کپی شد
نهج البلاغه
فهرست
معرفی نهج البلاغه
نهج البلاغه گزیده ای از خطبه ها، نامه ها و سخنان کوتاه امیرالمؤمنین علی (ع) است که مرحوم سید رضی (م 406ه.ق) براساس ذوق ادبی خویش فراهم آورده است، اما با وجود این، در کنار درخشش ادبی، این کتاب در برگیرنده مباحث گسترده توحیدی، اجتماعی، اخلاقی و سیاسی است، به طوری که می توان آن را «کتاب زندگی » نام نهاد.
از جمله شاخصه های این کتاب، ترجمه های متعدد آن است، به گونه ای که می توان گفت در حوزه تمدن اسلامی، بعد از قرآن کریم، هیچ کتابی به اندازه نهج البلاغه، ترجمه های متنوع نداشته است. هر چند که برای دست یابی به ترجمه ای مطلوب راهی بس دراز در پیش داریم.
اوج ادبی نهج البلاغه و گذشت اعصار و دگرگونی های زبانی، آن را برای نسل امروز عرب زبان دیر فهم ساخته است و دیگر مردمان نیز، برای آشنایی مستقیم با اندیشه های متعالی علی (ع) راهی جز ترجمه ها و شرح های این کتاب ندارند.[1]
اعجاز قرآن و نهج البلاغه
قرآن دارای ویژگی هایی است که کتاب های دیگر از آن ویژگی ها برخوردار نیستند و اگر نهج البلاغه هم آنها را دارا بود معجزه بود، اما نهج البلاغه این ویژگی ها را ندارد و همچون قرآن نیست.[2]
به هرحال نهج البلاغه بخشی از كلمات، نامه ها و خطبه های امير المؤمنين (ع) است که توسط سید رضی (ره) جمع آوری شده است و دارای امتيازات و برتری های فراوانی از جمله فصاحت و بلاغت، و همه جانبه بودن و به اصطلاح امروز چند بعدى بودن و… است.
هر يك از اين امتيازات به تنهايى كافى است تا كلمات امام على (ع) را در مقام والایی قرار دهد، ولى توأم شدن همه اين ویژگی های با يک ديگر، و ایراد سخن در زمینه ها و ميدان هاى مختلف و گاه با حفظ كمال فصاحت و بلاغت، سخن على (ع) را در حد اعجاز قرار داده است، اما با این حال به هیچ وجه به کلام خالق قرآن نمی رسد، بلکه سخنان امام علی (ع) حد وسط كلام مخلوق و كلام خالق است و دربارهاش گفتهاند: «فوق كلام المخلوق و دون كلام الخالق».[3] یعنی از نظر فصاحت، بلاغت و چند بعدی بودن، فراتر از تمامی گفته های اندیشمندان و صاحب نظران است، اما نسبت به قرآن که کلام خداوند متعال می باشد، پایین تر است. بنابر این از این جهت که دارای این ویژگی ها است معجزه امام علی(ع) است، ولی معجزه نبوت نیست و هیچ کس چنین ادعایی در باره آن نکرده است؛ زیرا معجزه آن است که اولاً: دیگران از آوردن آن عاجز باشند، ثانیاً: صاحب آن بخواهد با آن ادعای نبوّت کند. بنابراین نهج البلاغه گرچه وجوه اعجاز زیادی دارد، اما کلام مخلوق است و هرگز به پای قرآن نمی رسد و معجزه اصطلاحی نیست و نمی تواند همانند قرآن معجزه الی الله باشد.
خطبه شقشقیه
خطبۀ سوم نهج البلاغه که به خطبۀ شقشقیه معروف است، مشتمل بر شكايت امام علی (ع) در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بيعت مردم با او است.
