيد به دست گرفته و گرد اين زمين خطّى می كشيدند. پس، اين ‏درختان خرما را ديدم كه شاخه‏ هاى خويش را بر زمين مى ‏زدند و جويى ديدم كه پر از خون تازه بود و مى‏ رفت و حسين پسر ‏خود را ديدم در ميان جوى خون افتاده و فريادرس‏ مى ‏خواست، (اما) كسى به فرياد او نمى‏رسيد و مدد ‏مى ‏جست، (اما) كسى او را یاری نمى ‏كرد. سپس، آن مردان سپيد روى را ديدم كه ندا مى‏ كردند و مى ‏گفتند: اى ‏فرزندان رسول خدا، صبر كنيد و بدانيد كه به دست بدترين خلق كشته مى ‏شويد و بهشت رضوان، مشتاق ديدار شما است. پس، ]آن مردان سپيد روى[ نزديک من آمدند و مرا تعزيت دادند و گفتند: بشارت باد بر تو اى ابا الحسن، كه خداى تعالى روز ‏قيامت، چشم تو را به ديدار پسرت حسين (علیه السلام) روشن گرداند. اين خوابی بود که ديدم و از هول آن بيدار شدم. سوگند به آن ‏خداىی كه جان على در قبضه قدرت او است، اين خواب را آن چنان ديدم كه آن راستگوى صادق و آن رسول بر حقّ؛ ‏ابو القاسم‏‎ ‎محمّد مصطفى (صلّی الله علیه و آله) به من، به صورت حضوری فرموده بود كه تو در راه رفتن به جنگ اهل بغى (اهل ستم)، در دشت كربلا چنين خوابى خواهى ‏ديد‎.‎

اى عبد الله، اين زمين را كربلا می گويند؛ زمینی كه حسين، پسر من، شيعه او و جماعتى از اولاد فاطمه (سلام الله علیها)؛ دختر محمّد مصطفى ‏‏(صلّی الله علیه و آله) را در اين خاک، دفن خواهند كرد و اهل آسمان اين بقعه را زمين كرب و بلا می گويند كه روز قيامت از اين زمين ‏جماعتى برانگيزند كه ايشان را بى‏حساب و بى‏ عذاب به بهشت برند.‏[42]

‏اتفاقات در حین واقعه کربلا

در این گفتار مختصر به بعضی از اتفاقاتی که در حین واقعه کربلا به وقوع پیوسته است، اشاره می شود:

1. پشیمانى حر بن یزید:

حر بن یزید ریاحی تمیمى (از فرماندهان جنگاور و دلیر عمر بن سعد  و همان کسی  که  راه را بر امام حسین (علیه السلام) بست و او را به اجبار و اکراه به کربلا رهسپار گردانید )، وقتى بزرگوارى امام حسین (علیه السلام) و حقیقت خواهى وى را ملاحظه کرد و از سوى دیگر شاهد نیت هاى پلید عمر بن سعد و لشکریان عبیدالله بن زیاد و جنایت ها و ستم کارى هاى آنان بود، از خواب غفلت و دنیاطلبى بیدار شده،  در خود احساس نگرانى و ندامت نمود و به یاران امام (علیه السلام) پیوست.[43]

2. هجوم سراسرى دشمن‏: ‏

سپاه دشمن که از پیوستن حر و چند نفر دیگر به سپاه امام حسین (علیه السلام)، احساس خطر و ریزش نیرو کرده ‏و ادامه این وضعیت را به زیان خود مى دید، فرمان حمله را صادر کرد. عمر بن سعد با رها کردن تیرى به سوى ‏سپاهیان امام حسین (علیه السلام) جنگ را به طور رسمى آغاز و سپاهیان خود را به نبرد و تهاجم ترغیب و ‏تشویق کرد.‏

3. اندرزهاى امام حسین (علیه السلام) پیش از نبرد:

امام حسین (علیه السلام) براى هدایت سپاه دشمن، اتمام حجت، پیش گیرى از نبرد و خون ریزى نیروهاى دو طرف، تلاش زیادى به عمل آورده و از هر راه ممکن مى خواست تا آنها از وضع خود آگاه باشند و نسبت به گناهى كه مرتكب مى‏شوند، آشنايى حاصل نمايند، گناهى كه نزديک بود آسمان ها از آن شكافته شده، زمين پاره گردد و كوه ها فرو ريزند؛ به همین دلیل، امام (علیه السلام) در روز عاشورا، هم برخى از یاران خود؛ مانند زهیر بن قین و بریر بن خضیر را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو کرده و با بیان حقایق و واقعیت ها، آنان را از شرارت و جنایت منصرف کنند[44] و هم  خود نیز بارها براى اندرز سپاه دشمن، پا پیش گذاشت و با بیان خطبه هایى روشن گر، آنان را موعظه نموده، حسب و نسب شریف خود را بیان نمود، ايشان را از فتنه و فريب دنيا برحذر داشت، عواقب زيانبار آن را بيان كرد، آنان را از اقدام به كشتن عترت پيامبرشان برحذر داشت كه با آن كار، از اسلام خارج و به كفر وارد و مستوجب عذاب جاويدان خدا و خشم هميشگى او مى‏شدند.[45]

