searchicon

کپی شد

نشست علمی آیة اللَّه سیّدان با حجج اسلام فیّاض و پارسانیا (نشست ششم)

شیوه مکتب تفکیک

ایزدپناه:[1]

بسم اللَّه الرحمن الرحیم. با اجازه اساتید معظم و فضلاى حاضر در مجلس، بنده وقت شریف مجلس و اساتید را زیاد نمى‏گیرم فقط نکته‏اى را با توجه به بحث بسیار مهم مکتب تفکیک یادآور مى‏شوم که اگر فراغت و فرصتى در جلسات آینده بود، بیشتر هم مى‏توانیم بحث داشته باشیم. بنده فکر مى‏کنم کبحث مکتب تفکیک که در مقابل تأویل مطرح مى‏شود، بحث متدلوژى و روش‏شناسى یا روش تحقیق در دین هست و فکر مى‏کنم بسیار بحث جدى و مهمى است. البته کاش در همین جلسه هم پیش از ورود به مبحث جناب آقاى سبحانى یا دوستان دیگر در مجلس، در مورد جایگاه یا مکانت و موقعیت علمى این بحث، مبحثى را مطرح مى‏فرمودند که مثلاً ما در این بحث در چه فضایى به بررسى آن مى‏پردازیم، آیا بحث روش‏شناسى است؟ بحث در فلسفه دین است؟ آیا یک بحث کلامى است یا بحث فلسفى است؟ اى کاش این موضوع یک مقدار بیشتر تبیین مى‏شد! بنده فکر مى‏کنم کار را آسان‌تر مى‏کرد، اما به هر حال من معتقد هستم مکتب تفکیک با این قرائت و تبیینى که جناب استاد حکیمى در کتاب معروف خود تبیین کرده‏اند، یک پیام اساسى و بسیار مهمى دارد و آن عبارت از این است که ما در عرصه و قلمرو دین‏شناسى به جاى اینکه به تأویل بپردازیم؛ یعنى وحى را به نفع آراء و افکار و اندیشه‏هاى بشرى همان طور که جناب آقاى سیّدان مطرح فرمودند، تأویل و توجیه بکنیم، بیاییم افکار و آراء بشرى را در جاى خود و با متد و مبناى خود؛ یعنى با تجزیه و تحلیل‏هاى سلسله مباحث زیر ساختى و روساختى اول تبیین کنیم و پس از آن وحى الهى را با منطق خودش و در فضاى معرفتى خود، مباحث زیر ساختى و زیر بنائى‏اش را اول بفهمیم و مباحث رو بنایى و روساختى‏اش را به تبع آن بهتر خواهیم فهمید. سپس این دو نظریه و دیدگاه؛ یعنى آراء و افکار بشرى را با اندیشه‏هاى معارف وحیانى مقایسه و بررسى کنیم، آن وقت متوجه مى‏شویم که ما چه میزان به وحى الهى و معرفت وحیانى نزدیک شده‏ایم و یا تمایزها در چیست!.