آن حضرت در این خطبه می فرماید: به خدا سوگند، او رداى خلافت را بر تن كرد، در حالى كه خوب مى دانست، من در گردش حكومت اسلامى هم چون محور سنگ هاى آسيابم (كه بدون آن آسياب نمىچرخد). (او مىدانست) سيل ها و چشمههاى (علم و فضيلت) از دامن كوهسار وجودم جارى است و مرغان (دور پرواز انديشهها) به افكار بلند من راه نتوانند يافت، پس من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پيچيدم (و كنار گرفتم)، در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه با دست تنها (با بى ياورى) به پا خيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتى كه پديد آوردهاند صبر كنم محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگى به رنج وا مىدارد. (عاقبت) ديدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزديك تر است، لذا شكيبایى ورزيدم، ولى به كسى مىماندم كه خاشاك چشمش را پر كرده، و استخوان راه گلويش را گرفته، با چشم خود مىديدم، ميراثم را به غارت مىبرند. تا اين كه اولى به راه خود رفت (و مرگ دامنش را گرفت) بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد، (در اين جا امام به قول اعشى شاعر متمثّل شد كه مضمونش اين است:
كه بس فرق است تا ديروزم امروز
كنون مغموم و دى شادان و پيروز
شگفتا او كه در حيات خود، از مردم مىخواست عذرش را بپذيرند (و با وجود من) وى را از خلافت معذور دارند، خود هنگام مرگ عروس خلافت را براى ديگرى كابين بست او چه عجيب هر دو از خلافت به نوبت بهرهگيرى كردند (خلاصه) آن را به دست كسى سپرد كه مجموعهاى از خشونت، سخت گيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود. رئيس خلافت به شتر سوارى سركش مىماند، كه اگر مهار را محكم كشد، پردههاى بينى شتر پاره شود، و اگر وانهد در پرتگاه سقوط مىكند.
به خدا سوگند مردم در ناراحتى و رنج عجيبى گرفتار آمده بودند، و من در اين مدت طولانى، با محنت و عذاب، چارهاى جز شكيبايى نداشتم. سرانجام روزگار او (عمر) هم سپرى شد، و آن (خلافت) را در گروهى به شورا گذاشت، به پندارش، مرا نيز از آنها محسوب داشت، پناه به خدا از اين شورا (راستى) كدام زمان بود كه مرا با نخستين فرد آنان مقايسه كنند كه اكنون كار من به جايى رسید كه مرا همسنگ اينان (اعضاى شورا) قرار دهند، لكن باز هم كوتاه آمدم و با آنان (طبق مصالح مسلمين) هم آهنگى ورزيدم در شوراى آنها حضور يافتم. بعضى از آنان به خاطر كينهاش از من روى برتافت، و ديگرى خويشاوندى را (بر حقيقت) مقدم داشت، اعراض آن يكى هم جهاتى داشت، كه ذكر آن خوشايند نيست. بالاخره سوّمى به پا خاست او همانند شتر پرخور و شكم برآمده همّى جز، جمعآورى و خوردن بيت المال نداشت. بستگان پدريش به همكاريش برخاستند، آنها همچون شتران گرسنهاى كه بهاران به علفزار بيفتند، و با ولع عجيبى گياهان را ببلعند، براى خوردن اموال خدا دست از آستين برآوردند، اما عاقبت بافته هايش (براى استحكام خلافت) پنبه شد، و كردار ناشايستش كارش را تباه ساخت و سر انجام شكمخوارگى و ثروت اندوزى، براى ابد نابودش ساخت، ازدحام فراوانى كه همچون يال هاى كفتار بود مرا به قبول خلافت وا داشت، آنان از هر طرف مرا احاطه كردند، چيزى نمانده بود كه دو نور چشمم، دو يادگار پيغمبر حسن و حسين زير پا له شوند، آن چنان جمعيت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا به رنج انداخت و ردايم از دو جانب پاره شد، مردم همانند گوسفندانى (گرگ زده كه دور تا دور چوپان جمع شوند) مرا در ميان گرفتند، اما هنگامى كه به پا خاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم …” .[4]
نامه ششم نهج البلاغه و مشروعیت خلافت خلفا
در باره نامه شماره 6 نهج البلاغه که امیرالمؤمنین خطاب به معاویه می نگارند، گذشته از بحث سندی و معتبر بودن، باید از نظر مفاد و محتوا نیز مورد بررسی قرار گیرد. براین اساس باید چند نکته را در نظر داشت:
