Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نظرات پیرامون علم کلام جدید

یکی از اصطلاحاتی که امروزه در حوزه الهیات و کلام مطرح است اصطلاح کلام جدید است. درباره ماهیت کلام جدید و نسبت آن با کلام قدیم اقوال و آراء متفاوتی اظهار شده است. در این نوشتار به نقل و بررسی برخی از این آراء می‌پردازیم:

نظریه اول:

برخی از متفکران بر این عقیده‌اند که بهتر است به جای آن که علم کلام را به قدیم و جدید تقسیم کنیم، متکلمان را به قدیم و جدید تقسیم کنیم، همان گونه که در فقه تحولاتی، هم در مبانی و منابع و هم در شیوه بحث و هم در فروع و مسایل پدید آمده است، ولی این امر باعث نشده است که علم فقه را به قدیم و جدید تقسیم نمایند، بلکه فقها را به متقدمان و متأخران و متأخر المتأخرین و … تقسیم کرده‌اند.

بر این اساس، معیار تجدّد در قبال تقدم، یا تجدّد در مقابل سنّتی و مانند آن به زمان است، ممکن است در آینده نزدیک یا دور، یک کلام جدید تری هم پیدا شود. اگر ملاک جدید بودن، پدید آمدن سه محور اصلی؛ یعنی: محتوای تازه، مبنای تازه، و روش جدید باشد، در این صورت چه کسی تضمین می‌کند که در آینده نزدیک یا دور، مسایل تازه، مبانی تازه و روش تازه عرضه نشود… .[1]

در این نظریه، تحوّل و تجدّد در علم کلام در محورهای سه‌گانه: محتوا، مبنا و روش پذیرفته شده است، ولی اشکال شده است که چنین تحوّلی سیّال و دائمی است و نمی‌توان علم کلام را با چنین ضابطه‌ای به دو گونه‌ قدیم و جدید تفسیم کرد؛ زیرا در آینده‌ای نزدیک یا دور، آن چه اینک جدید است، قدیم خواهد شد و هکذا. به عبارت دیگر، وصف قدیم و جدید بر اساس این معیار، وصفی است نسبی و متطور.

نظریه دوم:

تفاوت کلام قدیم و جدید در دو چیز است: یکی در شبهات جدید که در گذشته مطرح نبوده و شبهاتی که در گذشته مطرح بوده و اکنون از رونق افتاده است، و دیگری در تأییدهای کلامی است که در گذشته کار ساز و پذیرفته بوده و اکنون دیگر جاذبه‌ای ندارد. استاد مطهری در این باره چنین گفته است: «با توجه به این که کلام، علمی است که دو وظیفه دارد: یکی دفاع و ردّ شبهات و ایرادات بر اصول و فروع اسلام و دیگری بیان یک سلسله تأییدات برای اصول و فروع اسلام، و با توجه به این که در عصر ما شبهاتی پیدا شده که در قدیم نبوده و تأییداتی پیدا شده که از مختصات پیشرفت های علمی جدید است و بسیاری از شبهات قدیم در زمان ما بدون موضوع است، همچنان که بسیاری از تأییدات گذشته ارزش خود را از دست داده است؛ از این رو لازم است کلام جدیدی تأسیس شود».[2]

وجه اشتراک کلام قدیم و جدید ـ بنابراین نظریه ـ اهداف و غایات علم کلام است، و وجه افتراق آنها مربوط به دلایل و شبهات کلامی است، البته این تفاوت به صورت فی الجمله است نه بالجمله و به ثبات یا تطور روش بحث های کلامی اشاره ای نشده است.

نظریه سوم:

تحوّل و تجدّد علم کلام مربوط به تعیین مرزهای شریعت است، آن چه میان کلام قدیم و جدید ثابت است، رسالت دفاع از شریعت است، ولی حریم شریعت و مرزهای آن به تدریج شناخته می‌شود. پس علم کلام دارای هویتی جاری، جمعی، تصفیه شونده و متکفل نشان دادن مرزهای شریعت است، و این به معنای ثابت نبودن مرزها نیست، بلکه به معنای کشف تدریجی آن است.[3]

این نظریه تا حدّی مبهم است؛ زیرا اگر مقصود از مرزهای شریعت، مجموعه آموزه ‌های اعتقادی است که در متن کتاب و سنت وارد شده است، در این صورت چیز جدیدی کشف نمی‌شود، گرچه ممکن است در مقام تدوین متون کلامی، به حکم قاعده اجمال و تفصیل یا ایجاز و تطویل در تنظیم عقاید دینی، تفاوت هایی رخ دهد، ولی این کار را کشف مرزهای جدید شریعت نمی‌گویند، و اگر مقصود تفسیر های متفاوتی است که از عقاید دینی می‌شود، این کار نیز کشف مرزهای جدید شریعت نیست، بلکه تفسیر های تازه از آموزه‌ های پیشین است، آن چه از عبارت هایی که قبل از عبارت مذکور آمده است به دست می‌آید، همان احتمال اخیر است.

