Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نقد پیدایش جهان از نظر هاوکینگ

اخیراً یک نظریه از فیزیکدان معروف جهان هاوکینگ (Stephen Hawking) مطرح شد که موجب شگفتی جهانیان شده است و آن نظریه این است که جهان بدون خدا به وجود آمده است. علم ثابت کرده که جهان به طور خود به خود به وجود آمده است. به گفتۀ وی با کمک نظریه کوانتومی (Quantum Theory) و جاذبه زمین می توانیم ثابت کنیم که جهان به طور خود به خود به وجود آمده. در مقابل چنین نظریه ای باید دید پاسخ اسلام چیست؟ آیا تا به حال کسی هست از میان دانشمندان فیزیک و یا علمای مسلمان بوده یا هست که این نظریه را رد کرده باشد؟

این شبهه را می توان در دو بخش پاسخ گفت. در بخش اول به طرح دیدگاه های هاوکینگ و نقد آن می پردازیم و در بخش بعدی نظریه هایی که در این باب از سوی حکمای اسلامی ارائه شده را شرح می دهیم.

الف) درباره هاوکینگ و دیدگاه هایش:

1- شخصیت هاوکینگ را بیشتر بشناسیم:

استیون (استفان) ویلیام هاوکینگ (به انگلیسی: Stephen William Hawking) زاده ۸ ژانویه ۱۹۴۲، یک فیزیکدان نظری و کیهان شناس بریتانیایی است که کارهای علمی اش سابقه ای بیش از چهل سال دارد. استیون هاوکینگ را از بزرگ ترین دانشمندان فیزیک نظری معاصر می‌شمارند و حتی به اعتقاد بعضی از دانشمندان، او برجسته‌ترین فیزیکدان بعد از انیشتین است. کتاب‌ها و همایش هایش او را به یک چهرۀ محبوب جهانی تبدیل کرده است. زمینهٔ پژوهشی اصلی وی کیهان‌شناسی و گرانش کوانتومی است. وی را انیشتین دوم لقب داده اند؛ زیرا می كوشد تئوری معروف نسبیت را تكامل بخشد و از تلفیق آن با تئوری های كوانتومی فرمول واحد جدیدی ارائه دهد كه توجیه كننده تمامی تحولات جهان هستی از ذرات ریز اتمی تا كهكشان های عظیم باشد. انیشتین معتقد بود كه چنین فرمول یا قانون واحدی می بایست وجود داشته باشد و سال های آخر عمرش را در جستجوی آن سپری كرد اما توفیقی نیافت.

2- دیدگاه های علمی هاوکینگ:

هاوکینگ با کتاب “تاریخچۀ زمان،” که در سال 1988 منتشر شد و شرحی بر منشأ و مبدأ جهان بود، و برای فعالیت‏هایش دربارۀ سیاه چاله‏ها، کیهان‏شناسی و گرانش کوانتومی به شهرت رسید. همیشه این فکر غالب بود که هیچ چیز نمی‌تواند از سیاهچاله بگریزد، اما هاوکینگ اولین بار اظهار داشت که تحت شرایط معینی ، یک سیاهچاله می‌تواند، ذرات ریز اتمی گسیل کند. این پدیده امروزه به تابش هاوکینگ  معروف شده است. او به کار روی نظریه مبدأ جهان ادامه داد و ادامه این کار به راه های وصل نسبیت (گرانش) با مکانیک کوانتومی (کارکرد درونی اتم ها) دست یافت. کارهای هاوکینگ سهم عظیمی در آنچه فیزیکدان ها «نظریه وحدت بزرگ» نامیده‌اند، داشته است. طبق این نظریه تمام قانونمندی های فیزیک در قالب یک قانون یا معادله بیان می‌شود و فیزیکدان ها پیرو دیدگاه آرمانی انیشتین در تلاش برای یافتن این معادله‌اند. انیشتین با تلاشی نافرجام در قلمرو ریاضیات نتوانست این مجموعه متفاوت قوانین طبیعی را باهم آشتی داده و همساز کند، اما او قلبا ایمان داشت که ماورای این نیروها سادگی و سهولتی نهفته است که در متن آن می‌توان تمام این نیروها و قوانین آنها را با قانون های واحدی توضیح داد و این اعتقاد صرفا بر نوعی زیبایی شناسی استوار بود. باید توجه داشت که انیشتین انسان موحدی بود و به خدای یکتا اعتقادی راسخ داشت، از طریقی به زیبایی ریاضیات نیز عشق وافری می‌ورزید. از این رو معتقد بود که خالق یکتا با نگرشی زیباشناسانه جهان را با هندسه و ریاضیات زیبایی در قالب یک معادله سهل و ساده نظم داده است. حال هاوکینگ وظیفه خود می داند که تلاش کند تا این معادله زیبا و سهل و ساده را بیابد.