1. توضیح و تفسیر بخش های این روایت:
این روایت دارای بخش های مختلفی است. بخش های اولیه این نامه؛ مانند این جملات (اين مردمى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كرده بودند، به همان شيوه با من بيعت كردند. پس آن را كه حاضر است، نرسد كه ديگرى را اختيار كند و آن را كه غايب بوده، نرسد كه آنچه حاضران پذيرفته اند نپذيرد.) در مورد این فراز از روایت باید گفت؛ این قسمت در مجادله با معاویه نوشته شده است؛ در زمانی که حدود 25 سال از نقض حق خلافت علی (ع) گذشته و تفکر اشتباه انتخاب خلیفه، در اذهان مسلمانان، مخصوصاً تازه مسلمانان شام که کاملاً تحت تأثیر تبلیغات معاویه قرار داشتند رسوخ کرده بود. مشخص است که در چنین موقعیتی که تمام اطرافیان معاویه حقانیت خلفای گذشته را به دلیل انتخاب شدن از طرف مسلمانان مسلم گرفته بودند و تمام نظرهای سیاسی و دینی خود را بر این اساس بیان می کردند، استدلال بر روی اشتباه بودن این مبنا بی فایده است. مخصوصاً در جایی که ظاهراً حضرت علی (ع) در این نامه قصد دارد به طور خلاصه معاویه را ملزم به تبعیت از خود کند. با توجه به این موارد حضرت مجبور بودند بنابر اعتقاد معاویه با او بحث کند و استدلال های نامه همه طبق اعتقاد معاویه و اطرافیان او چیده شده است.[5]
اما بخش دیگر روایت که فرمود: شورا از آن مهاجران و انصار است، اگر آنان بر مردى هم رأى شدند و او را امام خواندند، كارشان براى خشنودى خدا بوده است، و اگر كسى از فرمان شورا بيرون آمد و بر آن عيب گرفت يا بدعتى نهاد بايد او را به جمعى كه از آن بيرون شده است باز آورند. اگر سر بر تافت با او پيكار كنند؛ زيرا راهى را برگزيده كه خلاف راه مؤمنان است و خدا نيز گناه آنچه را خود متولى آن شده است در گردن او كند” . در مورد این فراز باید گفت؛ منظور حضرت این است که با توجه به این که در بین مهاجرین و انصار قطعاً امام معصوم نیز حضور دارد، اتفاق آنان بر کسی نشان دهندۀ وجود معصوم در بین اتفاق کننده ها است و در نتیجه این انتخاب الاهی می باشد و واضح است که اتفاق تمام مهاجرین و انصار که رضایت امام را نیز در بر داشته باشد بعد از وفات پیامبر (ص) جز در مورد خود آن حضرت در هیچ مورد دیگری واقع نشد. بنابراین ظاهراً حضرت در این جا توریه کرده اند و به صورتی مطلب را بیان کرده اند که با عقاید مخالفان نیز موافق به نظر برسد، ولی همان گونه که توضیح دادیم با دقّت در کلام ایشان معلوم می شود که استدلال های این نامه با عقاید حق منافاتی ندارد. [6]
2. سنجش مفاد ظاهری این روایت با آیات و روایات دیگر
اگر کسی این توضیحات را نپذیرفت و اصرار بر معنای ابتدایی این روایت داشت که خلافت خلفا برحق بوده است، باید در پاسخ گفت اگر یک روایت حتی از نظر سند و دلالت قطعی باشد، ولی مخالف با آیات و روایات متعدد و قطعی باشد حجیت ندارد و قابل استناد نیست. و روشن است این روایت بر اساس معنای ابتدایی آن مخالف با آیات و روایات فراوانی است که خلافت و جانشینی پس از پیامبر(ص) را منحصر در وجود علی بن ابی طالب(ع) و فرزندان معصوم ایشان می داند.[7]
3. علاوه بر آن لازم است به نکتۀ مهمی اشاره شود: همان طور که بعضی از آیات قرآن بعضی دیگر را تفسیر می کند، همین طور بعضی از روایات خصوصاً سخنان علی (ع) بعضی دیگر را توضیح می دهد؛ از آن جایی که در نهج البلاغه و در خطبۀ شقشقیه می بینیم که آن حضرت تأکید زیادی بر حقانیت خودشان نمودند،[8] و در جای دیگر می فرمایند: به خدا سوگند، پس از رحلت رسول (ص) تا امروز پيوسته حقّ مرا از من باز داشتهاند، و ديگرى را بر من مقدّم داشتهاند،[9] از اینها به روشنی مقصود امام (ع) از نامه شان به معاویه معلوم می شود.
