Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نقد ديدگاه شيخيه درباره معاد جسمانی

احسایی به جای استفاده از آیات قرآن کریم، احادیث اهل بیت (علیهم السلام ) و اصطلاحات مکتب معصومان (علیهم السلام) به دامن اصطلاحات «صابئین» افتاده و سعی کرده با روش و اصطلاح آنها مسائل کلامی اسلام را تبیین کند و بدون دلیل عقلی یا نقلی مستحکم برای انسان دو جسد اثبات کند که یکی جسد عنصری و دیگری جسد هور قلیایی بود. در حالی که این سخن ادعایی بیش نیست و باید با ادله قطعی ثابت شود. در تمام آیات قرآن و روایات منقول از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) هرگز کلمه «هورقلیا» نقل نشده و مسلمانان با یک چنین کلمه و آن چنان بدنی آشنایی ندارند.

قرآن کریم و معاد جسمانی

قرآن کریم تمام مراحل خلقت انسان را کاملا توضیح داده که از خاک گرفته شده تا نطفه، علقه، مضغه، عظام و لحم و آن گاه بحث خلقت روح را مطرح می فرماید[1] و در پایان هنگام بعث و معاد، همین بدن با همین روح بازگشت می نماید.

یکی از مفسران قرآن کریم می نویسد: «منظور از معاد جسمانى اين نيست كه تنها جسم در جهان ديگر بازگشت مى‏كند، بلكه هدف اين است كه روح و جسم تواما مبعوث مى‏شود، و به تعبير ديگر بازگشت روح مسلم است، گفتگو از بازگشت جسم است. جمعى از فلاسفه پيشين تنها به معاد روحانى معتقد بودند، و جسم را مركبى مى‏دانستند كه تنها در اين جهان با انسان است، و بعد از مرگ از آن بى‏نياز مى‏شود، آن را رها مى‏سازد و به عالم ارواح مى‏شتابد، ولی عقيده علماى بزرگ اسلام اين است که معاد در هر دو جنبه روحانى و جسمانى صورت مى‏گيرد، در اين جا بعضى مقيد به خصوص جسم سابق نيستند، و مى‏گويند: خداوند جسمى را در اختيار روح مى‏گذارد، و چون شخصيت انسان به روح او است اين جسم، جسم او محسوب مى‏شود! در حالى که محققان معتقدند: همان جسمى که خاک و متلاشى گشته، به فرمان خدا جمع آورى مى‏شود، و لباس حيات نوينى بر آن مى‏پوشاند، و اين عقيده‏اى است که از متون آيات قرآن مجيد گرفته شده است».[2]

بازگشت عین این بدن

آیات آخر سوره يس به وضوح بيانگر اين حقيقت است که مرد عرب بيابانى از اين تعجب کرد که اين استخوان پوسيده را که در دست دارد، چه کسى مى‏تواند زنده کند؟ قرآن کریم با صراحت در پاسخ او مى‏فرمايد: «بگو همين استخوان پوسيده را، خدايى که روز نخست آن را ابداع و ايجاد کرد زنده مى‏کند».[3]

تمام تعجب مشرکان و مخالفت آنها در مسئله معاد بر سر همين مطلب بود که «چگونه وقتى ما خاک شديم و خاک هاى ما در زمين گم شد، دوباره لباس حيات در تن مى‏کنيم؟».[4]

آنها مى‏گفتند: «چگونه اين مرد به شما وعده مى‏دهد وقتى که مرديد و خاک شديد، بار ديگر به زندگى باز مى‏گرديد»؟[5]

آنها به قدرى از اين مسئله تعجب مى‏کردند که اظهار آن را نشانه جنون و يا دروغ بر خدا مى‏پنداشتند: «کافران گفتند: مردى را به شما نشان دهيم که به شما خبر مى‏دهد هنگامى که کاملا خاک و پراکنده شديد، ديگر بار آفرينش جديدى مى‏يابيد. آيا او بر خدا دروغ بسته يا به نوعى جنون گرفتار است؟!…».[6]

قرآن کریم در بیان دیگری می‎فرماید: «آیا انسان گمان می‎کند استخوان ‎های او را جمع نخواهیم کرد، بلکه ما قدرت داریم سر انگشتان او را به حال نخستین برگردانیم».[7]

عموم «استدلالات قرآن درباره امکان معاد» بر محور همين معاد جسمانى دور مى‏زند.[8]

بازگشت مثل این بدن

پس از اثبات اصل معاد جسمانی، یکی از نکاتی که قرآن کریم در این باره به آن اشاره می فرماید این است که هنگام معاد، مثل این جسم، عود می نماید و نه عین آن:

«أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى‏ وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ؛ آيا کسى که آسمان ها و زمين را آفريده نمى‏تواند مانند آن را بيافريند؟ چرا، و او آفريدگار دانا است‏».[9]

در اين که مرجع ضمير «مثلهم» چيست؟ مفسران احتمالات متعددى داده‏اند:

یکی از مفسران در این باره می نویسد: «از همه مشهورتر اين است که به  «انسان ها» باز مى‏گردد، يعنى آفريدگار آسمان و زمين قادر بر آفرينش مثل انسان ها مى‏باشد. در اين جا اين سؤال پيش مى‏آيد که چرا نفرموده: «قادر است خود آنها را از نو بيافريند»، بلکه فرموده است: «مثل آنها را»؟