نظریه چهارم:

«تجدد کلام در جهات سه‌گانه‌ زیر است:

الف. شبهات جدید کلامی.

ب. سلاح های جدید کلامی.

ج. وظایف جدید کلامی.

توضیح این که: کلام جدید دنبال کلام قدیم است و اختلاف جوهری با آن ندارد. ما به سه جهت می‌توانیم کلام جدید داشته باشیم، یکی این که کلام از اهم وظایفش دفع شبهات است و چون شبهات نو شونده‌اند، کلام هم نو می‌شود، نکته مهم این است که نباید پنداشت که همیشه با همان سلاح های قدیمی می‌توان به شبهات جدید پاسخ گفت، گاهی برای پاسخ به شبهات جدید به سلاح های جدید احتیاج است؛ و لذا متکلم، محتاج دانستن چیزهای تازه می‌شود. و این جهت دوّم است، جهت سوّم این است که علم کلام یک وظیفه تازه به نام دین شناسی پیدا می‌کند، دین شناسی نگاهی است به دین از بیرون دین؛ لذا کلام جدید گاهی فلسفه دین نامیده می‌شود. دین شناسی؛ یعنی نگرش به دین به عنوان معرفتی از معارف و یافتن احکام آن، یا نظر کردن در آن به صورت حالی از احوال روحی و روانی؛ یعنی نگرش روانکاوانه. دین شناسی با این معانی بر کل بحث های پیشین علم کلام افزوده می‌شود».[4]

وجه اول و دوم این نظریه درست است، ولی وجه سوم از چند جهت مناقشه دارد:

الف. دین شناسی با فلسفه‌ دین یکی گرفته شده است، در حالی که نسبت آن دو از قبیل عام و خاص است، یعنی دین ‌شناسی اعم از فلسفه‌ دین است.

ب. هم دین‌ شناسی و هم فلسفه‌ دین با علم کلام تفاوت دارند؛ زیرا مهم ترین رسالت علم کلام ـ همان‌گونه که صاحب نظریه نیز تصریح کرده است ـ دفاع از عقاید دینی یا حریم شریعت است، این ویژگی در هیچ یک از دین‌ شناسی و فلسفه‌ دین وجود ندارد.

ج. در دین شناختی تنها به دو رویکرد یا دو مسئله توجه شده است، یکی رویکرد معرفت شناسی و دیگری رویکرد روان شناختی، در حالی که در دین شناسی رویکردهای بسیار دیگری؛ مانند: تاریخ شناختی، مردم شناختی، جامعه شناختی نیز وجود دارد.

نظریه پنجم:

ابعاد تجدّد در علم کلام عبارتند از:

الف. تجدد در مسایل که دو عامل دارد، یکی تجدد در شبهات، و دیگری تکامل معرفت متکلم؛ مثال آن «خاتمیّت» است که در کتب کلامی قرن هفتم به منزله مسئله کلامی طرح نشده است، در حالی که متکلم معاصر آن را جزو مسایل کلامی طرح می‌کند.

ب. تجدد در روش؛ زیرا وظیفه علم کلام توضیح تعالیم دینی و اثبات آنها و رفع شبهات است به گونه‌ای که تعالیم دینی نزد مخالفان مقبول افتد و این مستلزم آن است که اولاً: به تبع تجدد در فهم مخاطبان، و ثانیاً به تبع نو شدن شبهات، روش متکلم نیز نو شود. در عصری روش های قیاسی مقبول می‌افتد، و در روزگاری احتجاج های جدلی رواج می‌یابد، و زمانی مخاطبان به ادّله تجربی، شواهد استقرایی و روش آماری اهمیت می‌دهند. به طور کلی جواب هر شبهه‌ای ابزار خاصی می‌خواهد، شبهه جامعه شناسان به روش علوم اجتماعی پاسخ داده می‌شود و شبهه فیلسوفان پوزیتیویست با ابزار خاص آنها مجاب می‌گردد. بنابراین به تبع طرح شبهات جدید، هم مسایل علم کلام نو می‌شود و هم روش آن.

