Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نمونه هایی از توقیعات

در این گفتار به عنوان نمونه به چند توقیع از امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره می‌شود:

  1. پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)، برخی خواستند برادر آن حضرت؛ یعنی جعفر را به عنوان جانشین او معرفی کنند، اما امام زمان (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) نامه‌ای را در جواب عثمان بن سعید و فرزندش محمد، جهت روشن‌گری مردم نوشت.

متن نامه‌‏اى که امام زمان (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) براى عثمان بن سعيد عمرى و پسرش نوشت، به اين شرح است: «خداوند شما را براى اطاعتش موفق بدارد، آنچه را كه ذكر كرده بوديد، به ما رسيد مبنی بر این كه ميثمى، خبر مختار را به شما داده كه او با هر كس برخورد مى‏كند به گفت‌وگو برخاسته و مى‏گويد: جانشينى به جز «جعفر بن على» وجود ندارد و جعفر را تصديق مى‏كند و من از نابينايى بعد از بينايى و بصيرت، به خدا پناه مى‏برم كه چگونه در فتنه سقوط مى‏كنند.

آيا نمى‏دانند كه زمين خالى از حجّت خدا نمى‏شود؟ آيا نمى‏بينند پشت سر هم آمدن امامانشان را بعد از پيامبرشان تا برسد به امام قبلى؛ یعنی امام حسن عسكرى‏ (عليه السّلام). سپس او به وصى خودش (كه خدا او را تا زمان معيّنى مخفى مى‏دارد) وصيت كرد. پس بايد تبعيّت هواى نفس را كنار بگذارند و چيزى را كه از آنها پوشيده است جست‌وجو نكنند تا به گناه آلوده نشوند، پس بايستى از ما بر همين مجمل بدون تفسير اكتفا كنند».[1]

  1. از ابن بابويه روايت شده است: ابو جعفر محمّد بن محمّد خزاعى از ابو على بن حسين ابو الحسين اسدى از پدرش (رضي الله عنه) نقل می کند كه گفت: بدون آن‌كه من سؤالى كرده باشم، ابتدائا از شيخ ابو جعفر محمّد بن عثمان عمرى (نائب دوّم حضرت مهدى (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف)) توقيعى به اين شرح به دستم رسيد:

 «[بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏] لعنت خدا و ملائكه و مردم، تماما بر كسى كه درهمى از مال ما را حلال بداند». اسدى مى‏گويد: به ذهنم رسيد كه اين مطلب براى كسى است كه حرامى را حلال بداند، پس چه مزيّتى در اين براى حجّت از غير حجّت است؟

اسدى ادامه مى‏دهد: قسم به آن كسى كه محمّد (صلی الله علیه و آله) را به حق بشارت دهنده قرار داد، بعد از آن در توقيع نگريستم و ديدم كه به آنچه در ذهنم گذشته تغيير يافته است: « [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏] لعنت خدا و ملائكه و مردم تماما بر كسى باد كه درهمى از مال ما را به طور حرام بخورد».[2]

  1. این توقيع شريف را سيّد بن طاوس در «اقبال» به اين صورت روايت كرده است: «و من الدعوات في كلّ يوم من رجب ما رويناه أيضا عن جدّى ابى جعفر الطّوسىّ (رضى اللَّه عنه) فقال: أخبرنى جماعة عن ابن عيّاش قال: ممّا خرج على يد الشّيخ الكبير أبى جعفر محمّد بن‏ عثمان‏ بن‏ سعيد (رضى اللَّه عنه) من النّاحية المقدّسة ما حدّثنى به خير بن عبد اللَّه قال: كتبته من التّوقيع الخارج إليه‏: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ*، ادع في كلّ يوم من ايّام رجب: اللّهمّ انّى أسألك بمعانى جميع ما يدعوك به ولاة امرك، المأمونون على سرّك، المستبشرون (المستسرّون- خ) بأمرك، الواصفون لقدرتك، المعلنون لعظمتك. و أسألك بما نطق فيهم من مشيّتك فجعلتهم معادن لكلماتك، و أركانا لتوحيدك و آياتك و مقاماتك الّتى لا تعطيل لها في كلّ مكان، يعرفك بها من عرفك، لا فرق بينك و بينها الّا أنّهم عبادك و خلقك».[3]