4. نماز ظهر عاشورا:

هنگام ظهر (وقت نماز)، یکى از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام ابوثمامه صیداوى، آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر کرد. امام (علیه السلام) که به نماز اهمیت ویژه اى مى داد، دستور داد که جنگ را متوقف کرده و همگى به نماز بپردازند، امّا دشمن همچنان به نبرد خود ادامه مى داد. امام به ناچار، یکطرفه جنگ را متوقف کرد و با یاران اندک خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ویژه زمان جنگ) به جاى آورد.[46]

5. مبارزه و شهادت امام حسین (علیه السلام):

امام حسین (علیه السلام) پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان حرم را در خیمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شکیبایى سفارش نمود و با قلبى شکسته از آنان خداحافظى کرد. آن حضرت، فرزندش امام زین العابدین (علیه السلام) را که آن زمان در بیمارى سختى به سر مى برد، جانشین خود قرار داد، اسرار امامت را به او سپرد،  با او نیز وداع کرد و آماده نبرد با دشمن گردید. آن حضرت به تنهایى، مدتی  با دشمن مبارزه کرد و به هر طرف حمله مى کرد، گروهى را به هلاکت مى رسانید. هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خیمه ها بر مى گشت و با حضور خود، کودکان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار دیگر با آنان خداحافظى مى کرد. شاید مقصود آن حضرت از تردد میان خیمه و میدان نبرد، براى آمادگى بیشتر بازماندگانش براى پذیرش شهادت آن حضرت بود. در یکى از خداحافظى ها، فرزند شیرخوار خود را جهت سیراب کردن به سوى دشمن آورد و از آنها تقاضاى آب براى او  کرد، ولى سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او نیز رحم نکرد و با هدف تیر قرار دادن او، وى را در آغوش پدر غرقه به خون کرد. سرانجام ، آن حضرت پس از نبردهای متعدد و به هلاکت رساندن تعدادی از سپاه دشمن و بعد از تحمل دردها و زخم های ناشی از تشنگی، گرسنگی، ضربات تیرها، نیزه ها، خنجرها و سنگ ها، تاب و توان از کف داد و بر زمین و خاک گرم کربلا افتاد و آماده مهمانى خدا گردید. شمر بن ذى الجوشن، با قساوت تمام به سوى بدن خونین آن حضرت رفت، در حالى که هنوز رمقى در بدن شریفش بود، سر مبارکش را از قفا جدا کرد. آن گاه سر بریده را به خولى اصبحى تحویل داد تا به  عمر بن سعد تحویل دهد.[47]

6. غارت خیمه ها:

سپاه عمر بن سعد، پس از شهادت امام (علیه السلام) به خیمه هاى آن حضرت یورش برده و خیمه ها را غارت کردند و چهارپایان، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها و خوراکى ها را به یغما بردند. آنان، حتى حریم اهل بیت (علیهم السلام) را مراعات نکرده و زیور و لباس هاى زنان را از آنها گرفتند، به نحوى که زنان اهل بیت (علیهم السلام) به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنایت کارى شمر و گروه نابکارش ‍شکایت کردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد که از غارت خیمه ها دست بردارند.[48] دشمنان پس از غارت خیمه ها و به یغما بردن دارایى ها و اشیاى موجود بازماندگان، خیمه ها را به آتش کشیدند.[49]

7. تاختن اسب بر پیکر شهیدان:

عمر بن سعد، خطاب به سپاه خود گفت: چه کسانى آمادگى تاختن اسب بر کشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى کردند که برخی از آنان عبارتند از: اسحاق بن حیاة حضرمى، احبش بن مرثد و اسید بن مالک. این عده پس از نعل بندى اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا؛ از جمله امام (علیه السلام)  تاخته و پیکرهاى پر از جراحت و بى سر آنان  را در هم شکستند.[50]

 

