searchicon

کپی شد

نقد ديدگاه شيخيه درباره حيات امام مهدى (علیه السلام)

نقد هایی بر دیدگاه شیخیه پیرامون حیات امام زمان (علیه السلام) وارد است که در ذیل به آنها اشاره می شود:

  1. تقسیم اجسام ابتدا به 4 قسم و سپس به سه قسم، آن گاه به دو جسم، حکایت از نوعی آشفتگی علمی دارد، ضمن این که اثبات اینها نیازمند دلیل است. علاوه بر آن که در بعضی موارد؛ مانند جسم فلکی، از اساس باطل است؛ زیرا وجود افلاک 9 گانه پوسته پیازی امروزه بطلان آن ثابت شده؛ زیرا عالمان علم هیئت و نجوم برای تعلیم دانش آموزان در آشنایی با افلاک و ستارگان، مداراتی فرضی ترسیم کرده و هر گروهی از ستارگان را در مداری فرض نمودند، ولی بعدها این مدارات فرضی به فلسفه راه یافته و به مداراتی واقعی تبدیل گشته و پس از آن برای آن، نفس و جسم قائل شده و مطالب دیگری را بر آن متفرع نمودند که از اساس باطل است.

علامه حسن زاده آملی در این باره می گوید:

رياضى‏دانان پيشين هر يک از مدار کواکب را «فلک» مى‏ناميدند و «دوائر فلکى» نيز مى‏گفتند؛ مثلا مدار کره ماه بر گرد زمين يک فلک است و مدار کره زمين بر گرد خورشيد يک فلک، و مدار کره خورشيد بر گرد ستاره ولکا[1] فلک ديگر. و گاهى براى سهولت تعليم و تعلّم مبتدى، فلک را تجسّم مى‏دادند و از آنها به «افلاک مجسمه» و يا علم هيئت را به «هيئت مجسمه» تعبير مى‏کردند، اما در برهان رياضى همان خطوط فلکى مجرد از تجسم کافى است، چنان که بطلميوس در کتاب عظيم مجسطى و ابوريحان بيرونى در مجسطى اسلامى قانون مسعودى و همچنين رياضى‏دانان در براهين مسائل نجومى به کار داشته‏اند[2]… اما بحث از افلاک مجسمه از نظر طبيعیات فلسفه، ]از آن جا شروع شد که[ آنان (فلاسفه) حرکات مختلفى از قديم در کواکب مشاهده کردند و براى اين حرکات، مبادى طلب کردند، و افلاک مجسّم، يعنى آسمان هاى جسمانى براى اين حرکات قائل شدند. و چون عدد افلاک (9 تا) و ترتيب و نظم و نضد آنها در «هيئت مجسمه» به نحو اکمل و اتم که فوق آن متصور نيست تصوير شده است، همان را پذيرفتند. يعنى آن افلاک مجسّمه در علم هيئت که فقط براى سهولت تعليم و تعلّم و جهت بيان اختلاف حرکات تصوير شده است، در طبيعيات فلسفه، افلاک مجسمه حقيقى و آسمان هاى جسمانى واقعى تلقّى شده است و فلک را جسم شفاف مى‏دانند که حاجب ماوراى خود نيست، چنانکه همه کواکب ثوابت و سيّار، مرئى اهل زمين مى‏گردند.[3] … در مرحله بعد با ضميمه آن به مسئله دو جهت علو مطلق و سفل مطلق و تمسّک به محدّد الجهات، سخن از امتناع کون و فساد و خرق و التيام افلاک را پيش کشيدند…، و ليکن دانسته شده است که اصل تخيّل و سرگذشت افلاک مجسّمه چگونه بوده است… اما بحث از افلاک در الهيات فلسفه يک بار در پيدايش کثرت از وحدت حقه حقيقيه پيش آمده است، و يک بار در ربط حادث به قديم و متغيّر به ثابت، و يک بار در نفوس فلکى و غايات آنها که ورود در بحث هر يک را رساله‏اى جداگانه بايد، و ليکن هيچ يک از اين مسائل، برهان قاطع بر وجود واقعى آسمان جسمانى، یعنى فلک مجسّم، نيست.[4]

  1. تحليل بدن هورقليايى و اعتقاد به حيات امام زمان (عليه السلام) با این بدن، در واقع به معناى انکار حيات مادى امام زمان (عليه السلام) روى اين زمين است؛ زيرا اگر مراد آن است که حضرت مهدى (عليه السلام) در عالم مثال و برزخ – چه برزخ اول يا برزخ دوم – زندگى مى‏کند، آن چنان که آنان قبر را از عالم هورقليا مى‏دانند، پس آن حضرت حيات با بدن عنصرى ندارد و حيات او مثل حيات مردگان، در عالم برزخ است و اين با احاديثى که مى‏گويند: «اگر زمين بدون امام مى‏ماند، به يقين در هم فرو مى‏ريخت»[5] و يا حديث «…اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، همانا خداوند آن روز را چنان طولانی می کند تا قائم ما خروج نموده، دنیا را از قسط و عدل پر کند، همان طور که از ظلم و ستم پر شده است. پس زمین از (حجت خدا) خالی نمی ماند…»،[6] هيچ سازگارى ندارد، و بلکه دليل عقلى مى‏گويد بايد غايت و هدف خداوند از آفرينش انسان زمينى، هميشه روى زمين وجود داشته باشد. علاوه بر آن که اعتقاد به اين گونه حيات براى امام زمان (عليه السلام)، مثل اعتقاد به حيات تمام مردگان در عالم برزخ است که با عقيده به نفى حيات مادى آنان منافاتى ندارد.