به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانیش همیشگی است؛ خدایا از تو درخواست می‌کنم به حق معانی تمام دعاهایی که متولیان امرت تو را به آن می‌خوانند، آنان که امین راز تو هستند و به امر تو شادند و بیان کنندگان نیرویت و آشکار کنندگان بزرکیت می‌باشنداز تو می‌خواهم به حق آن‌چه از مشیتت در باره ایشان گفته شد، پس آنان را قرار دادیمعادن کلماتت و پایه‌های توحیدت و آیاتت و مقاماتت که تعطیلی برای آنها در جایی نیست، تو را با آنها شناسد هر که بشناسدت بین تو و آنها تفاوتی نیست جز این‌که ایشان بندگان و آفریده تو هستند.

  1. شیخ طوسیى می‌گويد: جمعى از علماء از محمد بن على بن حسین بن موسی بن بابويه و او از احمد بن هارون فامى، براى ما روايت نمودند: محمد بن عبد اللَّه بن جعفر حميرى از پدرش عبد اللَّه بن جعفر نقل كرد: توقيعى از ناحيه مقدسه امام زمان (عليه السّلام) براى ابو جعفر محمد بن عثمان (قدس اللَّه روحه) در تعزيت پدرش (رضى اللَّه عنه) صادر شد و از جمله مرقوم بود: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏، تسليم فرمان خداوند و راضى به قضاى الهى هستيم. پدرت با سعادت زيست و با افتخار مرد، خدا او را رحمت كند و به اولياء و دوست‌داران خود (عليهم السلام) ملحق سازد. او پيوسته در آنچه وی را به خدا نزديک می‌نمود، تلاش و كوشش داشت.خداوند روى او را تر و تازه گرداند و او را بيامرزد.[4]

همچنین در فصل ديگر این توقيع نوشته بود: خداوند ثواب تو را زياد گرداند و در اين مصيبت صبر نيكو مرحمت فرمايد. تو مصيبت‌زده‏اى و ما هم اندوهناک هستيم، فراق پدرت براى تو و ما هر دو وحشتناک است. خداوند او را در جايى كه دارد شاد گرداند. از كمال سعادت او اين بود كه مثل تو فرزندى داشت كه بعد از او بماند و به دستور وى جانشين او گردد و براى او طلب رحمت و مغفرت كند! من هم می‌گويم: الحمد للَّه؛ زيرا شيعيان به وجود تو و آنچه خداوند در تو و نزد تو قرار داده است، مسرور هستند. پروردگار عالم تو را يارى كند و نيرو بخشد و پشتيبانى نمايد و در كار خود توفيق دهد، خداوند دوست و نگهبان تو باشد»‏.[5]