ج. تجدّد در زبان، علم کلام بر خلاف علوم برهانی و تجربی زبان علمی دقّی ندارد، بلکه متکلم متناسب با مخاطبان خود زبان خاصی را اتخاذ می‌کند.

د. تجدد در مبانی و مبادی که مهمترین بُعد تجدد در کلام است. برخی از مبادی علم کلام مورد توجه صریح متکلمان قرار گرفته است؛ مانند مبادی معرفت شناختی و مبانی هستی شناختی که اغلب متلکمان آنها را به عنوان امور عامّه علم کلام در آغاز کتب خویش آورده‌اند، اما بخش مهمی از مبانی علم کلام؛ از قبیل مبانی انسان شناختی و طبیعت شناختی، مورد توجه صریح متکلمان نبوده و لذا در کتب کلامی نیز مورد بحث واقع نشده است.

ه‍. تجدد در هویت، کلام را در هر زمانی که لحاظ کنیم نسبت به زمان سابق جدید است ونسبت به زمان لاحق کلام قدیم می‌باشد، تجدد به این معنا اختصاص به علم کلام ندارد، بلکه هر معرفت بشری تدریجی الحصول است. توضیحی که برای این نوع تجدد کلام ارائه شده است، به ابعاد پیشین؛ یعنی تجدد در شبهات، مسایل، زبان و روش باز می‌گردد، بنابراین حاصل این نظریه این است که تجدد در علم کلام ابعاد چهارگانه دارد و نتیجه این تحوّل ها همان تجدد در هویت علم کلام است.[5]

نظریه فوق در مجموع قابل قبول است، ولی تفاوتی که میان دو نوع تجدّد عام و خاص بیان شده پذیرفته نیست، یعنی آن چه به عنوان تجدّد ماهوی علم کلام بیان شده است، اولاً: در مورد موضوع یا محورهای کلی و نیز روش های کلی بحث های کلامی پذیرفته نیست، و ثانیاً: این تجدّد نیز امری تدریجی الحصول است؛ زیرا همان‌گونه که بیان شد ارکان آن را همان ابعاد چهارگانه‌ تجدّد در شبهات، زبان، روش و مبانی تشکیل می‌دهد که همگی اموری تدریجی و نسبی‌اند.

نظریه ششم:

نظریه دیگر این است که علم کلام جدید از نظر موضوع با کلام قدیم تفاوتی ندارد، تفاوت آنها در دو چیز است، یکی در روش های جدیدی که در کلام و دین پژوهی باب شده است که یکی از مهم ترین آنها شیوه یا رهیافت پدیدار شناسی است، و دیگر آن که، آن همه میل یا نیاز شدید به برهان سازی در کلام عصر جدید دیده نمی‌شود؛ به عنوان نمونه به جای مبرهن ساختن حقانیت دین، یا وجود خداوند، از معقولیت آنها بحث می‌کند و همین مقدار را کافی می‌داند.[6]

تفاوت نخست ـ که در آراء قبل نیز آمده بود ـ درست است، ولی تفاوت دوم فرضیه‌ای است که دلیل روشنی بر آن اقامه نشده است.[7]

نظریه هفتم:

در مقایسه‌ كلام قدیم و جدید دو محور كلی یافت می‌شود: یكی محور ثبات، و دیگری محور تغیّر.

الف. محورهای ثبات در علم كلام

محورهای ثبات در علم كلام سه چیز است:

  1. موضوع علم كلام كه عبارت است از معتقدات دینی و بازگشت آنها به اعتقاد به وجود خداوند و صفات جمال و جلال او، اعم از صفات ذاتی و فعلی، و تكوینی و تشریعی.

با تأمل و تدبر روشن می‌شود كه همه مسایل و مباحث كلامی ـ اعم از قدیم و جدید ـ به مطلب فوق باز می‌گردند. بحث درباره معجزه، وحی، ضرورت و قلمرو دین، انتظار از دین، شُرور، سكولاریسم، پلورالیزم دینی، دین و سیاست، دین و حقوق بشر، اسلام و حقوق زن و…، در حقیقت بحث درباره عالمانه و حكیمانه و خیرخواهانه بودن دستگاه تكوین و تشریع است كه همگی فعل خداوند متعال است.