«کنت دوگو بینو»؛ وزیر اسبق دولت فرانسه در دربار ایران در کتاب «سه سال در ایران» مى‏نویسد: فرق شیخیه با سایر شیعیان در این است که شیعیان مى‏گویند: امام دوازدهم زنده است و با قالب جسمانى روزگار مى‏گذراند، ولى شیخى‏ها مى‏گویند: امام دوازدهم با قالب روحانى زنده است.[7]

  1. شيخ احمد، عالم هورقليا را حد وسط بين دنيا و ملکوت معرفى مى‏کند، در حالی که معناى عالم ملکوت، همان عالم مثال است و طبق نظر مشهور بین عالم دنیا و ملکوت (عالم مثال) عالم دیگری فاصله نیست. گویا وی بين ملکوت و جبروت خلط نموده است.

با توجه به مطالب فوق امام مهدی موعود (علیه السلام) در همین عالمِ خاکی و با همین بدن مادی، به زندگی طبیعی خود ادامه می‌دهد، تا این که روزی بنابر مشیت الهی، ظهور و قيام کند، نه این‌ که جسم هورقلیایی داشته باشد. در این صورت، نظریۀ جسم هورقلیایی شیخ احمد احسایی باطل است. [8]

[1]. یکی از ستاره‌هایی که دانشمندان پیدا کرده و از آن عکس گرفته‌اند، حدود 40 سال پیش به نام ستاره «ولگا» نام‌گذاری شده است. فاصله این ستاره تا زمین حدود 2 میلیون سال نوری است؛ یعنی اگر کسی از كره زمین بخواهد وارد آن ستاره بشود و هر ثانیه 300 هزار کیلومتر راه طی کند، 2 میلیون سال بعد به آن‌جا می‌رسد. دانشمندان درباره این ستاره نوشتند که این ستاره، همسایه کهکشان ما است؛ یعنی عین دو تا برگی که نزدیک همدیگر هستند. کهکشان ما که اسمش راه شیری است و کهکشان‌هایی از این دست، میلیاردها ستاره و خورشید و ماه در خود دارند؛ تا صد میلیون را ثبت کرده‌اند. از این صد میلیون کهکشان، یكی از آنها کهکشان راه شیری است که کل منظومه شمسی در یک گوشه بازوی این کهکشان قرار دارد؛ یعنی مجموعه خورشید، مریخ، زمین، زهره، عطارد، زحل، مشتری، اورانوس، نپتون و پلوتون. پلوتون دورترین سیاره منظومه شمسی است و هر هشتاد و سه سال، یک بار به دور خورشید می‌چرخد. عطارد، زهره، و زمین به خورشید نزدیک‌ترند. زمین فاصله‌اش با خورشید 150 میلیون کیلومتر است که سالی یک بار دور خورشید می‌چرخد و از این گردش، چهار فصل پیدا می‌شود، ولی یک گردش پلوتون به دور خورشید، براساس سال ما، 83 سال می‌شود.

درباره ستاره ولگا نوشته‌اند که اگر کل منظومه شمسی؛ یعنی خورشید و 9 سیاره‌اش را با همدیگر بدون این‌ که فاصله‌ هایشان کم شود، ببرند و در آن ستاره قرار دهند، یک گوشه آن ستاره جا می‌شود. این سطح یک دانه ستاره است. صدمیلیون کهکشان ثبت شده که معلوم نیست این 100 میلیون آسمان اول است یا خیر؟. ر.ک: پایگاه عرفان

[2]. حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، درس هفتاد و دوم، ص 265.

[3]. حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک كلمه، ج ‏4، ص 402، کلمه 357، فلک ششم‏.

[4]. همان، ص 402 و 403.

[5]. عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ قَالَ (علیه السلام): لَوْ بَقِیتِ الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ. الكافی (ط – الإسلامیة)، ج ‏1، ص 179، ح 10.

[6]. خزاز، على بن محمد، كفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص 165.

[7]. به نقل از: مدرسى چهاردهى، مرتضى، شيخيگرى بابيگرى، ص 41.

[8]. برگرفته از: عابدی، احمد، مهدویت و فرقه های انحرافی (2)، فرقه شیخیهِ، با تغییر و تصرف.