  1. شيخ طوسى در كتاب «الغيبه» می‌نويسد: جماعتى از علماء از حسين بن على بن بابويه (برادر شيخ صدوق) نقل كرده‏اند: گروهى از مردم شهر ما (قم) در سال 329 هجرى كه «قرامطه» عليه حجاج بيت اللَّه طغيان نمودند، براى من نقل كردند كه پدرم (رضى اللَّه عنه) نامه‏اى به شيخ ابو القاسم حسين بن روح (قدس اللَّه روحه) نوشت كه به پيشگاه امام زمان تقديم دارد و از حضرتش براى حج بيت اللَّه كسب اجازه نمايد. پاسخ ناحيه مقدسه اين بود: «در اين سال به حج مرو. پدرم مكتوب ديگرى نوشت كه حج من نذر واجب‏ است، آيا جايز است خوددارى نمايم؟ جواب آمد: اگر ناگزير به رفتن هستى با كاروان آخرى حركت كن. چون پدرم با كاروان آخرى حركت كرد، سالم ماند، ولى كاروان‌هائى كه پيش از آن رفته بودند، همگى تلف شدند!».[6]
  2. جمعى از دانشمندان از ابو العباس ابن نوح نقل كردند كه وى گفت: به خط محمد بن نفيس كه در اهواز نوشته بود، ديدم كه نوشته است: نخستين توقيعى كه به دست حسين بن روح از ناحيه مقدسه شرف صدور يافته بود اين است: «ما او (حسين بن روح) را می‌شناسيم. خدا همه خوبی‌ها و رضاى خود را به او بشناساند و او را با توفيق خود سعادتمند گرداند. از نامه او اطلاع يافتيم و به وثوق او اطمينان داريم. وى در نزد ما مقام و جايگاهى دارد كه او را مسرور می‌گرداند. خداوند احسان خود را در باره او افزون گرداند. «انّه ولىّ قدير و الحمد للَّه لا شريك له و صلى اللَّه على رسوله محمّد و آله و سلّم تسليما».[7]
  3. پس زمانى كه بانگ رحيل ابو الحسن سمرىّ (آخرين نايب) زده شد و اوان مرگش فرا رسيد از او پرسيدند: به چه كسى وصيّت مى‏كنى؟ پس توقيعى را از امام زمان (علیه السلام) براى آنان خارج ساخت که چنين است: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم؛ اى علىّ بن محمّد سمرىّ! خداوند اجر برادرانت را در عزاى تو عظيم گرداند كه تو ظرف شش روز آينده خواهى مرد. پس خود را براى مرگ مهيّا كن و به احدى وصيّت مكن كه پس از وفات تو قائم مقام تو شود كه غيبت تامّه واقع شده و ظهورى نيست، مگر پس از اذن خداى تعالى و آن پس از مدّتى طولانى و قساوت دل‌ها و پر شدن زمين از ستم واقع خواهد شد و به زودى كسانى نزد شيعيان من آيند و ادّعاى مشاهده می‌كنند، بدانيد هر كه پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادّعاى رؤيت و مشاهده كند، دروغ‌گوى مفترى است. و لا حول و لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العليّ العظيم».[8]
  4. امام زمان (عليه السّلام) به وسيله سفير و نايب خاصّ خود (علىّ بن محمّد سمرى) دستورى به شرح زير براى شيعيان خود صادر فرمودند: «و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة احاديثنا فانّهم حجّتى عليكم و انا حجّة اللَّه عليهم». [9]

يعنى «در پيش آمدهاى دينى، به راويان اخبار و احاديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا ايشان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوند بر ايشان هستم».

  1. توقیع صلوات

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ خَاتَمِ‏ النَّبِيِّينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الْمُنْتَجَبِ فِي الْمِيثَاقِ الْمُصْطَفَى فِي الظِّلَالِ الْمُطَهَّرِ مِنْ كُلِّ آفَةٍ الْبَرِي‏ءِ …».[10]

این‌ها نمونه‌هایی از توقیعات امام زمان (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) بود که در این قسم ارائه شد.

 

[1]. راوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، محقق / مصحح: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام‏، ج ‏3، ص 1109.

[2]. همان، ج ‏3، ص  1118.

[3]. بسطامى،‏ على بن طيفور، منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح، مقدمه ‏2، ص 31 و 32.

[4]. طوسی، محمد بن حسن، الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 361.

[5]. الخرائج و الجرائح، ج ‏3، ص 1112.

[6]. طوسی، محمد بن حسن، كتاب الغيبة للحجة، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 322.

[7]. همان، ص 372.

[8]. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏2، ص 478‏؛ طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ترجمه جعفرى، بهراد، ج ‏2، ص 602 و 603.

[9]. حلی، حسن بن یوسف، الفين، ترجمه: وجدانى، جعفر، ص 731.

[10]. كتاب الغيبة للحجة، ص 277 – 280.