کپی شد
نفس الامر
از ارکان معرفت حقیقی، واقع (نفس الامر) است؛ زیرا معرفت حقیقی، یقین مطابقت با واقع است.[1] در بسیاری از عبارات فلاسفه به این تعبیر بر میخوریم که فلان مطلب مطابق با «نفس الامر» است از جمله در مورد «قضایای حقیقیه» که بعضی یا هیچ یک از مصادیق موضوع آنها در خارج، موجود نیست ولی هر وقت موجود شود محمول برای آن، ثابت خواهد بود در چنین قضایایی گفته میشود که ملاک صدق آنها مطابقت با نفس الامر است؛ زیرا همۀ مصادیق آنها در خارج، موجود نیست تا مطابقت مفاد قضایا را با آنها بسنجیم و بگوییم که مطابق با خارج است.
همچنین در قضایایی که از معقولات ثانیه تشکیل میشوند مانند قضایای منطقی یا قضایایی که احکامی برای معدومات و محالات اثبات میکنند گفته میشود که ملاک صدق آنها مطابقت با نفس الامر است.
درباره معنای این اصطلاح، سخنانی گفته شده که یا تکلّف آمیز است، مانند این که بعضی از فلاسفه گفتهاند منظور از کلمۀ «امر» عالم مجرّدات است، و یا مشکلی را حل نمیکند، مانند این که گفته شده که منظور از نفس الامر، خود شیء است؛ زیرا این سؤال به حال خود باقی میماند که سرانجام برای ارزشیابی این قضایا باید آنها را با چه چیزی سنجید؟
منظور از نفس الامر غیر از واقعیات خارجی، ظرف ثبوت عقلی محکیات میباشد که در موارد مختلف، تفاوت میکند و در مواردی مرتبۀ خاصّی از ذهن است مانند قضایای منطقی، و در مواردی ثبوت خارجی مفروض است مانند محکی قضیۀ محال بودن اجتماع نقیضین، و در مواردی بالعرض به خارج نسبت داده میشود چنانکه میگویند: «علت عدم معلول، عدم علّت است» که رابطۀ علّیت در حقیقت بین وجود علّت و وجود معلول، برقرار است و بالعرض به عدم آنها هم نسبت داده میشود.[2]
حکما در باب تعیین مصداق نفسالامر اختلاف دارند. حکیم سبزوارى در بیت زیر:
بحد ذات الشيء نفس الأمر حد
و عالم الأمر و ذا عقل يعد
به دو قول در این باب اشاره کرده است. وى در شرح منظومه در تفسیر بیت مذکور مىنویسد:
مراد ما از «نفسالامر»، قلمرو ذات شىء است؛[3] از اینرو؛ مقصود از «حد ذات» در بیت مذکور چیزى است که شامل مرتبه ماهیت و وجود نفس و خارج، هر سه مىگردد. پس قضیه «انسان حیوان است»، صادق است و نفسالامر آن، مرتبه ماهیت آن است، و صدق گزاره «انسان موجود است»، به اعتبار وجود خارجى آن است، و قضیه «انسان کلى است»، قضیهاى است صادق، و صدق آن به اعتبار هویت ذهنى آن است و فىالواقع مرتبهاى از ذهن، نفسالامر آن محسوب مىگردد؛ بنابراین، تعبیر «حد ذات الشىء» در بیت مذکور، براى خارج کردن «فرض فارض» است؛ از اینرو، قضیه «الانسان جماد» را نمىتوان از امور نفسالامرى محسوب داشت.(9) پس قضیه «الانسان جماد» قضیهاى است فرضى و نفسالامر ندارد؛ بنابراین، مىتوان نتیجه گرفت که: «قضایاى کاذب» اصلاً نفسالامر ندارند.[4]
[1] . معلمی، حسن، معرفت شناسی، ص65.
[2]. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج1،ص 254.
[3]. محقق سبزواری، شرح منظومه، تصحيح و تعليق حسن زاده، حسن، ج2، ص214-215.
[4]. عارفی، عباس، 1380ش، نفسالامر و مناط صدق، ذهن، شماره 6 و 7، ص25-26.