‏اتفاقات پس از واقعه کربلا

پس از واقعه عاشورا حوادث مختلف و متعددی رخ داده که برخی از آنها کمتر مورد بررسی قرار گرفته است؛ به عنوان مثال می توان از جاری شدن خون تازه از زیر سنگ ها، تا اسارت و خطبه های آتشین حضرت زینب و امام سجاد (علیهما السلام) در کوفه و شام و  مجلس یزید و همچنین تخریب و ویرانی قبر امام حسین (علیه السلام) و سایر شهدای كربلا، توسط متوکل عباسی[51] و قیام های بعد از عاشورا؛ مانند قیام توابین و مختار، اشاره کرد که هر کدام از این موارد باید در جای خود مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

 

متوکّل عباسی و کربلا

متوكّل عباسی؛ دهمین خلیفه عباسی، در سال 236 ق، برای تخریب و ویرانی قبر امام حسین (علیه السلام) و سایر شهدای كربلا، اقدام نمود. در این سال، متوكّل یكی از فرماندهانش به نام دیزج[52] را برای خرابی قبور و اماكن كربلا روانه كرد. دیزج طبق دستور او قبر امام حسین (علیه السلام)) و سایر شهیدان و اطراف آن را تا حدود دویست جریب[53] ویران كرد و جمعی از یهودیان را برای زراعت و كشت به زمین های آن جا منتقل كرد و دستور داد هر كس را که به زیارت آن قبر آمد، دستگیر كنند.[54] بی تردید، دلیل اصلی تعرضات متوكّل به مزار شهیدان كربلا و محو آثار آنان، جلوگیری از قدرت گرفتن علویان و شیعیان بود؛ زیرا مزار كربلا سبب تجمع و تقویت شیعیان می شد،[55] امّا جالب توجه است، زمانی که روضه مقدسه حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) را با زمین هموار کردند و برای زراعت، آب به آن بستند، هر چه سعی کردند، آب به قبر مقدس امام حسین (علیه السلام) جاری نشد و آب ها به روی هم بر می گشتند. متوکل دستور داد که گاو ببندند و شخم بزنند، امّا گاوها نیز قدم از قدم برنداشتند و این سبب حیرت خلایق شد؛ لذا آن زمین را «حائر» نامیدند.[56]

 

‏آثار و نتایج واقعه کربلا

قیام و شهادت مظلومانه امام حسین (علیه السلام) و یارانش در کربلا، تأثیر بیدارگرانه و حرکت آفرین داشت و خونی تازه در رگ های جامعه اسلامی دوانید و آثار آن، در طول تاریخ، جاودانه ماند.

برخی از آثار و نتایج واقعه کربلا را می توان این چنین برشمرد:

1. احیای دین اسلام و حفظ آن از نابودی:

امام (علیه السلام)، با قیام و شهادتش، پيروزى عظيمى به دست آورد كه هيچ انقلاب ديگرى تاکنون به دست نياورده است؛ زيرا اهداف و اصولى كه به خاطر آنها مبارزه كرد، پيروز گشتند و از مهم ترين آنها پيروزى بر نظام اموى بود كه سرنوشت اسلام را به بيهودگى گرفته و براى ريشه كن ساختن آن می كوشيد تا اثرى از آن بر صحنه زندگى نماند. امام حسين (عليه السّلام) سرنوشت دين اسلام را بر عهده گرفت و در راه آن شهيد شد و به اسلام، تازگى‏اش را باز بخشيد و خطرى را كه بر آن چنگ انداخته بود، نابود ساخت.[57]

«ماربين» فيلسوف آلمانى مى‏گويد: «انسان با وجدان، هرگاه در اوضاع آن روزگار و چگونگى موفقيت بنى اميه در اهدافشان و دست يابى آنان بر همه طبقات مردم و نيز تزلزل مسلمانان … دقت كند، براى او شكى نمى‏ماند كه حسين با كشته شدنش، دين جدّش و قوانين اسلام را زنده كرد؛ زيرا اگر آن واقعه پيش نمى‏آمد و آن احساسات صادقانه در ميان مسلمانان پيدا نمى‏شد … و اگر كشته شدن حسين نبود، قطعا اسلام بر آن چه اينک هست، نمى‏بود، بلكه ممكن بود آثار و قوانينش نابود شود؛ زيرا در آن عصر، اسلام تازه (اسلام بنی امیه) در صحنه گيتى ظهور كرده بود».[58]

2. بیداری مردم و رسوایی یزیدیان و حزب حاکم اموی:

یکی از آثار و نتایج نهضت عاشورا، بیداری مردم و رسوایی یزیدیان و حزب حاکم اموی بود. مردم متوجه شدند که چه اتفاق هولناک و عظیمی در عالم اسلام رخ داده و به تدریج به ماهیت پلید بنی امیه و اعمال ننگین آنان پی بردند؛ به عنوان نمونه: در سفر اسارت اهل بیت (علیهم  السلام) به شام، وقتی قافله اسرا به «تکریت» رسیدند، مسیحیان آن جا در کلیساها جمع شده و به نشان اندوه بر کشته شدن امام حسین (علیه السلام)، ناقوس نواختند و نگذاشتند سربازان دشمن وارد آن جا شوند. به شهر «لینا» که رسیدند، مردم آن جا همگی گرد آمده، بر حسین و دودمانش (علیهم السلام) سلام و درود فرستادند، امویان را لعن کرده و سربازان را از آن جا بیرون کردند. سربازان چون خبر یافتند که مردم «جُهینه» هم جمع شدند تا با آنان بجنگند، وارد آن نشدند. به قلعه «کفر طاب» رفتند، به آن جا نیز راهشان ندادند. به «حمس» که وارد شدند، مردم تظاهرات کردند و شعار دادند: «اَ کُفْراً بَعدَ ایمانٍ وَ ضَلالا بَعدَ هُدی؟؛ آیا کفر پس از ایمان و گمراهی بعد از هدایت؟» و با آنان درگیر شدند و تعدادی را کشتند.[59]

3. احساس گناه و شرمساری در مردم جامعه، به دلیل یاری نکردن حق و کوتاهی در ادای تکلیف.[60]

4. فرو ریختن ترس و رعب از اقدام و قیام بر ضد ستم و بیداری روح مبارزه در مردم.[61]

5. به وجود آمدن پایگاه نیرومند، عمیق و گسترده تبلیغی و سازندگی در طول تاریخ، بر محور شخصیت و شهادت امام حسین (علیه السلام) و بر اساس ارزش های نوین عاشورایی.[62]

6. تبدیل شدن کربلا به دانشگاه عشق و ایمان و جهاد و شهادت، برای نسل های انقلابی شیعه و پدید آمدن انقلاب های متعدد با الهام از حماسه کربلا؛ مانند «انقلاب توابین»، « انقلاب مدینه»، «قیام مختار» و « قیام زید».

«فرهنگ شهادت» و انگيزه جهاد و جانبازى كه در انقلاب اسلامى ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه‏ها جلوه‏گر بود، گوشه‏اى از تأثيرپذيرى از حادثه عاشورا است. شور حسينى جبهه‏هاى رزم ايران، گواه روشن تأثيرگذارى كربلا در قرن ها پس از آن حماسه مقدّس است.[63]

7. الهام بخشی عاشورا به همه نهضت های رهایی بخش و حرکتهای انقلابی تاریخ

تأثير حماسه عاشورا را در انقلاب هاى بزرگى كه در طول تاريخ پس از عاشورا، بر ضدّ ستم انجام گرفته، نبايد از ياد برد. حادثه کربلا، نه تنها گشاینده جبهه اعتراض بر علیه حکومت امویان و سپس عباسیان بود، بلکه الهام بخش همه نهضت ها و حرکت های انقلابی در مقابل همه حکومت های مشابه اموی و عباسی شد. «گاندي»؛ رهبر ملی و معنوی هند و بنیانگذار استقلال هند از سلطه انگلیس، می گوید: «من نهضتم را مديون حسين بن علي (علیهما السلام) هستم و من چيز تازه اي براي مردم هندوستان به ارمغان نياورده ام».[64]

8. شناخت اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) به عنوان نمونه های کامل پیشوایی امت.[65]

9. شکوفایی موهبت های ادبی و پدید آمدن ادبیات عاشورایی.[66]

10. برپایی منابر وعظ و ارشاد، به عنوان وسيله آگاهی بخشی به مردم‏.[67]

 

‏اظهارات و دید گاه ها دربارۀ واقعه کربلا

واقعه کربلا و نهضت امام حسین (علیه السلام)، آنچنان عالمگیر است که بسیاری از اندیشمندان شناخته شده، در برابر آن خضوع نموده و با بیان مطالبی برجسته و ارزشمند، این واقعه را در حد خود، در جامعه انعکاس داده اند. در ذیل به گزیده ‌ای از این اظهارات اشاره می شود:

1. چارلز دیکنز؛ نویسنده انگلیسی:

اگر منظور امام حسین، جنگ در راه خواسته‌ های دنیایی خود بود، من نمی‌ فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش همراه او بودند؛ پس عقل چنین حکم می کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.

2. جرجی زیدان؛ نویسنده لبنانی:

پس از رحلت پیامبر، حب جاه و مال بر فضایل اخلاقی فائق آمد و افکار و آرای آل علی در میان چنان مردمی بی اثر ماند. چنان که مردم کوفه به خاطر جاه و مال، بیعتی را که با امام حسین بسته بودند، در هم شکستند و به این نیز اکتفا نکرده، او را کشتند.

