کپی شد
هجرت و حقیقت جویی سلمان فارسی
همواره انسان هایی وجود دارند که از پیروی کورکورانۀ بدون دلیل در همۀ امور پروا می کنند، و به دنبال رسیدن به حقیقت واقعی دست به جست و جو و کنکاش می زنند تا با دلیل و برهان بهترین عقیده را انتخاب کنند. بی شک یکی از بارزترین افرادی که چنین ویژگی را داشته سلمان فارسی است.
روايت کرده اند که سلمان فارسی گفت: من دهقان زاده بودم، و پدرم چندان مرا دوست مى داشت که هم چون دوشيزگان در خانه حبس مى کرد و من در آيين مجوس کوشش بسيار کردم تا به خادمى آتشکده رسيدم. پس پدرم، در آن هنگام مرا به پاره اى زمين که داشت فرستاد و در آنجا از کلیسای نصارى گذشتم و به نزد ايشان در آمدم و نماز ايشان مرا خوش آمد و با خود گفتم: آيين ايشان از آيين من بهتر است. از ايشان جويا شدم که اصل اين آيين در کجاست؟ گفتند: در شام است. پس از پدرم گريختم و به شام رفتم و نزد اسقف رفتم و به خدمتگذارى او پرداختم و چيزها از او مى آموختم تا آنگاه که روز مرگش فرا رسيد. به او گفتم: مرا به چه کسى وصيت مى کنى؟
گفت: مردم همه هلاک شده اند، و دين خويش را رها کرده اند، تو را به مردى در موصل وصيت مى کنم. چون او درگذشت نزد آن مردى رفتم که مرا به او وصيت کرده بود. چندى نگذشت که آن مرد نيز از دنیا رفت، قبل از مردنش به او گفتم مرا به چه کسى وصيت مى کنى؟ گفت: کسى را نمى شناسم که بر راه راست مانده باشد مگر يک تن که در نصيبين[1] است.
پس به نصيبين نزد آن مرد رفتم پس از آن به عمّوريه، از سرزمين روم، رفتم. سپس در آنجا نزد شخصی اقامت گزيدم و گاو و گوسفندانى چند به دست آوردم و چون مرگ او رسید، از او پرسيدم که مرا به چه کسى وصيت مى کنى؟ گفت: مردم همه دين خويش را رها کرده اند و هيچ کس از ايشان بر حق نمانده و روزگار پيامبرى -که به دين ابراهيم مبعوث مى شود و از سرزمين عرب ظهور مى کند و به سرزمينى ميان دو حرّه که در آنجا نخل ها است مهاجرت مىکند- نزديک شده است. من از او پرسيدم که نشان اين پيامبر چيست؟ گفت: هديه اگر بدهندش مى خورد اما صدقه نمى خورد، ميان دو کتف او مهر پيامبرى است.
پس سوارانى از بنى کلب بر من گذشتند و من با ايشان بيرون آمدم و چون به «وادى القرى» رسيدند بر من ستم کردند و مرا به مردى يهودى فروختند و من در کشتزار و نخلستان او، برايش کار مى کردم. يک بار که نزد او بودم ناگهان پسر عمويش نزد او آمد و مرا از وى خريدارى کرد و به مدينه برد. به خدا سوگند که چون آنجا را ديدم شناختم و به جستجو و پرسش از هر سوى به دنبال پیامبر خدا (ص) پرداختم.[2]
[1]. نصیبین شهری قدیمی در جنوب ترکیه است. این شهر در استان ماردین ترکیه واقع شده است.
[2]. مجلسی، بحار الانوار، ج 22، ص 364-362، الوفاء، بیروت، 1404 ق؛ مقدسى، مطهر بن طاهر، آفرينش و تاريخ، شفيعى کدکنى، محمد رضا، ج 2، ص 802 و 803، چاپ اول، انتشارات آگه، تهران، 1374ش؛ رک: ابن هشام، زندگانى محمد (ص) پيامبر اسلام، رسولى، سيد هاشم، ج 1، ص 139- 147، چاپ پنجم، کتابچى، تهران، 1375ش.