  1. اهداف و رسالت های علم كلام كه سه قلمرو دارد: یكی معرفت جویی كه مربوط به خود متكلم است، دیگری تعلیم، آموزش، ارشاد و هدایت كه مربوط به افراد دیگر است، و سوم تبیین، اثبات، تحكیم و دفاع كه مربوط به عقاید و آموزه‌ های دینی است.
  2. روش های كلی بحث و استدلال كه همان روش های منطقی‌اند.

در محورهای یاد شده تحوّل و تجدّد راه ندارد؛ یعنی متكلمان در گذشته، حال و آینده با عقاید و آموزه ‌های دینی سر و كار دارند، و با بهره‌گیری از روش های منطقی رسالت های كلامی خویش را ایفا می‌كنند. البته ممكن است در زمان های مختلف و با توجه به شرایط مكانی و زمانی گوناگون، بحث درباره برخی از عقاید دینی اولوّیت یا حساسیت بیشتری یابد، استفاده از برخی روش های بحث و استدلال كارآیی بیشتری داشته باشد، و پاره‌ای اهداف و رسالت های كلامی از اهمیت و ضرورت بیشتری برخوردار شود، که در نتیجه، تغیّر و تجدّد در ارتباط با محورهای مزبور نیز، به گونه‌ای قابل تصور و تحقق شود، ولی آن چه تطور و تحول یافته است، در حقیقت، كار و كوشش متكلم است، نه موضوع علم كلام، یا اهداف و رسالت ها یا روش های كلّی و منطقی بحث های كلامی.[8]

ب. محورهای تحوّل و تجدّد

محورهای تجدد در علم كلام را می توان در موارد زیر جستجو كرد:

  1. تجدّد در مسایل:

مطالعه تاریخ علوم به وضوح نشان می‌دهد كه علوم در طول حیات خود از نظر مسایل، بسط و گسترش یافته‌، و نیز گاهی برخی از مسایل با گذشت زمان، حساسیت و اهمیت خود را از دست داده اند، چنان كه برخی دیگر از مسایل، پیوسته مورد توجه و اهتمام بوده‌اند، هر چند ممكن است جلوه تازه‌ای گرفته و یا از روزنه جدیدی مورد بحث واقع شده‌اند. علم كلام نیز از این قاعده مستثنا نبوده، و در آن برای همه موارد فوق نمونه‌ هایی یافت می‌شود:
در برهه‌ ای (نیمه دوم قرن اول هجری) از تاریخ كلام اسلامی، بحث درباره حكم مرتكبان كبایر از نظر ایمان، كفر و عقوبت اخروی از حساس‌ترین بحث های كلامی بود. بحث درباره حدوث و قدم كلام الهی نیز در برهه‌ای دیگر (اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم) همین حساسیت را داشت، ولی با گذشت زمان از رونق افتاد و امروز جزو عادی‌ترین مسایل كلام اسلامی است، ولی مسئله‌ قضاء و قدر و جبر و اختیار همچنان رونق پیشین خود را دارا است و این تفاوت بدان جهت است كه دو مسئله پیشین نقشی بنیادی در ایمان دینی انسان ندارند، ولی دو مسئله اخیر از مبادی ایمان دینی به شمار می‌روند.

بحث درباره شرور نیز از مباحثی است كه، علیرغم داشتن تاریخ كهن، همچنان از اهمیت و حساسیت برخوردار است. هر چند جهت بحث آن در گذشته و حال متفاوت است، در گذشته بیشتر از جنبه توحید و سپس عدل الهی مورد اهتمام بود، و اكنون از این جهت كه معترضان از آن به عنوان یک پارادوكس در حوزه عقاید دینی یاد می‌كنند. به گمان آنان، پدیده شرور با اعتقاد به قدرت مطلقه و خیرخواه بودن خداوند، ناسازگار است.

بنابراین یكی از جلوه ‌های تجدّد در مسایل، تجدّد در نگرش ها و رویكرد های جدید به مسایل پیشین است؛ یعنی موضوع یا مسئله جدیدی مطرح نشده است، بلكه مسئله سابق با نگرش و رویكردی جدید مورد بحث قرار گرفته است.