من فکر مى‏کنم آنچه را که تفکیکی‌ها هوشمندانه بدان توجه و عنایت کرده‏اند و قابل تأمل و توجه نیز هست، این است که یک نوع مشکل روش شناختى را در آراء گذشتگان متوجه شده‏اند. در جریان عرفانى ما، در جریان فلسفه مشاء و در جریان فلسفه حکمت متعالیه ملا صدرا ککیک نوع مشکل روش‌شناختى در نقدها و تحلیل‏ها وجود دارد و آن عبارت از این است که کوشش و تلاش مى‏شود یا وحى الهى به آراء و افکار بشرى تأویل شود و یا گاهى از اوقات بالعکس تلاش و کوشش مى‏شود که آراء و اندیشه‏هاى یک فیلسوف و یا یک عارف با دین منطبق شود و لو با زور و لو با نوعى تحمیل و با تکلّف. به همین دلیل، تفکیکیان خواسته‏اند اصلاحى در روش‏شناسى و متدلوژى ایجاد کنند و آن این است که ما در متد و روش خود یک عامل را دخالت بدهیم و به جاى جهت‏گیرى تأویلى و التقاطى، مبنا را بر تفکیک قرار بدهیم و این نقطه استراتژیک و یک اصل روش شناختى بسیار مهمى در دین‏شناسى ما است. من فکر مى‏کنم این روش که حتى قابل جمع با آنچه که در فلسفه هرمنوتیک مطرح است، می باشد. به هر حال ما نمى‏توانیم دین‏شناسى خود را از معارف و پیش فهمها و مبانى خود جدا کنیم و یا آنچه در معرفت‏شناسى جدید، در اندیشه‏هاى امثال توماس کهن هم اکنون مطرح است، همچنین مسئله نقش پارادایم‌ها در معرفت و شناخت نیز قابل جمع است. البته نمى‏خواهم بگویم حتماً باید آنها را در نظر گرفت، ولى بالاخره حرف‌ها، حرف‌هاى اساسى و جدّى است. سؤالات و پرسش‌هاى آنها  و آنچه که به خصوص در فضاى هرمنوتیک فلسفى گادامر الآن مطرح مى‏شود که در حوزه بحث مکتب و هم آنچه که در فلسفه علم توماس کهن و امثال ایشان مطرح مى‏شود، بسیار جدى است.

لذا من معتقد هستم که در مکتب تفکیک یک نکته اساسى و مهم و استراتژیکى وجود دارد که براى ما مغتنم است و باید مورد توجه قرار دهیم. عبارت از این است که در روش‏شناسى و متدلوژى خود به جاى تأویل؛ یعنى به جاى اینکه اندیشه‏ها و افکار وحیانى را به نفع معرفت بشرى توجیه و تبیین کنیم یا بالعکس، بیائیم براى هرکدام یک فایل و پوشه خاصى را قرار دهیم و اول معرفت وحیانى را بر اساس مبانى در حوزه معرفتى خودش به خوبى بشناسیم. همچنین اندیشه‏هاى ملا صدرا را در جاى خود، اندیشه‏هاى ارسطو را در جاى خود، اندیشه‏هاى افلاطون را در جاى خود به خوبى بشناسیم، پس از آن، این دو را با یکدیگر مقایسه کنیم. این کل نکته‏اى بود که بنده مى‏خواستم خدمت شریف‏تان عرض کنم؛ لذا مکتب تفکیک را بنده در حوزه روش‏شناسى بسیار قابل توجه و قابل تأمل مى‏دانم و هر چه تحقیق و بحث و مباحثه در این زمینه صورت بگیرد، بسیار مهم است. آن چه هم که برخى دوستان فرمودند به مباحث روبنایى و مصداقى بپردازیم، نه، اتفاقاً کلیدى‏ترین بحث همین بحث زیربنایى و روش شناختى است و جا دارد در این زمینه؛ به خصوص ارتباط این بحث با هرمنوتیک و اندیشه‏هاى فلسفه معرفت‏شناسى، بحث شود. بسیار استراتژیک و مهم نیز هست. تشکر.

سبحانى: چون ما نمى‏دانیم عزیزانى که مى‏آیند بحث را مطرح مى‏کنند داراى چه ایده و اندیشه‏اى هستند، برقرارى توازن مقدارى مشکل است.  با توجه به اینکه آقاى ایزد پناه همراهى کرده و بر نظریه حاج آقاى سیّدان تأکید کردند، بنده تقاضا مى‏کنم اگر عزیزانى در نقد و نگاه دوباره‏اى بر این نظریه نکته‏اى دارند، در اینجا حضور پیدا کنند که ما توازن و تعادل را حفظ کرده باشیم.