البته همه فیزیکدانان چنین وحدتی را باور ندارند؛ مثلا “ولفانگ پاولی” فیزیک دان برجسته اتریشی که اصل طرد او در آرایش عناصر جدول مندلیف و شناخت بیشتر عناصر، تحول شگرفی ایجاد کرد، یک بار به شوخی گفته بود: “آنچه را خدا از هم جدا کرده است، هرگز کسی پیوندشان نخواهد داد.” این انتقادات هاوکینگ را ناامید نساخت. او با همکاری راجرپن رز فیزیکدان و ریاضیدان برجسته دانشگاه آکسفورد با استفاده از نظریه نسبیت عام انیشتین  به این نتیجه رسیدند که فضا- زمان در لحظه مهبانگ (Big-Bang) آغازی داشته و این آغاز در سیاهچاله ای رخ داده است. این نتیجه ضرورت وحدت نسبیت عام و مکانیک کوانتومی را الزام آور ساخت که جهش علمی عظیمی را در نیمه دوم قرن بیستم به وجود آورد. یکی از نتایج این نظریه این استنتاج بود که سیاهچاله‌ها الزاما نباید کاملا سیاه باشند، بلکه می‌توانند پس از گسیل تابش ناپدید شوند. حدس دیگر این که جهان در لحظه فرضی هیچ کرانه‌ای ندارد.

3-  هاوکینگ و خداباوری:

او تا پیش از انتشار کتاب جدیدش با عنوان «طرح شکوهمند» یا «تدبیر بزرگ»(The Grand Design) در روز هفتم سپتامبر2010 (شانزدهم شهریور 1389) معتقد بود: اعتقاد به وجود خالقی برای عالم با دیدگاه های علمی در باب نحوه پیدایش جهان سازگار است.

4– دیدگاه هاوکینگ در کتاب جدیدش:

 هاوکینگ «تدبیر بزرگ»(The Grand Design) را با همکاری لئونارد ملودینو (Leonard Mlodinow) به نگارش درآورده است. بنتام دل، ناشر آمریکایی کتاب « تدبیر بزرگ» اعلام کرده که این کتاب حاصل 40 سال پژوهش‌های شخصی هاوکینگ و مجموعه ای از مشاهدات نجومی شگفت‌آور و همچنین پیشرفت های نظری است. هاوکینگ و ملودینو شواهد وجود یک «تئوری یکپارچه ساز» را به آزمون گذاشته اند. به زعم ایشان این تنها تئوری است که می‌تواند همه نیروهای طبیعت را شرح و توضیح دهد.

فیزیک دان برجستۀ بریتانیایی، در کتاب جدید خود استدلال کرده است که خداوند جهان را نیافریده و “انفجار بزرگ” پیامد اجتناب ناپذیری از قوانین فیزیک بوده است. او در “طرح بزرگ” می‏نویسد:

«به دلیل وجود قانونی همچون گرانش، جهان می تواند خودش را از هیچ چیز بیافریند. به دلیل همین آفرینش خود به خودی است که به جای هیچ چیز، چیزهایی وجود دارد. جهان وجود دارد و ما وجود داریم. نیازی نیست به خدا متوسل شویم که فتیله آبی را برافروزد تا جهان به حرکت درآید».

آخرین نظرات پیشنهادی او، دیدگاه قبلی‏اش را که دربارۀ دین اظهار داشته بود نقض می‏کند. او اخیراً نوشت که قوانین فیزیک به این معنی است که در واقع لازم نیست معتقد باشیم خدا در انفجار بزرگ دست داشته است. او در آخرین کتاب خود گفته است که اکتشافات سال 1992 دربارۀ چرخش سیارات به دور ستاره‏ای غیر از خورشید، برای به چالش کشیدن دیدگاه پدر فیزیک، اسحاق نیوتون کمک کرده است، که می‏گفته جهان نمی‏توانسته از هرج و مرج به وجود آمده باشد و توسط خداوند آفریده شده است. او می‏نویسد:

“علتی که شرایط سیارۀ ما را منطبق و مناسب می‏سازد – خورشید واحد، ترکیب خوش اقبالانه‏اش با زمین – فاصلۀ خورشید و جرم خورشیدی، بسیار کمتر قابل توجه است، و به مراتب شواهد قانع کنندۀ کمتری وجود دارد که زمین فقط برای لطف به نوع بشر طراحی شده باشد”.

5. نقد دیدگاه هاوکینگ در اثر جدیدش:

اولا در علم به معنای science آن هیچ گزاره صد در صد قطعی ای وجود ندارد و نظریه حاضر نیز از قاعده فوق مستثنا نیست. برخلاف هیاهوهای رسانه ای، خود دانشمند هنوز به قطعیتی که آنها طرح می کنند نرسیده است. شاید پر سر و صداترین بند کتاب، این باشد:

«به دلیل وجود قانونی همچون گرانش، جهان می تواند خودش را از هیچ چیز بیافریند. به دلیل همین آفرینش خود به خودی است که به جای هیچ چیز، چیزهایی وجود دارد. جهان وجود دارد و ما وجود داریم. نیازی نیست به خدا متوسل شویم که فتیله آبی را برافروزد تا جهان به حرکت درآید».

