Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نقش فرهنگی مسجد پیش از هجرت

در نهضت پیامبر اکرم (ص) مسجد از حیث فرهنگی دارای جایگاه خاصی است. اما در سال­های آغاز بعثت به دلیل جو اختناق و شرایط سختی که بر مکه حاکم بود، اساساً امکان آموزش و تبلیغ علنی برای پیامبر اسلام (ص) فراهم نبود. به ناچار سنگر تبلیغ دینی به طور عمده، خانه آن حضرت بود. با اسلام آوردن ارقم بن ابو ارقم،[1] خانه او به جایگاه آموزش مسلمانان تبدیل شد. پیامبر اعظم (ص) در این خانه که در کنار کوه صفا قرار داشت، مبانی اندیشه های اسلامی را به مسلمانان آموزش می داد. بسیاری از مردم مکه در همین خانه و در سایه آموزش های پیامبر اکرم (ص) مسلمان شدند.[2] در سال چهارم بعثت، یاران پیامبر (ص) مسلمان بودن خویش را آشکار می کردند،[3] با این حال، نمی توانستند از مسجد به عنوان سنگری در راستای تبلیغ و آموزش بهره برداری کنند. مسجدالحرام، کاملا در چنگال مشرکان قرار داشت و مسجد دیگری که بتوان آزادانه در راستای اهداف فرهنگی از آن استفاده کرد، نیز وجود نداشت. با این همه، شواهد تاریخی نشان می دهد که پیامبر اکرم (ص) و یاران آن حضرت، تا حدّ امکان از مسجد الحرام در راستای تبلیغ و ترویج اندیشه های دینی بهره برداری کرده اند. کعبه و مسجدالحرام از دیرباز جایگاه گردهمایی مردم بود. مشرکان قریش، بازرگانان و مسافرانی که از اطراف مکّه به این شهر می آمدند، پیش از اسلام نیز بر پایه اعتقادات خاصّ خود، برای پرستش بت­ها و یا طواف خانه خدا، گرد کعبه و در مسجدالحرم حضور می یافتند. پیامبر اکرم (ص) از این فرصت­ها برای تبلیغ آیین توحید و یکتاپرستی سود می جستند. آن حضرت بارها در کنار حِجر اسماعیل به تلاوت آیه های روحبخش قرآن برای مردم می پرداخت و آنان را به پذیرش اسلام فرا می خواند. دامنه فعالیّت­های تبلیغی پیامبر اکرم (ص) در ایّام ویژه ای که موسم طواف و حجّ فرا می رسید، گسترش می یافت[4].

اسلام آوردن شمار درخور توجّهی از مردم در مکّه، ثمره چنین کارهای تبلیغی بود. یکی از مسلمانانی که این گونه هدایت شد، طُفیل بن عمرو بود. او تحت تأثیر تبلیغات دروغین مشرکان، حاضر شده بود گوش­های خود را انباشته از پنبه کند تا مبادا آوای قرآن را بشنود. ولی سرانجام در مسجد الحرام و در کنار کعبه، زمزمه دلنواز قرآن پیامبر (ص) را شنید. محبّت اسلام در دل او جوانه زد و مسلمان شد. طفیل پس از اسلام آوردن، مبلّغ خوبی برای آیین یکتاپرستی در میان خویشان و افراد قبیله خود بود[5].

بر پایه برخی از شواهد تاریخی، پیامبر (ص) در دورانی، یاران خویش را در مسجدالحرام گرد می آورد؛ برای آنان قرآن می خواند و واجبات و محرّمات الهی را به آنان آموزش می داد[6]. چنین جلساتی در مسجد، گاه به مناظره و گفت­وگوهای طولانی و عملی با سران قریش می انجامید و پیامبر (ص) با استناد به آیات نورانی قرآن، به شبهه های گوناگونی که از سوی آنان مطرح می شد، پاسخ می گفتند.[7]

تاریخ، همچنین خبر می دهد که پیامبر اکرم (ص) در مواردی با هیئت های نمایندگی که از اطراف مکّه برای تحقیق در باره مکتب جدید به این شهر می آمدند، در مسجدالحرام به مذاکره و گفت­وگو پرداخته اند. گرچه شمار چنین هیئت هایی در مکّه، اندک و انگشت شمار بود. ابن هشام می گوید: «هنگامی که رسول خدا (ص) در مکّه بود، حدود بیست مرد مسیحی از حبشه به مکّه آمدند. اینان اخباری را در مورد بعثت پیامبر اسلام (ص) شنیده بودند. گروه یاد شده، پیامبر اکرم (ص) را در مسجدالحرام مشاهده کردند؛ نزد آن حضرت آمده و با وی به گفت­وگو پرداختند و پرسش­های خود را مطرح کردند. افرادی از قریش نیز در اطراف کعبه این جلسه را نظاره گر بودند. پیامبر خدا (ص) اعضای این هیئت را به توحید و یکتاپرستی دعوت کرد و آیاتی از کتاب آسمانی را برای آنان تلاوت نمود. چشمان آنها با شنیدن آیه های قرآن پر از اشک شد. آنان به خداوند یکتا و پیامبر او ایمان آوردند و دریافتند که آنچه در کتاب­هایشان درباره پیامبر خاتم (ص) آمده، در وجود آن حضرت آشکار و هویدا است».[8]



[1]. ارقم در شمار مسلمانانی بود که خیلی زود به پیامبر اسلام (ص) ایمان آورد. برخی او را یازدهمین نفری که به اسلام و پیامبر (ص) ایمان آورده است، ذکر کرده اند. رک: ابن هشام، السرة النبویَة، ج 1، ص 270.

[2]. واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 242.

[3]. دوران دعوت سری پیامبر اکرم (ص) را سه یا پنج سال نیز ذکر کرده اند. رک: عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص)، ج 1، ص 259.

[4]. رک: ابن الجوزی، الوفاء باحوال المصطفی، ج 1، ص 182، باب 14، و ص 215، باب 31.

[5]. رک: ابن هشام، السیرة النبویَة، ج 2، ص 22.

[6]. رک: طبرسی، احمد بن علیّ، الإحتجاج على أهل اللجاج‏، ‏ ج 1، ص 29.

[7]. همان، ص 29 – 38.

[8]. رک: ابن هشام، السرة النبویَة، ج 2، ص 32.