ضرورت بازنگرى در نظام عقلانیت موجود

میلانى:

 باید دید که واقعیت موجود با آنچه که در رابطه با مکتب تفکیک مطرح شد، واقعاً هماهنگ هست یا خیر؟
در مورد آنچه که جناب آقاى سیّدان فرمودند: مذهب فقها، داعیان متکلمین ما مطالبى بوده است که از جهت عقلى و برهانى مطابق با نصوص است، نه از جهت تعبد، بلکه از این جهت که قطعاً پیامبر و امام معصوم (‏علیهم السلام) و کتاب معصوم خداوند تبارک و تعالى در بیان عقلانیت و اثبات عقلانیت خودش، ذره‏اى کمتر از احدى نیست. متأسفانه ما خود فاصله گرفته‏ایم؛ لذا اگر کسى به کتب اعلام ما مراجعه کند؛ کتب مرحوم سید مرتضى و مرحوم شیخ طوسى و مرحوم شیخ مفید، مى‏بیند که قابل مقایسه با احدى از نوشته هایى که به عنوان عقلانیت، سالهاى سال بلکه بیش از قرن ها است در دست ما موجود است، نبوده و اصلاً فاصله بسیار جدى و بعیدى دارد.و همان طور که حاج آقا فرمودند کلمات اهل بیت ‏(علیهم السلام) یک جمله کوتاهش را مى‏شود سال‌ها رویش قطعى‏ترین براهین را درآورد، بحث کرد؛ چه اینکه ائمه (‏علیهم السلام) قطعاً در سؤال و اثبات از حدوث عالم، از تباین ذات خالق و خلق، از ردّ وحدت وجود، از ردّ جبر و امثال اینها، بیان و علم‌شان از احدى کمتر نبوده است. در این که حرفى نیست ما بر خلاف ضروریات مکتب خودمان داریم قدم بر مى‏داریم. این نکته اول که عرض کردم و در این جهت البته مطالبى که دو مرتبه بازبینى و احیاء شده، از کتب متکلمین قدیم دقیقاً موجود است. مى‏شود مراجعه کرد و دید که چقدر آنها متین بوده و مطالبى که فعلاً متأسفانه جایگزین این معارف حقیقى مکتب ما شده به هیچ عنوان پیوند حقیقى با عقلانیت ندارد، بلکه معارف و کلام ما دقیقاً براى مبارزه با آنها پى‌ریزى شده است.

مسئله دوم که ارتباط مستقیم با مطلب دارد، این است که مکتب تفکیک در رابطه با عقل و عقلانیت چه مى‏گوید؟ البته ممکن است در اینجا حرف بنده بسیار تعجب برانگیز باشد، ولى تفصیلش را به جاى بعد باید موکول کرد که قطعاً وقت کم است. متأسفانه مسائل دقیقاً اعتقادى و زیربنایى است و با این وقت‌هاى کم نتیجه حاصل نمی شود. درست مثل اینکه آقایان متخصصین را در اینجا جمع کرده و مى‏فرمائید در مدت پنج ثانیه جراحى مغز کنند و حال اینکه مسائل اعتقادى از جراحى مغز قطعاً بالاتر است. یک زندگى پنجاه ساله را از بین نمى‏برد، یک زندگى ابدى را از بین مى‏برد. در مسئله عقل و عقلانیت باید دید که مبناى علم را، فلسفه و مکتب تفکیک چه مى‏گویند؟ در فلسفه بماند، مفصلش سر جاى خود بحث مى‏شود، در مکتب تفکیک عقلانیت به معناى تعقل و استدلال مطلقاً قبول نیست. هر نوع استدلال را عین ضلالت و جهالت می داند. البته بارها عرض کرده ام مکتب تفکیک که حاج آقا سیدان فرمودند، قطعاً مورد تأیید است، ولى آن، مکتب کلام و اعتقادات و در واقع فقه المعارف ما است و در این شکى نیست. اما این تفکیکى که برادر عزیزمان اشاره فرمودند که آقاى حکیمى معرفى فرموده‏اند، مؤسس خاص و تابعین خاصّى دارد، در آنجا هرگونه علم حصولى که مبناى استدلال و تعقل و برهان است، صرفاً الحاد، ضلالت و جهالت شمرده مى‏شود و علم واقعى بازگشتش به علم حضورى است. علم حضورى هم به وجدان و اتحاد عقل و عاقل و معقول است. در همه جا، چه بر علت به معلول یا معلول به علت یا ذاتى که ما این جهت را در او صرف نظر کرده باشیم یا این لحاظ را نکرده باشیم لذا این همه اصرارى که بر معرفت اللَّه بالوجدان مى‏شود، دقیقاً رجوع مى‏کند به همان مکتب که سایر عرفا و فلاسفه فرموده‏اند؛ که ما وجودها را به هیچ عنوان نمى‏توانیم بیابیم، الّا به علم حضورى و علم حضورى هم بازگشتش به اتحاد و وحدت وجود بوده و صریح کلمات این بزرگواران این است که ما اگر شى‏ء را مثلاً صادر اول را از حیث تعیّن و هذیّت نگاه کنیم، قطعاً چیزى غیر از خداوند تبارک و تعالى است، ولى اگر از تعیّن و هذیت آن صرف نظر کنیم (حالا با اختلاف در تعبیرات خیلى کوچک) جز خدا هیچ چیز را ندیده‏ایم و جز خدا هیچ چیزى نیست. این کلام مؤسس بزرگوار این مکتب است. باید دقیقاً روى اینها تأمل شود و از این جور مطالب ما زیاد داریم، هم در مکتب جبر و هم در مکتب وحدت وجود این آقایان بزرگوار، کما اینکه این در تاریخ هم سابقه روشنى داشته است.