نهج البلاغه و عرفان
سخنان بسیاری از حضرت علی (ع) در مباحث عرفانی نقل شده است که بخشی از آنها در نهج البلاغه گرد آوری شده است. البته تذکر این نکته ضروری است که تفکیک مطالب عرفانی از سایر مباحث دینی اساساً چندان جایگاهی در مکتب اهل بیت ندارد؛ چرا که این نوع عرفان همه جوانب ظاهر و باطن و شریعت و طریقت و حقیقت را شامل می شود. با این حال از باب رعایت دیدگاه مخاطب می توان کلمات معصومین را دارای مراتب و درجاتی دانست که البته از این دیدگاه مباحث مربوط به معرفت الله و طریقۀ وصول به آن، که همان مباحث عرفانی است، از ویژه گی خاصی برخوردار خواهد بود.
سراسر نهج البلاغه حاوی مواعظی است که بنیاد محبت دنیا را بر می اندازد و باعث حصول زهد و ورع و ترک عصیان خداوند می گردد که مقدمه واجب عرفان محسوب می شود و علاوه بر آن بسیاری از مطالب دقیق عرفانی در باب توحید، خداشناسی، علم معاد و قیامت و … در نهج البلاغه ذکر شده است. از جمله خطبۀ اول نهج البلاغه در باب توحید برترین بیان عرفانی در این بحث است که فصل الخطاب در مباحث مربوط به توحید عرفانی محسوب می شود.
عرفان نظری و عملی در نهج البلاغه
در تعریف عرفان چنان که گفته اند راه و روشی است که طالبان حق برای نیل به مطلوب و شناسایی حق بر می گزینند. عرفان خود بر دو نوع است؛ عرفان عملی یعنی سیر و سلوک، وصول و فنا، و عرفان نظری یعنی بیان ضوابط و روش های کشف و شهود.[10] به بیانی دیگر؛ عرفان نظری به تفسیر هستی می پردازد؛ یعنی به تفسیر خدا، جهان و انسان، و عرفان عملی عهده دار پرورش کامل انسان است.
قبل از هر سخنی بیان این نکته ضروری است که اولاً: عرفان در نزد ائمه به نظری و عملی تقسیم نمی شود و در سیره و لسان آنان، عرفان عملی از نظری جدا نیست؛ چرا که آنان با عرفان عملی به شناخت حقایق دست یافته اند و آن گاه حقایق و دریافت های خود را در قالب سخن برای مردم تبیین کرده اند. ثانیاً: تقسیم عرفان به عملی و نظری پیشینه ای هزار ساله ندارد، بلکه این تقسیم بندی از زمان ابن عربی شروع شده و بعد به تدریج وارد فلسفه نیز شد، که نمونۀ بارز آن حکمت متعالیه است.
اما در عین حال نهج البلاغه دریای بی کرانی از عرفان است. نهج البلاغه گوشه هایی از سخنان انسان کاملی است که هم در عرفان نظری و هم در عرفان عملی، عارف کامل است، اگر چه تمام آموزه های عرفانی امام علی (ع) در نهج البلاغه گرد آوری نشده است.
امام عارفان علی (ع) خود در این باره می فرماید: ” نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ – وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ – وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ- وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ وَ يَنَابِيعُ الْحُكْمِ- ….”؛ این ماییم که نبوت را درخت، رسالت را فرودگاه، فرشتگان را جایگاه آمد و شد، دانش را کانون و حکمت را چشمه های جوشانیم.[11] بنابراین، اگر علم و دانشی هست و اگر عرفانی وجود دارد، در خاندان وحی و رسالت یعنی علی و فرزندانش یافت می شود.
نهج البلاغه دریای بی کران عرفان است. عرفان نظری در باره مبدأ و معاد، آفرینش، وحی، فرشتگان، جهان مجرد، عالم ملکوت و…، عرفان عملی در باره اخلاق، فضایل نفسانی، عدالت، تقوا، زهد، سیر وسلوک، جهاد، نیایش و… .
