کپی شد
نمایندگی و سخنگویی حضرت عباس (علیه السّلام) از جانب امام حسین (علیه السلام)
عصر تاسوعا عمر سعد در برابر لشکر خود ایستاد و فریاد کشید: «ای لشکریان خدا! سوار مرکب هایتان شوید و مژده بهشت گیرید …». «امام حسین (علیهالسلام) جلوی خیمه ها بر شمشیر خود تکیه کرده بود و سر بر روی زانو بهخواب رفته بود …». حضرت عباس(علیهالسلام) با شنیدن سر و صدای لشکر دشمن، نزد امام آمد و عرض کرد: «لشکر حمله کرده است». امام حسین (علیهالسلام) برخاست و به او فرمود: «عباس! جانم به فدایت، سوار شو و نزد اينان برو و بهايشان بگو: شما را چه شده است، چه میخواهيد؟ و از سبب آمدن ايشان پرسش كن. پس عباس با گروهى حدود بيست نفر سوار كه در ميان ايشان؛ زهيربنقين و حبيببنمظاهر بود، نزد آنان رفته و بهآنها فرمود: چه میخواهيد و چه اراده داريد؟ گفتند: دستور از امير رسيده كه بهشما پيشنهاد كنيم یا بهحكم او تن داده و تسليم شويد، يا با شما جنگ كنيم؟ عباس فرمود: پس شتاب نكنيد تا نزد أبىعبداللَّه (علیهالسلام) رفته و سخن شما را بهعرض آن حضرت برسانم. آنان باز ايستاده، گفتند: برو و اين پيغام را بهاو برسان و هر پاسخى داد نيز بهاطلاع ما برسان. پس عباس بهتنهایى نزد حسين (عليهالسّلام) بازگشت و جريان را بهعرض ایشان رساند. در همین حال، همراهان او؛ (زهير و حبيب و ديگران)، آنجا در جلوى لشكر ايستاده با آن مردم سخن میگفتند و آنان را موعظه كرده، اندرز میدادند و از جنگ با امام حسين (عليهالسّلام) بازمیداشتند. عباس نزد امام حسين (عليهماالسّلام) آمده سخن لشكر را بهآن حضرت عرض کرد. حضرت فرمود: نزد آنان بازگرد و اگر توانستی، [حمله] آنان را تا فردا به تأخیر بینداز و امشب آنان را از ما بازدار، تا شبی را برای پروردگارمان به نماز بایستیم و او را بخوانیم و از او طلب آمرزش نماییم. او (خداوند) میداند من به نماز عشق میورزم و خواندن قرآن و دعای بسیار و طلب بخشایش را دوست میدارم». پس حضرت عباس (علیهالسلام) به سوی لشکرگاه دشمن رفت و موفق شد جنگ را به تأخیر بیندازد.[1]
این در حالی است که در میان اصحاب امام حسین (علیهالسلام) شخصیتهای بزرگی؛ مانند زهيربنقين و حبيببنمظاهر وجود داشتند، اما امام حسین (علیهالسلام) حضرت عباس (علیهالسلام) را که سن و سال بسیار کمتری نسبت به این شخصیتها داشت، به عنوان نماینده و سخنگوی خویش انتخاب و همراه آن بزرگان به سوی دشمن فرستاد.
[1]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 89 و 90؛ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد، أبو الفضل ابراهیم، ج 5، ص 416.