فلسفه قدمى فراتر در پاسخگوئى مسائل

غرویان:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم. استفاده زیادى بردیم از فرمایشات اساتید محترم؛ چون جلسه مباحثه علمى است، توفیقى حاصل شد که بنده هم نکته‏اى را عرض کنم. بنده به منزل آیة اللَّه مروارید (رضوان اللَّه تعالى علیه) در مشهد رفتم که از ارکان و بزرگان مکتبى هستند که حضرت آیة اللَّه سیّدان هم از همان مجموعه حساب مى‏شوند. همان طور که ایشان فرمودند وارد یک سؤال خیلى مشخص شدم، از ایشان پرسیدم: معاد جسمانى است یا روحانى؟ ایشان فرمودند: جسمانى است. عرض کردم بهشت و دوزخ الآن موجود است یا موجود نیست؟ آیات قرآن مى‏فرماید: «لَو تَعلَمُونَ عِلْمَ الیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیم»[2] همین الآن بهشت و دوزخ موجود است. طبیعتاً بهشت و دوزخ هم از سنخ همین بدن و جسم خاکى است که حضرت آقاى سیّدان فرمودند، پس بهشت و دوزخ هم مادى و جسمانى است. جسم است، ماده است. سؤال کردم خوب، جسم مکان دارد. الآن بهشت و دوزخ کجا است؟ اگر ما در جهات شش گانه حرکت کنیم، به بهشت و دوزخ مى‏رسیم؟ ایشان فرمودند: مى‏رسیم. گفتم بهشت و دوزخ کجا است؟ ایشان فرمودند: در آسمان هفتم. ماجراى این گفت وگوی بین الاثنینى را هم بنده در کتاب «در محضر بزرگان» نوشتم و موجود است. تاریخش را نیز ثبت کرده‏ام که در چه روزى بوده و در منزل آن مرحوم (رضوان اللَّه تعالى علیه) بود.

واقعش من قانع نشدم، در آسمان هفتم الآن حرکت کنیم آنجا بهشت و دوزخ هست. بعد گفتم خوب اجسام اموات و مردگان از قبرها چگونه به آسمان هفتم مى‏روند؟ ایشان فرمودند: به قدرت الهى. این آخر مباحثه ما بود.
من واقعش عقلم نرسید و نتوانستم این را بفهمم، واقعاً همین طور است. بنده در مقام یک طلبه واقعاً سؤالم این است و خواهشم این است که از کلیات پرهیز و به همین مسائل پرداخته شود. آن وقت آن مباحث روش‏شناسى و … که فضلا اشاره مى‏کنند، از لابلاى همین بحث و بررسى مصادیق به دست مى‏آید. خیلى وقتِ حضار گرفته نشود؛ بنابراین کلیات، از لابلاى مصادیق، روش‏شناسى خود مشخص مى‏شود. نکته پایانى عرض من این است که نمى‏دانم جناب استاد سیّدان، تأیید مى‏کنند یا خیر؟ دوست دارم که پاسخ ایشان را داشته باشم و بشنوم.