در این مقال به اختصار چند نمونه از عرفان نظری و عملی را در سخنان آن حضرت پی می گیریم:
الف. عرفان نظری
اولین خطبۀ نهج البلاغه دریایی از معارف است. آن جا که در عظمت خدای متعال می فرماید:
1. “سپاس خدای را که نه با همت های فکری اندیشمندان، نه با فطانت عارفانۀ عارفان قابل شناخت است، و نه هیچ هوش ژرف بینی به ژرفایش راه یابد … عقل و اندیشه را به آن حد صفت خدا که حدش نامحدود است، رهی نباشد…”.
2. “آغاز و بنیاد دین شناخت خدا است، و کمال این شناخت باورداشتن او، و اوج این باور توحید، و نقطۀ اوج توحید اخلاص به حضرت او، و زدودن صفت ها از او است…”.
3. “هستی او را پیشینۀ پیدایشی نیست چنان که وجودش را سابقۀ عدمی. او بی آن که در کنار چیزی باشد، با هر چیزی هست، و در عین دیگر بودن، از هیچ چیزی جدا نیست”.[12]
4. نمونه ای دیگر، آن جا که به توصیف آفریده های آفریدگار جهانیان می پردازد: “سپاس خداوندی را سزد که … بی هیچ الگوی پیش ساخته، و بی پیروی از آفریدگاری پیش از خویش، خلق را آفرید …، تمامی آفریدگانش را – به گونه ای خلل ناپذیر – به رشتۀ محکم تقدیر کشید و با لطفی تمام به نظمشان در آورد و به سوی کمالی سزاوار، سمتشان داد…”.[13]
این سخنان جرعه ای از دریای بی کران عرفان نظری در نهج البلاغه است. چگونه با انگشتانه ای از کلمات می توان اقیانوسی را پیمانه کرد؟!
ب. عرفان عملی
1. امام علی (ع) گام نخست در سیر و سلوک را چنین بیان می دارد: “عارف راستین کسی است که عقل خویش را احیا کرده و نفس خود را میرانده است، تا آن جا که درشتی هایش خرد و خشونت هایش نرم شده است و نوری پرفروغ برایش درخشیدن گرفته است که شاه راه توحید را روشن سازد و در پرتوش راه پیموده شود…”.[14]
2. “ای بندگان خدا، بی گمان در پیشگاه پروردگار، محبوب ترین بنده کسی است که خداوند او را در نبرد با نفس خویش یاری کرده است. آن که غم الله را جامۀ زیرین و ترس خدا را جامۀ زبرین کرده است، پس در شبستان قلبش، چراغ هدایت فروزان گردیده است، و زاد و بود پذیرایی را برای روز ویژه ای که در آن فرود خواهد آمد، فراهم آورد “.
3. اوصاف پارسایان در نگاه حضرتش چنین تبلوری دارد: “عظم الخالق فی انفسهم… فهم و الجنة کمن قد رءاها…”؛ ژرفای روحشان را عظمت آفریدگار لبریز کرده است، پس هرچه جز او، در نگاهشان خرد است…، با بهشت چنان اند که گویی بدان راه جسته اند و غرق ناز و نعمت اند، و با دوزخ به گونه ای که پنداری در آن می زیند و در زیر شکنجه اند…”.[15]
4. در جای دیگر چنین می فرماید: “خدای را سپاس می گذارم تا نعمتش فزونی یابد، نشانی از سر سپردگی در برابر عزتش باشد و از نافرمانیش مصونم دارد، از سر نیاز و ایمان به کفایتش، از او یاری می جویم؛ زیرا هر آن که از فروغ هدایت او بهره گیرد، گمراه نشود…”.[16]
5. “… ما عبدتک خوفاً من نارک و لاطمعاً فی جنّتک و لکن وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک”[17]؛ پروردگار را تو را عبادت می کنم، نه به دلیل ترس از عذابت و نه برای رسیدن به بهشتت، بلکه از آن جهت بندگی ات می کنم که تو را شایستۀ بندگی یافتم.