اگر خوب به این بند دقت کنیم، می بینیم که بر خلاف برداشت عام(به عمد یا به سهو)، این بند چیزی درباره وجود خدا نمی گوید. شاید معادل این بند را بتوان این گونه نوشت: «توسل به خدا برای تشریح منشا جهان فیزیکی امری غیرضرور است». این جمله گرچه نتایج الهیاتی(Theological) دارد و حتی استادان دانشکده الهیات کمبریج (Faculty of Divinity, University of Cambridge)هم به آن واکنش نشان داده اند، ولی پا را از ساحت علوم تجربی بیرون نمی گذارد و هیچ صلاحیتی برای اظهار نظر فلسفی یا دینی ندارد.

چنین ایده ای بلافاصله به مهبانگ(BigBang) اشاره دارد: نقطه اولیه چگال و داغ چگونه به وجود آمده است؟ برخی معتقدند که (لزوما) نیرویی ماوراطبیعی(Supernatural Force) چنین تکنیکی را ایجاد کرده است. اما در این کتاب عنوان شده که احتمالا راهکاری فیزیکی و با توسل به قانون گرانش برای این مسئله وجود دارد.

بر روی میز فیزیک دانان، هم نظریه میدان واحد(Unified Field Theory) قرار دارد و هم نظریه M(M-Theory) . دانشمندان هنوز هم با پیوند دادن مکانیک کوانتومی(Quantum Mechanics) و نظریه نسبیت(Theory Of Relativity) مشکل دارند و این یعنی هنوز به نتیجه قطعی نرسیده اند.

دوم اینکه تلاش هاوکینگ برای یافتن نظریه واحدی که تمام پدیده های عالم را توضیح دهد، کوششی بلندپروازانه به نظر می رسد ولی در هر حال ادامه راه انیشتین برای تحقق رؤیای او، در واقع همان حرکت از کثرت به وحدتی است که در حکمت اسلامی از آن سخن به میان آمده است. به فرض پذیرش انکار خدا از سوی او، این فیزیک دان تنها خدای اساطیری و توهمی را انکار کرده است، نه خدای حقیقی و عرفانی و هستی شناسانه. آنچه او انکار کرده همان خدایی است که فیلسوف آلمانی، نیچه، از مرگ آن سخن گفت. یعنی خدای ذهنی.

سوم این که حتی اگر این تئوری به زعم خود وجود خالقی برای جهان را نیز انکار می کرد باز نمی توانست خللی در اعتقادات دینی یک فرد مؤمن ایجاد کند. مؤمن واقعی که خالی از هر نفاقی است به خصوص نفاق علمی ـ که بدترین نفاق ها است ـ از آفت علم پرستی یا تکنولوژی پرستی در امان است. روشنفکرانی که یافته های علمی جهان غرب را اصل می انگارند و درصدد هستند تا اعتقادات دینی خود را با این یافته ها به طور کامل مطابق نمایند، در عمل به دینی شرک آلود و نفاق آمیز می رسند که توجیه گر و پرستنده و پیرو دیدگاه های متغیر و فاقد قطعیت علم غربی است که همه روزه در حال تغییر است. به عنوان نمونه همین آقای هاوکینگ در سال 2004 دیدگاه معروفش در باب اطلاعات سیاه چاله ها را تغییر داد. دیدگاهی که سال ها او و بسیاری به تبع او درست می انگاشته اند. نمونه های دیگر در تاریخ علم از این دست فراوان هستند که نمونه مشهور آن دیدگاه گالیله درباره گردش زمین است.

نتیجه:

اگر این چنین به موضوع نگاه کنیم و نتایج را بنگریم، متوجه می شویم که هیچ کدام از استدلال های وجود خدا با چنین فرضیه ای مخدوش نمی گردد. همان طور که هیچ کدام از علل وجود خدا، به تشریح ماوراطبیعی مهبانگ تکیه ندارد.

ب) دیدگاه حکمای مسلمان در باب پیدایش عالم:

طبق نظر اسلام خداوند عالم را از عدم خلق نموده است. حکما فلاسفه و عرفای اسلامی تعابیر مختلفی از این مسئله دارند، به عنوان نمونه ابن سینا پیدایش عالم را محصول عشق می داند. در آثارحکمای اسلامی سده های پیشین طبعاً به دلیل هم عصر نبودن با ما نمی توان نظریه ای یافت که پیدایش عالم را با علم و دانش فیزیک امروز توضیح دهد. در جهان معاصر برخی حکمای اسلامی  توانسته اند به این مهم دست یازند از جمله زنده یاد «سید عباس معارف» در رساله «ماترژن یا ذره موج نهایی» با وام گرفتن از اصول فیزیک کوانتوم، نظریه نسبیت و ثابت پلانک و با نگاهی به نظریه جوهرفرد در فلسفه و حکمت اسلامی، توانست به این مهم دست یازد و خلقت از عدم را توصیفی فلسفی ـ علمی دهد.[1]،[2]



[1]  رساله ماترژن متأسفانه هنوز انتشار عمومی نیافته است.

[2] مستند سازی شود.