Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نهی از خودکشی و طلب مرگ حضرت زهرا (س)

در اسلام از آرزوی مرگ و خود را در معرض هلاکت قرار دادن و خودکشی نهی شده است، با این وصف نقل شده که “حضرت زهرا (س) در اواخر عمرشان روزی فرزندانشان را فراخواندند، تا آماده زیارت مدفن جدّشان رسول اکرم (ص) شوند و مادر آن جا دعا کند. دعای مادر در آن مکان، وقتی فرزندان دست به آسمان برده بودند، در خواست مرگ خود از پروردگار بود که باعث تعجب و ناراحتی فرزندانشان شد”. حضرت زهرا (س) به عنوان الگوی برتر در همه دوران برای زنان شیعه می باشند، طلب مرگ هر قدر هم برای مشکلات زیاد باشد، با الگوی برتر بودن منافات دارد. زندگی و حیات نعمت بزرگی است که پروردگار به انسان بخشیده است و انسان باید از پروردگار به خاطر این لطف همیشه سپاس گزار باشد. طلب مرگ در سن جوانی از نعمتی که خداوند به انسان بخشیده از فردی که به عنوان الگوی برتر می باشد موجب تشدید احساس ناامیدی در جوانان خصوصاً در دوران بلوغ و یا خودکشی به دلیل نرسیدن به آرزوها و ناتوانی در حل مشکلات می شود.

این شبهه مطرح شده لکن با دقتی که در منابع معتبر، صورت گرفته، مطلبی که بیان کند: حضرت زهرا (س) دست فرزندانش را گرفته و بر سر قبر پیامبر (ص) طلب مرگ نموده، وجود ندارد. البته در برخی از کتاب ها، دعای طلب مرگ به حضرت نسبت داده شده است. حضرت زهرا (س) در خطبه ای مفصل که به خاطر اعتراض بر غصب فدک، بیان کرده است، طلب مرگ می کند و می فرماید: “ای کاش در این لحظه مرده بودم”.[1]

 اگر بپذیریم که حضرت زهرا (س) با قصد جدی، چنین مطلبی را فرموده اند، در این صورت با توجه به شرایط سخت آن زمان چنین دعا و آرزویی می تواند، با توضیحات زیر قابل پذیرش باشد:

درست است که عمر طولانی، یکی از نعمت های ارزشمند الاهی است و از نظر اسلام آرزوی مرگ امر ناپسندی است که پیامبر اکرم (ص)[2] و ائمه طاهرین (ع) در روایات زیادی از داشتن چنین آرزوهایی منع کرده اند، لکن طلب مرگ نمودن از خداوند متعال مى‏تواند دليل‏هاى گوناگون داشته باشد:

اگر به دليل برخورد با مشكلات زندگى و ضعف نفس باشد كارى قبيح و ناپسند است، اما اگر منشأ آن، ايمان قوى و عشق و محبت وصف ناشدنى نسبت به خداوند باشد، به طورى كه عاشق تحمل دورى معشوق خويش را ندارد و وصال وى تمام آرزوى او است، اين طلب مرگ، ممدوح است. امير مؤمنان (ع) در نهج البلاغه در خطبه معروف به خطبه متقين در اوصاف و ويژگی هاى اهل تقوا و ايمان مى فرمايد: «اگر خداوند عمر معينى را براى اهل ايمان و تقوا معين نكرده بود، يک چشم به هم زدن نيز روح آنان در بدنشان نمى ماند، به دلیل اشتياق به پاداش الاهى و بيم از كيفر او؛ (يعنى مؤمن مشتاق ديدار و لقاى پروردگار خوش است)».[3]

حضرت علی (ع) در کلام دیگری می فرماید: “بسيار به ياد مرگ و منزل هاى پس از آن باش، امّا هرگز آرزوى مرگ مكن، مگر آن گاه كه صددرصد به رضايت الاهى مطمئن باشى”.[4]

بنابراین، در دو مورد است كه مرگ برای ولیّ خدا يک آرزو می‏شود و ديگر از خدا طول عمر نمی‏خواهد:

1.كسی که در دنيا طوری زندگی كرده است كه آنچه‏ كه پيش فرستاده خير و بركت است، ديگر برای او دنيا يک زندان است؛ چون وظایف خود را به نحو احسن انجام داده و مسئوليت خود را ایفا نموده است و احساس می كند بعد از اين برای او فرصت و توانایی انجام كار نيست و زندگی در این دنیا فقط موجب تأخیر در ملاقات او با حضرت رب الارباب است، در این جا آرزوی مرگ از خداوند آرزوی تسریع در رسیدن به لقاء الله است. همان‏طور كه دانشجويی كه برای تحصيل‏ به خارج رفته و در آن جا به خوبی درس خوانده و كار كرده و دانشنامه گرفته است، آرزوی بازگشت به وطن دارد؛ چون‏ مسئوليت خود را به حد اعلا انجام داده است. به عبارت دیگر؛ مرگ برای اولياالله يک‏ آرزو است؛ اما آيا آنها در صدد تحقق‏ بخشيدن به اين آرزو هستند يا در عين اين كه‏ مرگ برای آنها يک امر آرزويی است، با آن مبارزه هم می‏كنند؟ نكته اين‏ است كه هم آرزويش را دارند و هم با آن مبارزه می‏كنند؛ برای اين كه مثل آنان همان، مثل دانشجو است، دانشجويی كه در خارج از كشور است تا آن آخرين لحظه‏ای كه هنوز فرصت كار كردن و پيشرفت دارد با بيرون رفتن از اين محل مبارزه می‏كند با اين كه‏ آرزوی آن را دارد، به این جهت که وظایف خود را به خوبی انجام دهد، مگر آن ساعتی كه احساس كند كه ديگر در اين جا كاری‏ برايش نمانده است؛ يعنی آنچه بايد انجام می‏داده، انجام داده است.2

2. دوم مسئله شهادت است؛ از آن جا که شهادت در راه خدا بالاترین درجۀ کمال انسانی است، آرزوی شهادت و مرگ در راه خدا آرزوی بالاترین درجۀ کمالاتی است که انسان پس از سال ها عبادت و بندگی خالصانه و انجام اعمال صالح ممکن است به آن برسد و ممکن است به آن نرسد، اما شهادت یک کمال تضمین شده است. پيغمبر (ص) فرمود: «هر صاحب عمل نيكی، فوق عملش، برّ و نیکی‏ هست، مگر شهادت كه ديگر مافوق اين برّ و نیکی، برّی نيست»[5]؛ بنابراین، آرزوی شهادت (مرگ در راه خدا) یک آرزوی مطلوب است.

 اما در هیچ یک از دو مورد، انسان مؤمن اجازه ندارد خود را در معرض مرگ و کشته شدن قرار دهد و اگر در چنین حالی مریض یا مجروح شد، باید خود را مداوا نماید تا سلامتی خود را باز یابد. یا اگر در میدان جهاد در راه خدا حاضر شده، باید تمام مسائل حفاظتی را برای حفظ جان خود رعایت کند[6].[7]

حضرت زهرا (س)، هم زندگی اش سراسر خیر و برکت بود و هم وظایفش را به نحو احسن انجام داد، مخصوصاً وظیفۀ حمایت از امیر المؤمنین (ع)، و هم چون از برجسته ترین اولیاء الاهی بود، طالب لقای محبوب و معشوق خود؛ یعنی خداوند متعال بود، لذا طلب مرگ حضرت (س)، طلب لقای الاهی بود که سرانجام به این خواستۀ خود دست یافت و در راه خدا و با مظلومیت به شهادت رسید.

 علاوه بر اینها، این نوع دعا و طلب مرگ، نوعی اعلام انزجار از وضعیت موجود و از شیوۀ رفتار غاصبان حق ولایت و امامت بود که غافلان دریابند که ظلم صورت گرفته، تا چه حد عظیم است که آن حضرت (ص)، از خداوند متعال طلب مرگ نموده است.[8]



[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 29، ص 234، دارالوفاء، بیروت، 1404ق،” لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَنِيئَتِي”.

[2]. بحارالأنوار، ج 6، ص 128، “ابْنُ مَخْلَدٍ عَنْ أَبِي عَمْرٍو عَنِ الْحَارِثِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَاقِدِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الزُّهْرِيِّ عَنْ يَزِيدَ بْنِ الْهَادِ عَنْ هِنْدٍ بِنْتِ الْحَارِثِ الْفِرَاسِيَّةِ عَنْ أُمِّ الْفَضْلِ قَالَتْ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلَى رَجُلٍ يَعُودُهُ وَ هُوَ شَاكٍ فَتَمَنَّى الْمَوْتَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ فَإِنَّكَ إِنْ تَكُ مُحْسِناً تَزْدَدْ إِحْسَاناً إِلَى إِحْسَانِكَ وَ إِنْ كُنْتَ مُسِيئاً فَتُؤَخَّرُ لِتَسْتَعْتِبَ فَلَا تَمَنَّوُا الْمَوْتَ”.

[3]. نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 193، ص 303، دارالهجرة، قم.

[4]. نهج البلاغه، صبحی صالح، نامۀ 69، دارالهجرة، قم.

[5]. کلینی، كافی، ج 2، ص 348، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 هـ ش؛ بحار الانوار، ج 71، ص 61، با اندکی اختلاف.

[6]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: مطهری، مرتضی، آشنايی با قرآن، ج 7، (تفسير سوره‏های صف، جمعه، منافقون و تغابن )، ص 64-81.