من احساس مى‏کنم مکتب تفکیکى‏ها در خیلى از معارف، به فلاسفه ایراد مى‏گیرند و مى‏گویند شما با مشى عقلى آمده‏اید و به اینجا رسیده‏اید و این درست نیست، ولى وقتى از خودشان مى‏پرسیم که مثلاً شما معاد جسمانى را چگونه تحلیل مى‏کنید، مى‏گویند: نمى‏دانیم، بلد نیستیم، علمش نزد ما نیست. این درست نیست. با «نمى‏دانیم» که مسئله حل نمى‏شود. فیلسوف ادّعا نکرده که من شما را به حرف نهایى مى‏رسانم، ولى حداقل، راه افتاده و گفته من مى‏خواهم این مسئله را حل کنم و در کار خودش استفراغ الوسع کرده است. من مى‏خواهم نتیجه‏گیرى کنم که فلاسفه باز یک قدم جلوتر هستند؛ چون اقلاً راه افتاده‏اند که مسئله معاد جسمانى یا روحانى را حل کنند، ولى از مکتب تفکیکی‌ها وقتى سؤال مى‏شود، مى‏گویند ما نمى‏دانیم. خوب اینکه نشد، هر آیه‏اى از قرآن راجع به معارف مطرح شد، شما آخرش بگوئید ما نمى‏دانیم؟ کیفیت معاد، کیفیت حشر و نشر، مثلاً بهشت و دوزخ چگونه است؟ روایاتى که درختانی در آنجا هست که مثلاً اگر در زیر سایه‏اش هفتاد هزار سال با اسب حرکت کنید …، اینها چگونه است؟ مى‏گویند: نمى‏دانیم. خوب اگر در معارف قرار است آخر بگویید، نمى‏دانیم «وَ ما اُوتِیْتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلّا قَلِیْلاً»[3] در اینجا به نظرم یک برگ برنده براى فلاسفه است؛ یعنى آنها مى‏گویند: ما نمى‏خواهیم ادعا کنیم که به حرف نهایى رسیده‏ایم، ولى ما تلاش کرده‏ایم و اقلاً راه افتاده‏ایم تا اینها را حل کنیم، ولى شما آخر کار مى‏گویید: اینها را بلد نیستیم، نمى‏دانیم، (و علمه عنداللَّه). من خواهشم از حضرت آیة اللَّه سیّدان این است که یک پاسخى بدهند، یا آرى یا نه. آیا واقعاً روش مکتب تفکیکی‌ها این نیست، البته در خیلى از جاها بحث‌هایى کرده‏اند، ولى خیلى از معارف مهم مثل همین مسئله معاد را مى‏گویند: خوب فوقش این است که ما مى‏گوئیم نمى‏دانیم، خوب نمى‏دانیم که جواب نشد، حل مسئله نشد. یا این مسئله که بعضى از آقایان مطرح مى‏کنند، هى مى‏گویند: وحى و وحى و اینها. بحث سر این نیست که پیامبر اینجا هستند، بحث سر این آقایانى است که هى دم از وحى و حدیث و قرآن مى‏زنند، خوب مگر بر شما وحى شده است؟ خوب ملا صدرا و فلاسفه آیات را دیده‏اند، روایات را دیده‏اند. الآن کسى مى‏تواند بگوید: در مسأله معاد بر من وحى شده؟ خیر. همه از آیات و روایات درکى داریم. اینکه هى مى‏گویید: وحى این را مى‏گوید، صریح وحى این است، صریح آیه این است، این صریح آیه را اگر پیامبر ادعا مى‏کرد، بله پیامبر خود متن وحى است، ولى شمایى که ادعا مى‏کنید: صریح آیه، صریح آیه، از کجا این صراحت را اثبات مى‏کنید؟ چطور مى‏توانید بگویید این صریح آیه است؟ خوب، ملا صدرا هم این را دیده و مى‏گوید: صریح آیه این نیست. والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.[4]

[1]. ایشان جزء حاضران در جلسه بودند.

[2]. تكاثر، 6.

[3]. اسراء، 85.

[4]. برگرفته از سایت مؤسسه دار الصادق