کپی شد
نیاز به دعا با وجود قرآن
این نوشتار در حقیقت در صدد رفع دو ابهام است.
یک. با وجود قرآن چه نیازی به اصل دعا است؟
دو. با وجود دعاهایی که در قرآن وجود دارد، چه نیازی به دعاهای غیر قرآنی است؟
در بارۀ مطلب اول باید گفت: قرآن سخن خدا با بنده و دعا سخن بنده با خدا است و این دو هر یک در جای خود ضرورت دارند؛ یعنی همان گونه که ضروری است خدا با بنده اش سخن گوید و برای هدایتش قرآن را فرو فرستد (در این باره نک به پاسخ 10303 کافی نبودن عقل که در سایت اسلام کوئست موجود است)، همچنین لازم است که بنده اش نیز به دلایلی با او سخن بگوید. به عبارت دیگر؛ ناقص نبودن قرآن به این معنا است که قرآن در بر دارندۀ همۀ آن چیزی است که بشر در امر هدایت به آن نیاز دارد؛ یعنی قرآن بیان کرده است که چگونه می توان هدایت شد و به خدا رسید. قرآن نماز و روزه را ابزاری برای این منظور می داند[1]، همان گونه که دعا را نیز وسیله ای برای بر آورده شدن حاجات و آن گونه عبادتی می داند که به تارک آن وعدۀ عذاب می دهد و آن را ضروری در امر هدایت تلقی می کند: “ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ”؛ مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم! كسانى كه از عبادت من تكبّر مىورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مىشوند!”.[2]
در این آیه به دو ارزش دعا اشاره شده است: الف. ارزش مقدمی: انسان نیازها و حاجتهایی دارد. یکی از راههای رسیدن به حاجات، دعا است. دعا گرهگشا است و درهای بسته را باز میکند، امواج گرفتاریها را رد میکند. هم برای بلایای طبیعی کارساز است، هم برای بلایای غیر طبیعی اعم از درونی و اخلاقی.
ب. ارزش ذاتی: دعا یک ارزش ذاتی هم دارد؛ زیرا یک نوع عبادت به حساب میآید و موجب تقرب به حضرت حق میشود، چه انسان در دعا به مقصود مورد نظر، برسد یا نرسد. خداوند دوست میدارد که انسان حالت دعا را درک کند و به ارزش ذاتی آن پی ببرد، از این رو، از متون روایی استفاده میشود که یکی از دلایل تأخیر استجابت دعا در همین نکته نهفته است.[3]
در این آیه «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ» به ارزش اول و «إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي» به ارزش دوم نظر دارد.
در روایات نیز گاهی از دعا به عنوان بهترین عمل[4]، زمانی به عنوان عبادت[5]، و زمانی دیگر به عنوان مخ و اساس عبادت[6] یاد شده است. در روایتی آمده است: مقام و منزلتی در پیشگاه خداوند وجود دارد که تنها با دعا میتوان به آن رسید.[7] روشن است که در اینگونه روایات به ارزش ذاتی دعا توجه شده است. البته، ارزش مقدمی دعا نیز بارها مورد تأکید قرار گرفته است؛ مانند این که: با دعا بلاها را از خود دفع کنید.[8]
پس قرآن راه رسیدن به خدا را نشان می دهد؛ مثلاً می فرماید نماز بخوانید یا روزه بگیرید یا دعا کنید و… . همان گونه که نماز خواندن منافاتی با قرآن ندارد و نه تنها دلیل بر نقصان قرآن نیست، بلکه بر جامعیت قرآن نسبت به ابرازهای هدایتی دلالت دارد، تأکید بر دعا نیز به معنای ناقص بودن قرآن نیست و در راستای جامعیت قرآن ارزیابی می شود. به این معنا که قرآن از هیچ یک از ابزارهای هدایتی فروگذار نکرده است و هر آنچه برای نیل انسان به کمال ضروری بوده را تذکر داده است.
