کپی شد
نقد سنت صحابه
پيروان مکتب اهل بيت (عليهم السلام) معتقدند، صحابه رسول اللّٰه (صلى الله عليه و آله) هر چند امتياز و افتخار مصاحبت پيامبر را داشتهاند، و در ميان آنها شخصيتهاى والامقام پيدا مىشوند، ولى به گواهى قرآن و حديث و تاريخ، از نظر عدالت همانند اشخاص ديگر، جمعى عادل و گروهى غير عادل بودند.
اهل سنت در اثبات عدالت صحابه به سه آیۀ قرآن[1] استدلال نمودند، در حالى که آيۀ اوّل و دوم (آل عمران، 110 و بقره، 143) مربوط به تمام امّت است، نه خصوص صحابه و آيۀ سوم (فتح، 18)، مخصوص کسانى است که در بيعت رضوان شرکت کردهاند و همۀ صحابه را شامل نمىشود. به علاوه رضايت خداوند به خاطر مسئلۀ بيعت رضوان دليل بر رضايت او در برابر همۀ کارها نخواهد بود.
«ابن حزم» از فقهای اهل سنت، روایتی را که اهل سنت برای عدالت صحابه به آن تمسک جسته اند[2] را ساقط و مکذوب و نادرست مىداند.[3] علاوه بر اين، در بعضى از روايات چنين نقل شده است: «أهل بيتي کالنجوم بايّهم اقتديتم اهتديتم؛ اهل بیت من همچون ستارگان آسمانند. به هر کدام اقتدا کنيد، هدايت مىشويد»،[4] و اين حديث با حديث متواتر ثقلين در حجیت سنت اهل بیت (علیهم السلام)، هماهنگ است.
قرآن مجيد بارها از گروهى از صحابه که به ميدان جنگ پشت کردهاند يا تخلّف از قول رسول اللّٰه (صلی الله علیه و آله) نمودهاند يا بر آن حضرت ايراد نمودهاند، سخن مىگويد و بعضى را با صراحت فاسق مىشمارد؛ در يک جا مىفرمايد: «بعضى از مؤمنان هستند که دربارۀ تقسيم زکات، بر تو خرده مىگيرند اگر از آن به آنها بخشيده شود راضى مىشوند و اگر چيزى داده نشوند خشمگين خواهند شد».[5] در جاى ديگر مىفرمايد: «اى کسانى که ايمان آوردهايد اگر فاسقى خبرى براى شما بياورد، تحقيق کنيد، مبادا جمعيّتى را به مصيبتى گرفتار کنيد، سپس پشيمان شويد»،[6] که غالب مفسّران اهل سنّت آن را دربارۀ «وليد بن عقبه» مىدانند که از صحابه بود. ابن عاشور در تفسير خود آن را مورد اتّفاق مىشمارد و روايات متضافره را ناظر به آن مىداند.[7]
قرآن در سورۀ نور و احزاب و برائت و منافقون، از گروهى از افراد به ظاهر مسلمان سخن مىگويد که به ظاهر جزو صحابه بودند، ولى در باطن منافق بودند و نامهاى آنها هرگز ذکر نشده است. داستان معروف «افک» در سورۀ نور[8] دربارۀ نکوهش بعضی از صحابه است که به یکی از همسران پیامبر (صلى الله عليه و آله) تهمت زدند. [9]
اضافه بر همۀ اينها، کارهايى از بعضى از صحابه شناخته شده سر زده که با هيچ منطقى قابل توجيه نيست. همه مىدانيم داستان جنگ جمل را طلحه و زبير که صحابى معروف بودند به راه انداختند و بر امام وقت خود خروج کردند و طبق بعضى از تواريخ هیجده هزار نفر از مسلمانان در اين جنگ کشته شدند[10] و نيز مىدانيم معاويه همين کار را در برابر امام وقت، على (عليه السلام) انجام داد و طبق نقل مسعودی يک صد و ده هزار نفر از مسلمانان در جنگ صفين به قتل رسيدند.[11] آيا اين خونريزىها قابل توجيه است و چنين افرادى را مىتوان عادل شمرد؟! آيا نام مجتهد بر آنها نهادن و اين گناهان عظيم را توجيه کردن با عقل و منطق سازگار است؟! اگر چنين باشد هر گناهى را در هر عصر و زمانى با اين عنوان مىتوان توجيه کرد! کدام دانشمند منصفی حاضر مىشود چنين مطالبى را بپذيرد؟!
به هر حال ما به صحابۀ پيامبر (صلى الله عليه و آله) به جهت مصاحبت آنها با پيامبر (صلى الله عليه و آله) احترام مىگذاريم، ولى آنها را مانند ساير مسلمانان به دو گروه بلکه به چند گروه تقسيم مىکنيم. آنها که عادل بودهاند روايتشان از پيامبر (صلى الله عليه و آله) پذيرفته است.[12]
[1]. آل عمران، 110؛ بقره، 143؛ فتح، 18.
[2]. مكارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 172، مدرسه امام على بن ابى طالب عليه السلام، قم، چاپ اول، 1427ق، به نقل از ميزان الإعتدال، ج 1، ص 413 و 607.
[3]. همان، به نقل از الاحکام ، ج 6، ص 810.
[4]. همان، به نقل از لسان الميزان، ج 1، ص 424.
[5]. توبه، 58.
[6]. حجرات، 6.
[7]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، ج 26، ص 190، بی جا، بی تا.
[8]. آیه 11 به بعد.
[9]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 387، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران، 1374ش.
[10]. مسعودي، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه پاينده، ابو القاسم، ج 1،ص 708، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ پنجم، 1374ش.
[11]. همان ،ج 1،ص 751.
[12]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 171و 172.