6. در استقبال عارفانه و عاشقانه از مرگ چنین می فرماید: “و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امّه”؛ به خدا سوگند که انس پسر ابی طالب به مرگ بیش از انسی است که نوزاد به پستان مادرش دارد”.[18]
7. در سفارش به پرهیزکاران، درباره شب زنده داری و کم خوابی و کم خوراکی و لاغری فرمود: “اسهروا عیونکم، و اضمروا بطونکم”؛در دل شب ها با شب زنده داری و پرهیز از شکم بارگی به اطاعت برخیزید،… از جسم خود بگیرید و بر جان خود بیفزایید”.[19]
8. در ترسیم جهاد برای مبارزان در راه حق و عدالت چنین می فرماید: “فان الجهاد باب من ابواب الجنة، فتحه الله لخاصة اولیائه”؛ بی گمان، جهاد دری از درهای بهشت است که خدا تنها به روی اولیای خاص خویش گشوده است.[20]
نهج البلاغه از نگاه امام خمینی
امام خمینی (ره) آن عارف بزرگ، در باره نهج البلاغه می گوید: ” و اما کتاب نهج البلاغه که نازلۀ روح او ]امام علی[ است برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خود خواهی… مجموعه ای است دارای ابعادی به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی… و هرچه جامعه ها به وجود آید و دولت ها و ملت ها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. هان! فیلسوفان و حکمت اندوزان بیایند و در جملات خطبۀ اوّل این کتاب الاهی به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایۀ خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جملۀ کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند، … تا میدان دید فرزند وحی را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند؛ و این است آن جمله: “مع کل شیءٍ لابمقارنةٍ و غیر کل شیءٍ لابمزایلةٍ”؛ او بی آن که در کنار چیزی باشد با هر چیزی هست و در عین دیگر بودن، از هیچ چیز جدا نیست.[21]،[22]
برای آگاهی از نظریات دانشمندان لطفاً مراجعه نمایید به: در ساحل نهج البلاغه (نهج البلاغه از نگاه اندیشمندان).
[1] دخیلی کهنویی، اسماعیل، فصلنامه پژوهش و حوزه، شماره 3.
[2] . در این باره نظریات دیگری نیز از سوی اندیشمندان ارائه شده است. برای آگاهی نک: نگاهى به نظريهاى نو در اعجاز قرآن.
[3] . مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 14، سيرى در نهج البلاغه، ص 358.
[4] مکارم شیرازی، ترجمه گويا و شرح فشردهاى بر نهج البلاغه، ج 1، ص 65 – 67، انتشارات مطبوعاتى هدف، چاپ اول، قم.
[5]. استفاده شده از: الشبر، سید عبد الله، نخبة الشرحین، ص 1471، النهضه، 1425 ق؛ خوئی، حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج 17 ص 203، کتاب فروشی اسلامیة، 1364.
[6]. الحسینی الشیرازی، السید محمد، توضیح نهج البلاغة، ج 3 – 4، ص 436، مؤسسة الفکر الاسلامی، بی تا.
[7]. برای اطلاع بیشتر به سؤلات: 1289 (سایت اسلام کوئست: 1273) و 1351 (سایت اسلام کوئست: 1450) مراجعه کنید.
[8]. نهج البلاغة، خ 3.
[9]. نهج البلاغة، خ 6.
[10] سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفانی، واژه عرفان، کتابخانه طهوری، تهران، چاپ چهارم، 1378.
[11] نهج البلاغة، خ 108.
[12] نهج البلاغة، خ 1.
[13] همان، خ 90.
[14] همان، خ 210.
[15] همان، خ 184. این خطبۀ معروف به خطبۀ متقین است که هر فرازش مقامی از مقامات عرفان عملی است.
[16] همان، خ 2.
[17] احسائی، ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج 1، ص 44، انتشارات سید الشهداء، قم، 1405ق.
[18] نهج البلاغة، خ 5.
[19] همان، خ 183.
[20] خ 27.
[21] صحیفۀ نور، ج 14، ص 224- 225، پیام امام خمینی به شرکت کنندگان در کنگرۀ هزاره نهج البلاغه، 27/2/1360.