اما پیرامون محور دوم باید گفت: اولاً وجود دعاهایی در قرآن به آن معنا نیست که ما ملزم باشیم حتماً همان دعاها را بخوانیم و دیگر حق نداشته باشیم که در دعا جمله ای غیر آن بر زبان برانیم. دعا سخنِ بنده با خدا و عرضۀ حاجت او نسبت به خدا است. حال اگر این دعا در قالب دعاهای قرآنی باشد، چه بهتر!؛ زیرا در این گونه دعاها ادب عبد به معبود آموزش داده می شود و اساساً بنده یاد می گیرد که چه چیزی را از خدا بخواهد، اما با این که دعاهای قرآنی همۀ این مزیّت ها را بر دارد، اما با توجه به آیاتی در قرآن که ما را به دعا کردن ترغیب می نمایند و مطلق هستند؛ مانند “قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ[9] و ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ”[10]، یعنی شامل دعاهای قرآنی و غیر قرآنی می شود، و در جایی از ما خواسته نشده است که ما تنها به این دعاها اکتفا کنیم و با زبان و ادبیات و جملات خود از خدا چیزی نخواهیم که در این صورت اگر ما با زبان خود از خدا چیزی خواستیم به معنای آن است که قرآن را ناقص پنداشتیم!
ثانیاً: آنچه در سنت و روایات معصومان (ع) آمده به عنوان شرح معارف قرآنی است و این به معنای ناقص بودن قرآن نیست. توضیح این که در قرآن اصول و امّهات مسائل بیان شده است؛ مثلاً آمده است که نماز را به پای دارید: وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[11]، امّا کیفیت و جزئیات نماز به سنّت معصومان (ع) ارجاع داده شده است[12]؛ یعنی روایات اجزاء و شرایط نماز را بیان کرده و توضیح داده اند که چگونه باید نماز را خواند. این بخشی از معارفی است که در روایات آمده است، آیا تهی بودن قرآن از این گونه مباحث دلیل بر نقص قرآن است. همچنین در قرآن آمده است که دعا کنید و بخشی از دعاهای پیامبران نیز در قرآن آمده است، اما روایاتی که دعاهای معصومان را در بردارند در واقع شرحی هستند به آنچه در قرآن آمده است و شامل معارفی هستند که حقایق قرآنی را تفسیر می کنند و چگونه خواستن و آداب راز و نیاز را به انسان ها آموزش می دهند و به آنها یاد می دهند که در عرضۀ حاجت چه چیزی را از خدا بخواهند. روشن است که معنای این سخنان این نیست که قرآن ناقص است، همان گونه که مفسر بودن سنت نسبت به نماز و روزه دلیل بر نقص قرآن تلقی نمی شود.
علاوه بر این که در سنت پیامبر اسلام (ص) نیز می بینیم، آن حضرت در دعاهایشان به دعاهای قرآن بسنده نکردند.[13]
نتیجه این که با وجود دعاهای قرآنی از دعاهایی که در روایات ما آمده بی نیاز نیستیم و این معنایش عدم کفایت یا نقص قرآن نیست، بلکه وارد شدن در تمام این موارد در محدودۀ رسالت قرآن نمی باشد.
[1]. “وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ”؛ و از صبر و نماز يارى جوييد و اين كار جز براى خاشعان، گران و سنگين است. بقرة، 45.
[2]. غافر، 60.
[3]. حر عاملى، وسائلالشيعة، ج 7، ص61، مؤسسه آل البيت (ع) قم، 1409 هـ ق.
[4]. قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع): “أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْأَرْضِ الدُّعَاءُ”؛ کلینی، كافي، ج 2، ص 468، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هـ ش.
[5]. امام صادق(ع) فرمود: “فَإِنَّ الدُّعَاءَ هُوَ الْعِبَادَةُ”؛ حر عاملی، وسائلالشيعة، ج 7، ص 34.
[6]. پیامبر (ص) میفرماید: “الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ”؛ حر عاملی، وسائل الشيعة، ج 7، ص 27.
[7]. امام صادق(ع) فرمود: “إِنَّ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْزِلَةً لَا تُنَالُ إِلَّا بِمَسْأَلَةٍ”؛ كلينى، كافي، ج 2، ص 467.
[8]. “وَ ادْفَعُوا الْبَلَاءَ بِالدُّعَاء”، حر عاملی، وسائلالشيعة، ج7، ص40.
[9] فرقان، 77.
[10] غافر، 60.
[11]. نور، 56.
[12]. “ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا”؛ آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد. حشر،7.
[13] کلینی، كافي، ج 2، ص 561، كَانَ دُعَاءُ النَّبِيِّ (ص) لَيْلَةَ الْأَحْزَابِ يَا صَرِيخَ الْمَكْرُوبِينَ وَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ وَ يَا كَاشِفَ غَمِّيَ اكْشِفْ عَنِّي غَمِّي وَ هَمِّي وَ كَرْبِي فَإِنَّكَ تَعْلَمُ حَالِي وَ حَالَ أَصْحَابِي وَ اكْفِنِي هَوْلَ عَدُوِّي.