3. توماس مان؛ متفکر آلمانی:

اگر بین فداکاری مسیح و حسین مقایسه شود، حتماً فداکاری حسین پرمغزتر و باارزش تر جلوه خواهد نمود؛ زیرا مسیح روزی که آماده برای فدا شدن گردید، زن و فرزند نداشت و در فکر آنان نبود که بعد از او به چه سرنوشتی دچار خواهند شد، ولی امام حسین، زن و فرزند داشت و بعضی از آنها کودک خردسال بودند و احتیاج به پدر داشتند.

4. کورت فریشلر؛ مورخ بزرگ آلمانی و نویسنده کتاب امام حسین و ایران:

امام حسین، در فداکاری، قدم را از مرز فدا کردن خود فراتر نهاد و فرزندانش را هم فدا کرد …، تصمیم ثابت حسین برای فداکاری مطلق، نه ناشی از لجاجت بود، نه معلول هوا و هوس، بلکه او با پیروی از عقل مصمم شده بود، به طور کامل فداکاری کند، تا این که مجبور نشود بر خلاف عقیده و آرمان والای خود به وسیله سازشکاری با یزید بن معاویه، به زندگی ادامه دهد. می دانیم که حسین خود را برای کشته شدن آماده کرده بود و اراده کرده بود خویش را فدا نماید. چرا توقف نکرد تا به قتلش برسانند و چرا دائم اسب می تاخت و شمشیر می زد …، حسین دست روی دست گذاشتن و توقف برای کشته شدن را دور از مردانگی و جهاد در راه عقیده و آرمان خود می دانست. در نظر حسین در همانجا توقف کردن و گردن بر قضا دادن تا این که دیگران نزدیک شوند تا او را به قتل برسانند، خودکشی محسوب می شود. یک مرد دلیر و با ایمان، خودکشی نمی کند.

5. توماس کارلایل؛ دانشمند بزرگ انگلیسی:

بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم؛ این است که حسین و یارانش، ایمان استوار به خدا داشتند. آنان با عمل خود روشن کردند که برتری عددی در جایی که حق و باطل روبرو می شوند، اهمیت ندارد. پیروزی حسین با وجود اقلیتی که داشت، موجب شگفتی من است.

6. تندن؛ اندیشمند هندی:

قیام کربلا معدل بشریت را بالا برد و سطح آن را ارتقا بخشید.

7. آنتوان بارا؛ دانشمند مسیحی سوری:

اگر بگویم حسین چراغ اسلام است، کم گفته ام، اگر بگویم که او زره اسلام است، کم گفته ام، بهترین جمله ای که می توانم بگویم، این است که او وجدان تمام ادیان در تمام تاریخ است.

8. واشنگتن ایروینگ؛ مورخ آمریکایی:

برای امام حسین ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن به اراده یزید نجات بخشد، لکن مسئولیت پیشوایی مسلمانان اجازه نمی داد که او یزید را به عنوان خلیفه بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگ های تفتیده …، روح حســـین فنا ناپذیر است؛ ای پهلوان من و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، حسین!

9. پرفسور ادوارد براون؛ شرق شناس انگلیسی:

آیا قلبی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخن می شنود آغشته به حزن و اندوه نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند …، هر کس اندکی حس در نهاد خود داشته باشد، نمی تواند از این غصه غم انگیز متأثر نشود.

10. موریس دوکبری؛ اندیشمند فرانسوی:

حسین برای شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام مرتبه اسلام از جان و مال و فرزندان گذشت و زیر بار استعمار و ماجرا جویی یزید نرفت، پس بیایید ما هم شیوه او را سر مشق قرار داده از زیر دستی یزیدیان نوعی، رهایی یابیم و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم؛ زیرا مرگ با عزت و شرافت بهتر از زندگی با ذلت است.

11. پرفسور ماربین؛ فیلسوف و خاورشناس آلمانی:

من معتقدم که رمز بقا و پیشرفت اسلام و تکامل مسلمانان به خاطر شهید شدن حسین و آن رویدادهای غم انگیز می باشد و یقین دارم که سیاست عاقلانه مسلمانان و اجرای برنامه های زندگی ساز آن به واسطه عزاداری حیسنی بوده است. مادامی که این روش و خصلت در میان مسلمانان وجود دارد هرگز آنها تن به خواری نمی دهند و تحت اسارت کسی نمی روند.