قسم دیگر تجدّد در مسایل، این است كه واقعاً مسئله جدیدی مطرح شده كه در گذشته مطرح نبوده است؛ مانند مسئله رابطه علم و دین (مقصود از علم، علوم جدید است). همین گونه است مسئله دین (یا اسلام) و حقوق بشر، دین و تكنولوژی و توسعه، و امثال آن. در دوره‌ های پیشین نیز می‌توان مثال هایی برای آن یافت؛ مثلاً پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، مسئله امامت و خلافت و دو نظریه نص و شوری، در دنیای اسلام مطرح گردید، و با فرا رسیدن دوران غیبت در مسئله امامت، بحث غیبت امام به طور جدّی مطرح شد.
2. تجدّد در روش:

پیش از این تأكید شد كه روش های كلی و منطقی بحث و استدلال، ثابت و لایتغیرند، با این حال، تطبیق آن روش ها بر موارد خاص و كاربرد آنها در شرایط مختلف، متفاوت و متغیر است. فرهنگ امروزی بشر به روش های نظری محض چندان اعتنایی ندارد، و به استفاده از روش استقراء، تجربه، تمثیل و فایده‌اندیشی در مسایل دینی تمایل بیشتری دارد، چنان كه زبده‌نگر و خلاصه گرا نیز هست، بهره‌گیری از این شیوه‌ ها ـ تا حد ممكن ـ از ویژگی های كلام جدید است؛ یعنی در تأیید آموزه ‌های دینی و پاسخ گویی به اشكالات و شبهات باید تا آن جا كه ممكن است از روش های استقراء و تمثیل بهره گرفت، و به بیان فواید علمی دینداری یا اعتقادات و احكام دین پرداخت و در نهایت جانب اختصار را گرفت.

البته مقصود این نیست كه همه مسایل الهیات را می‌توان با شیوه‌های مزبور بررسی كرد، و یا این كه به كارگیری روش تجربی یا فایده‌گرایی در همه مسایل فكری و دینی رهگشا است، بلكه مقصود این است كه چون، این روش ها در فرهنگ كنونی بشر پذیرفته شده است، باید با بهره‌گیری از آن ـ تا سر حد ممكن ـ راه را برای طرح مسایل نظری هموار ساخت، و فضایی را فراهم ساخت كه پیام اصلی دین به خوبی ابلاغ و دریافت شود، اگر چنین شیوه ای به كار گرفته نشود، همدلی و همسخنی تحقق نخواهد یافت.

  1. تجدد در زبان:

تجدّد در زبان نیز یكی از محور های تطور و تجدد در علم كلام محسوب می‌شود. از آن جا كه مفاهیم و واژه‌ ها نقش واسطه را در انتقال معانی ایفا می‌كنند، برقراری ارتباط معنایی و ذهنی میان متكلم و مخاطبان او در گرو همزبانی او با آنان است. حال اگر فرض كنیم كه متكلم با مفاهیم و اصطلاحات مخاطب آشنایی لازم را ندارد، در این صورت باید از زبان مشترک و مفاهیم و اصطلاحات عمومی استفاده كند، و از به كار بردن زبان فنی خویش كه برای مخاطب نامفهوم است بپرهیزد؛ چرا كه در این صورت رسالت خود را انجام نداده است، البته می‌توان تجدّد در زبان را از مصادیق تجدّد در روش دانست.

نتیجه:

از مطالب یاد شده روشن شد كه كلام جدید با كلام قدیم تفاوت ماهوی ندارد؛ زیرا تفاوت ماهوی در یک علم در گرو تغیّر در موضوع یا اغراض یا روش های كلّی آن است، و این سه در علم كلام ثابت و لایتغیرند. البته اگر همه مسایل یک علم و یا اكثریت آنها به كلی تغییر كنند، قهراً آن علم نو خواهد شد، ولی این مطلب فرضیه‌ای بیش نیست و تا كنون نه در علم كلام و نه در علوم دیگر، جامه عمل نپوشیده است. [9]

[1]. جوادی آملی،عبد الله، علم کلام «تعریف، وظیفه، قلمرو»، قبسات، شماره 2، ص 62 – 64.

[2]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏24، ص 284.

[3]. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، ص 145، به نقل از قبض و بسط تئوریک بشریت، ص 18 و 19.

[4]. همان، ص 145 و 146، به نقل از همان، ص 12 و 13.

[5]. همان، ص 147 و 148، به نقل از موضع علم و دین در خلقت انسان، ص 23 – 27.

[6]. این نظریه از آقای بهاء الدین خرمشاهی است. ر.ک: کلام جدید در گذر اندیشه ها، ص 219 – 223.

[7]. درآمدی بر علم کلام، ص 143 – 148.

[8]. همان، ص 149 و 150.

[9]. برگرفته از همان، ص 143 – 153؛ ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر کلام جدید، ص 57 – 61.