در برابر اين سؤال، پاسخ ‏هاى متعددى مطرح کرده‏اند. آن چه نزديک تر به نظر مى‏رسد اين است که هنگامى که بدن انسان تبديل به خاک شد، صورت خود را از دست مى‏دهد، و در قيامت که باز مى‏گردد همان مواد پيشين، صورتى مانند صورت اول را به خود مى‏گيرد؛ يعنى ماده همان ماده است، ولى صورت شبيه صورت گذشته، چرا که عين آن صورت مخصوصاً با توجه به قيد زمان، امکان بازگشت ندارد، به خصوص اين که مى‏دانيم در رستاخيز انسانها با تمام کيفيات گذشته محشور نمى‏شوند؛ مثلا پيران به صورت جوان، و معلولان به صورت سالم خواهند بود، و به تعبير ديگر: بدن انسان ها همانند خشتى است که از هم متلاشى مى‏شود و خاک آن را جمع مى‏کنند و بار ديگر به صورت گل در آورده و در قالب مى‏ريزند و خشت تازه از آن مى‏زنند. اين خشت نوين از يک نظر عين همان است و از يک نظر مثل آن (ماده‏اش همان ماده و صورتش مانند آن صورت است).[10]

عدم تنافی بین دو دسته آیات

بین دو دسته آیات فوق تنافی وجود ندارد؛ زیرا آیاتی که می فرماید: همان را که ابتداء آفریدیم دوباره زنده می گردانیم؛ مانند آیه «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ»،[11] ناظر به بازگشت روح همراه با بدن است و آیاتی که می فرماید مثل آن را خلق می کنیم؛ مانند آیه «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى‏ وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ‏».[12] بیان کننده عود بدن است.

علامه طباطبایی در این باره می فرماید:

«… انسان موجودى است مرکب از نفس و بدن، و بدن انسان در اين نشئه دستخوش تحليل رفتن و دگرگون شدن است، و پيوسته اجزاى آن تغيير مى‏کند، و از آن جا که هر مرکبى با نابودى يک جزئش نابود مى‏شود، در نتيجه انسان در هر آنى، غير از انسان قبل است، و اين شخص آن شخص نيست، در حالى که مى‏بينيم شخصيتش هست، و اين بدان جهت است که روح آدمى شخصيت انسان را در همه آنات حفظ مى‏کند؛ چون روح آدمى مجرد است، و منزه از ماده و تغييرات عارض از طرف ماده است، و باز به همين جهت ايمن از مرگ و فنا است.

از کلام خداى تعالى هم استفاده مى‏شود که: نفس آدمى با مردن بدنش نمى‏ميرد و هم چنان زنده و محفوظ است تا روزى که به سوى خداى تعالى برگردد، اين معنا را از آيه «وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ قُلْ يَتَوَفَّاکمْ مَلَک الْمَوْتِ الَّذِي وُکلَ بِکمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکمْ تُرْجَعُونَ؛[13] گفتند آيا پس از آن که مرديم، و تار و پودمان در زمين گم شد، دوباره خلقتى جديد به خود مى‏گيريم؟ اينان به لقاى پروردگارشان ايمان ندارند. در جوابشان بگو: آن ملک الموتى که موکل به شما شده است، شما را بدون کم و کاست مى‏گيرد، و آن گاه به سوى پروردگارتان رجوع مى‏کنيد»، استفاده کرديم.

پس بدنى که بعد از مرگ کالبد آدمى مى‏شود، وقتى با بدن قبل از مرگش مقايسه شود، مثل آن بدن خواهد بود، نه عين آن، ولى انسان صاحب بدنِ لاحق، وقتى با انسان صاحب بدنِ سابق مقايسه شود، عين آن خواهد بود نه مثل آن، براى اين که آن روحى که وحدت بدن قبل از مرگ را در تمامى مدت عمر حفظ مى‏کرد، همين روحى است که بعد از مرگ در کالبد لاحق درآمده است.

و چون استبعاد مشرکان از زنده شدن استخوان هاى پوسيده، به استبعاد از خلقت بدنى جديد برگشت مى‏کند، نه از نفس و روحى جديد، به همين جهت خداى سبحان در پاسخ از آن استبعاد، امکان خلقت مثل آنان را ثابت کرد، و متعرض برگشتن عين آنان نشد؛ چون خلق شدن عين آنان بعد از مرگ، وقتى صورت مى‏گيرد که روح ايشان که نزد خدا محفوظ است به بدن هاى جديدشان متعلق شود و با تعلق مزبور، عين انسان هاى موجود در دنيا دوباره موجود مى‏شوند، هم چنان که خداى تعالى فرموده: «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى‏؛ آيا نفهميدند که آن خدايى که آسمان ها و زمين را خلق کرد و در خلقت آنها دچار خستگى هم نشد، قادر است که مردگان را زنده کند»،[14] و در اين کلام شريفش احيا را به عين مردگان نسبت داد، نه به امثال آنها و فرمود: «عَلى‏ أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى» و نفرمود: «على ان يحيى امثال الموتى».[15]

[1]. مؤمنون، 12 – 14.

[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏18، ص 487 و 488.

[3]. «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ»، یس، 79.

[4]. «وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ»، سجده، 10.

[5]. «أَ يَعِدُکمْ أَنَّکمْ إِذا مِتُّمْ وَ کنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکمْ مُخْرَجُونَ»، مؤمنون، 35.

[6]. «قالَ الَّذِينَ کفَرُوا هَلْ نَدُلُّکمْ عَلى‏ رَجُلٍ يُنَبِّئُکمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ. أَفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ…». سبأ، 7 و 8.

[7]. قیامت، 3 و 4.

[8]. تفسير نمونه، ج ‏18، ص 488 و 489.

[9]. یس، 77 – 81.

[10]. تفسير نمونه، ج ‏18، ص 470.

[11]. یس، 79.

[12]. یس، 77 – 81.

[13]. سجده، 11.

[14]. احقاف، 33.

[15]. طباطبایی، سید محمد حسین، الميزان في تفسير القرآن، ج ‏17، ص 113 و 114.