12. سرپرسی سایکس؛ خاور شناس انگلیسی:

حقیقتا آن شجاعت و دلاوری که این عده قلیل از خود بروز دادند در درجه ای بوده است که در تمام قرون متمادی، هر کسی که آن را شنید بی اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این عده مردم دلیر غیرتمند، نامی بلند و غیر قابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.[68]

 

کتاب نامه واقعه کربلا

  1. قرآن کریم.
  2. ابن اثیر جزری، عزالدین؛ الكامل فی التاریخ؛ ناشر: دارالصادر، بیروت، 1385ش.
  3. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ناشر: انتشارات علامه، چاپ اول، قم‏، 1379 ‏ق.‏ ‏
  4. ابن طاوس، علی بن موسی؛ ‏اللهوف علي قتلي الطفوف؛ ناشر: انتشارات جهان، چاپ اوّل، تهران، 1348 ش.‏ ‏
  5. ‏ابن طاوس، علی بن موسی؛ لهوف؛ ترجمه: مير ابوطالبى، سيد ابوالحسن؛ محقق و مصحح: تبريزيان، فارس‏؛ انتشارات دلیل ما، چاپ اول، قم، 1380ش.
  6. ابن قولويه، جعفر بن محمد؛ كامل الزيارات‏؛ محقق و مصحح: امينى، عبد الحسين‏؛ ناشر: دار المرتضوية، چاپ اول، نجف اشرف، 1356‏ش.‏
  7. ابن كثیر دمشقى، اسماعیل؛ البدایة و النهایة، دارالفکر، بیروت، بی تا.
  8. ‏ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین؛ مقاتل الطالبیین؛ دارالمعرفة، بیروت، بی تا.
  9. بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان؛ ترجمه: توكل، محمد؛ نشر نقره، چاپ اول، تهران، 1337ش.
  10. دينورى‏، احمد بن داود؛ الأخبار الطوال‏؛ تحقيق: عامر، عبدالمنعم؛ مراجعه: شيال، جمال الدين؛ منشورات الرضى، قم، 1368ش. ‏
  11. سایت اندیشه قم.
  12. سایت جس جو. ‏
  13. سایت مرکز تقویم موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران.
  14. شريف قرشى،‏ باقر؛ حیاة الامام الحسین (علیه السلام)؛ ناشر: مدرسه علميه ايروانى‏، چاپ چهارم‏، قم، 1413 ق.
  15. شريف قرشى، باقر؛ زندگانى حضرت امام حسين (عليه السلام)؛ مترجم: محفوظى اهوازى، سيد حسين؛ ناشر: بنياد معارف اسلامى،‏ چاپ اوّل، قم‏، 1422 ق‏.  ‏
  16. طبرسى، فضل بن ‏حسن‏؛ إعلام الورى بأعلام الهدى؛ ناشر: اسلاميه، چاپ سوم، تهران، 1390ق.‏
  17. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک؛ ناشر: دار التراث، بيروت‏، 1387ق.‏
  18. قمی، شیخ عباس؛ مفاتیح الجنان (زیارت امام حسین (علیه السلام) در روز دو شنبه)؛ ناشر: انتشارات مؤمنین، چاپ چهارم، قم، ‏‏1381 ش. ‏
  19. قمی، شیخ عباس؛ مفاتیح الجنان؛ ناشر: اسوه، قم، بی تا.
  20. قمى، شيخ عباس؛ نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم؛ ناشر: المكتبة الحيدرية، چاپ اوّل‏، نجف‏، 1421 ق‏.
  21. كوفى، ابن اعثم؛ الفتوح؛ ترجمه: مستوفى هروى، محمد بن احمد؛ تحقيق: طباطبائى مجد، غلامرضا؛ ناشر: انتشارات و آموزش انقلاب ‏اسلامى، تهران، 1372ش.‏
  22. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالأنوار؛ محقق و مصحح: جمعى از محققان‏؛ ناشر: دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، بيروت، 1403ق‏.‏
  23. محدثى، جواد؛ فرهنگ عاشورا؛ ناشر: نشر معروف، چاپ دوم، قم، 1417ق.
  24. مسعودی، على بن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقيق: داغر، اسعد؛ ناشر: دار الهجرة، چاپ دوم، قم، 1409ق.
  25. ‏مطهرى‏، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى؛ ناشر: انشارات صدرا، تهران، بی تا.
  26. مفید، محمد بن محمد؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد؛ مترجم: رسولى محلاتى، سید هاشم؛ اسلامیه‏، چاپ دوم‏، تهران، بی تا.
  27. مفيد، محمد بن محمد؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام؛‏ ناشر: ‏كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، قم، 1413ق.‏
  28. مقدسى، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاريخ؛ ترجمه: شفيعى كدكنى‏، محمد رضا؛ ناشر: آگه، چاپ اول، تهران، 1374ش.

[1]. مقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، ترجمه: شفيعى كدكنى‏، محمد رضا، ج 2، ص 756.

[2]. برگرفته از: سایت مرکز تقویم مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران؛ حسن‌زاده، امیر، کارشناس ارشد مرکز تقویم مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران.

