Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نقش حضرت علی (علیه السلام) در جنگ خیبر

هنگامى كه اميرمؤمنان علی (ع)، از ناحيه پيامبر (ص) مأمور شد كه دژهاى «وطيح‏» و «سلالم‏» را بگشايد (دژهائى كه دو فرمانده قبلى موفق به گشودن آنها نشده بودند، و با فرار خود ضربه جبران ناپذيرى بر حيثيت ارتش اسلام زده بودند)، زره محكمى بر تن كرد و شمشير مخصوص خود، «ذو الفقار» را حمايل نموده، هروله كنان و با شهامت خاصى كه شايسته قهرمانان ويژه ميدان هاى جنگى است، به سوى دژ حركت كرد و پرچم اسلام را كه پيامبر (ص) به دست او داده بود، در نزديكى خيبر بر زمين نصب نمود. در اين لحظه در خيبر باز گرديد، و دلاوران يهود از آن بيرون ريختند. نخست برادر «مرحب‏» به نام «حارث‏»، جلو آمد هيبت نعره او آنچنان مهيب بود كه سربازانى كه پشت سر على (ع) بودند، بى اختيار عقب رفتند، ولى على مانند كوه، پاى بر جا ماند. لحظه اى نگذشت كه جسد مجروح حارث، به روى خاک افتاد و جان سپرد.

مرگ برادر، «مرحب‏» را سخت غمگين و متأثر ساخت. او براى گرفتن انتقام برادر، در حالى كه غرق سلاح بود، و زره يمانى بر تن و كلاهى كه از سنگ مخصوص تراشيده شده بر سر داشت، در حالى كه «كلاه خود» را روى آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجز زير را مى خواند:

در و ديوار خيبر گواهى مى دهد كه من مرحبم، قهرمانى كارآزموده و مجهز به سلاح جنگى هستم.

اگر روزگار پيروز است، من نيز پيروزم، قهرمانانى كه در صحنه هاى جنگ با من روبرو مى شوند، با خون خويشتن رنگين مى گردند.[1]

على (ع) نيز رجزى در برابر او سرود، و شخصيت نظامى و نيروى بازوان خود را به رخ دشمن كشيد و چنين گفت:

من همان كسى هستم كه مادرم مرا حيدر (شير) خوانده، مرد دلاور و شير بيشه ها هستم.

بازوان قوى و گردن نيرومند دارم، در ميدان نبرد مانند شير بيشه ها صاحب منظرى مهيب هستم.[2]

رجزهاى دو قهرمان پايان يافت. صداى ضربات شمشير و نيزه هاى دو قهرمان اسلام و يهود، وحشت عجيبى در دل ناظران پديد آورد. ناگهان شمشير برنده و كوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و كلاه خود و سنگ و سر را تا دندان دو نيم ساخت. اين ضربت آنچنان سهمگين بود كه برخى از دلاوران يهود كه پشت سر مرحب ايستاده بودند، پا به فرار گذارده به دژ پناهنده شدند.
Vi vil se nærmere på akkumuleringen af allergiske planteædere ved https://denmarkrx.com/kamagra-jelly-uden-recept.html bradykardi.
و عده اى كه فرار نكردند، با على تن به تن جنگيده و كشته شدند. على (ع) يهوديان فرارى را تا در حصار تعقيب نمود. در اين كشمكش، يكنفر از جنگجويان يهود با شمشير بر سپر على (ع) زد و سپر از دست وى افتاد. ایشان فورا متوجه در دژ گرديد، و آن را از جاى كند، پس از آن‌كه آن را به روى زمين افكند، هشت نفر از نيرومندترين سربازان اسلام از آن جمله ابو رافع، سعى كردند كه آن را از اين رو به آن رو كنند، نتوانستند.[3]  در نتيجه قلعه اى كه مسلمانان مدّتی پشت آن معطل شده بودند، در زمان كوتاهى گشوده شد.

يعقوبى، در تاريخ خود[4]  مى نويسد: درِ حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهناى آن دو ذرع بود.

شيخ مفيد، در ارشاد[5]  به سند خاصى از امير مؤمنان، سرگذشت كندن در خيبر را چنين نقل مى كند: من در خيبر را كنده به جاى سپر به كار بردم و پس از پايان نبرد آن را مانند پل به روى خندقى كه يهوديان كنده بودند، قرار دادم. سپس آن را ميان خندق پرتاب كردم مردى پرسيد آيا سنگينى آن را احساس نمودى؟ گفتم به همان اندازه سنگينى كه از سپر خود احساس مى كردم.

نويسندگان سيره مطالب شگفت انگيزى درباره كندن در خيبر و خصوصيات آن و رشادت هاى على (ع) كه در فتح اين دژ انجام داده، نوشته اند. اين حوادث، هرگز با قدرت هاى معمولى بشرى وفق نمى کند. اميرمؤمنان، خود در اين باره توضيح داده و شک و ترديد را از بين برده است. آن حضرت در پاسخ شخصى چنين فرمود: من هرگز آن در را با نيروى بشرى از جاى نكندم، بلكه در پرتو نيروى خداداد و با ايمانى راسخ به روز باز پسين، اين كار را انجام دادم.[6]

 


[1]. قد علمت خيبر انى مرحب شاكى السلاح بطل مجرب/ ان غلب الدهر فانى اغلب و القرن عندى بالدماء مخضب،

ابن هشام، در سيره خود، رجز «مرحب‏» را به گونه ديگر نقل كرده است.

[2]. انا الذى سمتنى امى حيدرة ضرغام آجام و ليث قسورة/ عبل الذراعين غليظ القصره كليث غابات كريه المنظرة.

[3]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 2، ص 94؛ ابن هشام، ابو محمد عبد الملک، سيره ابن هشام، ج 3، ص 349.

[4]. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 46.

[5]. مفید، محمد بن نعمان، ارشاد، ترجمه: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج1، ص 110.

[6]. مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص21، «ما قلعتها بقوة بشرية و لكن قلعتها بقوة الهية و نفس بلقاء ربها مطمئنة رضية‏».