[3]. بین النهرین، ناحیه ای در آسیای غربی در امتداد رودهای دجله و فرات و بین آنها است که از جنوب به شمال از خلیج فارس تا کوه های ارمنستان، و از شرق به غرب از فلات ایران تا بیابان شام، امتداد دارد.

[4]. طف، سرزمینی از نواحی کوفه در طریق دشت است که قتلگاه حسین بن علی (علیهما السّلام) در آن بوده است. در سرزمین مزبور چندین چشمه از قبیل: صید و قطقطانه و رهیمة و عین جمل جاری است. «لغت نامه دهخدا، ذیل واژه طف»؛ معنای لغوی طف «سرزمین مرتفع» است. طف، مشرف بر عراق بوده و در مجموع به سرزمين كوفه و كربلا و آن مناطق طف گفته مى‏شود.

[5]. به نقل از سایت کتابخانه تخصصی حج.

[6]. ر.ک: سيد بن طاووس، لهوف، محقق، مصحح: تبريزيان، فارس‏، ترجمه: مير ابوطالبى، سيد ابوالحسن، ص 94 – 168؛ مفید، محمد بن محمد؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد؛ مترجم: رسولى محلاتى، سید هاشم، ص 373 – 491.

[7]. شريف قرشى، باقر، زندگانى حضرت امام حسين (عليه السلام)، مترجم: محفوظى اهوازى، سيد حسين، ج ‏3، ص 137.

[8]. ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص 88 و 89.

[9]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج ‏2، ص 113.

[10]. لهوف، محقق، مصحح: تبريزيان، ترجمه: مير ابوطالبى، سيد ابوالحسن، فارس‏‏، ص 156.

[11]. در داستان واقعه کربلا آمده است: نافع بن هلال در آن روز، در حال جنگ می گفت: «أَنَا ابْنُ هِلَالٍ الْبَجَلِي  أنَا عَلی دینِ علیّ» (من فرزند هلال بجلی هستم. من بر دین علی (علیه السلام) هستم). سپس مزاحم بن حریث برای مبارزه با او به میدان رفت و گفت: «أنا عَلی دین عُثمان» (من بر دین عثمان هستم). نافع، به او گفت: تو بر دین شیطانی، و بر او حمله کرد و او را کشت. ر.ک: مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام،‏ ج 2، ص 103؛ طبرسى، فضل بن حسن‏، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 244.

[12]. ر.ک: الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام،‏ ج 2، ص 89.

[13]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ج 1، ص 49.

[14]. مطهرى‏، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى‏، ج 17، ص 141.

[15]. ر.ک: سيد بن طاوس، اللهوف على قتلى الطفوف‏، ص 23.

[16]. مروان بن حكم بن أبى العاص بن عبد شمر بن عبد مناف، ابو عبد الملک، خليفه اموى و سر سلسله دودمان آل مروان (اموى) است. دولت آنان به نام مروانيان معروفند. او در مكّه متولّد و در طائف باليد و ساكن مدينه شد، عثمان او را از خواص خود ساخت و كاتب خود نمود. وی بعد از قتل عثمان با عائشه در غائله بصره شركت نمود و در صفين همراه معاويه بود. در زمان معاويه والى مدينه شد و ابن زبير او را از مدينه براند و به شام رفت و در سال 65 قمری با طاعون هلاک شد و به روايتى همسرش مادر خالد بن يزيد وى را كشت. ر.ک: سيد بن طاووس، لهوف، ترجمه: مير ابوطالبى، سيد ابوالحسن، محقق و مصحح: تبريزيان، فارس، ص 86 (پاورقی 2).

[17]. ر.ک: اللهوف على قتلى الطفوف‏، ص 24.

[18]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، ج 2، ص 36؛ ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 89.‏

[19]. مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 90.‏

[20]. ابن طاوس، علی بن موسی، ‏اللهوف علي قتلي الطفوف، ص 35.‏

[21]. مطهرى‏، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى‏، ج 17، ص 145.

[22]. ر.ک: قمى، شيخ عباس، نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم، ص 69‏، «…انّى ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انّما خرجت لطلب الإصلاح فى امّة جدّى، اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدّى و ابى علىّ بن ابى طالب…».

[23]. ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، محقق و مصحح: امينى، عبد الحسين، ص 203؛ قمی ، شیخ عباس، مفاتیح الجنان (زیارت امام حسین (علیه السلام) در روز دو شنبه)، ص 115.

[24]. محدثى، جواد، فرهنگ عاشورا، ص 284 و 285.

[25]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد‏، ترجمه: ساعدى خراسانى، محمد باقر، ص 374 – 483‏.

[26]. ر.ک: ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، محقق و مصحح: امينى، عبد الحسين‏، ص 67؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق و مصحح: جمعى از محققان‏، ج 44، ص 242 – 244‏.‏

[27]. ر.ک: ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، محقق / مصحح: امينى، عبد الحسين‏، ص 67.

[28]. ر.ک: مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، ج 44، ص 242 – 244‏؛ كوفى، ابن اعثم، الفتوح، تحقيق: طباطبائى مجد، غلامرضا، ترجمه: مستوفى هروى، محمد بن احمد، ص 505.

[29]. ‎«ترک اولی»؛ یعنی انجام کاری که معصیت و خطا نیست، ولی انجام ندادنش بهتر است.‎‏

[30]. بقره، 36؛ اعراف، 24.

[31]. بقره، 37؛ اعراف، 23.

[32]. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، محقق/ مصحح: جمعى از محققان‏، ج 44، ص 242 و 243.

[33]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، محقق/ مصحح: جمعى از محققان‏، ج 44، ص 243.

[34]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، محقق/ مصحح: جمعى از محققان‏، ج 44، ص 243.

[35]. برای سخن گفتن حیوانات، نمونه هایی در اسلام داریم؛ از جمله این که قرآن کریم در آیات 22 تا 24 سوره نمل به سخن گفتن هدهد پرداخته است.

[36]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، محقق/ مصحح: جمعى از محققان‏، ج 44، ص 243 و 244.

[37]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، محقق و مصحح: جمعى از محققان‏، ج 44، ص 244.

[38]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، محقق و مصحح: جمعى از محققان‏، ج 44، ص 244.

[39]. حواريون كه از مادة «حَوَر» به معنای سفيدی خالص گرفته شده است، معمولاً بر خواص اصحاب و ياران انبياء (علیهم السلام) اطلاق ‎میشود. حواریون حضرت عیسى (علیه السّلام) دوازده نفر از یاران مخصوص او بودند.

[40]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، محقق و مصحح: جمعى از محققان‏، ج 44، ص 244.

[41].  ر.ک: ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، محقق و مصحح: امينى، عبد الحسين‏، ص 67.

[42]. كوفى، ابن اعثم، الفتوح، تحقيق: طباطبائى مجد، غلامرضا، ترجمه: مستوفى هروى، محمد بن احمد، ص 505.

[43]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ‏الطبري (تاريخ الأمم و الملوک)، تحقيق: أبو الفضل ابراهيم، محمد، ج 5، ص 428.

[44]. ر.ک: شريف قرشى، باقر، زندگانى حضرت امام حسين (عليه السلام)، مترجم: محفوظى اهوازى، سيد حسين، ج ‏3، ص 222 – 226.

[45]. ر.ک: همان، ص 217 – 222 و 227 – 229.

[46]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، ج 45، ص 21‏.‏

[47]. شيخ مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 112‏.

[48]. همان.

[49]. سيد ابن طاوس‏، علی، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 132،‏.

[50]. همان، ص 132.

[51]. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص 551 و 552؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم الملوک، ج 14، ص 6063؛ مسعودی،  على بن حسين ، مروج الذهب، ج 21، ص 541 و 542؛ ابن اثیر جزری،  عزالدین، الكامل فی التاریخ، ج 7، ص 55 – 56؛ ابن كثیر دمشقى، عماد الدین اسماعیل، البدایة و النهایة، ج 5، ص 328.

[52]. تازه مسلمانی كه از دین یهود به دین اسلام درآمده بود.

[53].  هر جریب معادل 1000 مترمربع و هر هکتار معادل 10 جریب است.

[54]. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص 551 و 552؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم الملوک، ج 14، ص 6063؛ مسعودی،  على بن حسين ، مروج الذهب، ج 21، ص 541 و 542؛ ابن اثیر جزری،  عزالدین، الكامل فی التاریخ، ج 7، ص 55 – 56؛ ابن كثیر دمشقى، عماد الدین اسماعیل، البدایة و النهایة، ج 5، ص 328.

[55]. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص 45 – 50.

[57]. شريف قرشى، باقر، زندگانى حضرت امام حسين (عليه السلام)، مترجم: محفوظى اهوازى، سيد حسين، ج ‏3، ص 525 و 526.

[58]. همان، ص 526.

[59]. محدثى، جواد، فرهنگ عاشورا، ص 21.

[60]. همان.

[61]. همان، ص 21 و 22.

[62]. همان، ص 22.

[63]. همان.

[65]. فرهنگ عاشورا، ص 22.

[66]. ر.ک. همان.

[67]. همان، ص 23.

[68]. بر گرفته از: سایت اندیشه قم.