searchicon

کپی شد

نشست علمی آیة اللَّه سیّدان با حجج اسلام فیّاض و پارسانیا (نشست اوّل)

سبحانى: … از حاج آقاى سیّدان دعوت مى‏‌کنم که دیدگاه خود را مطرح کنند تا ان شاء اللَّه این دیدگاه بتواند زمینه بحث جدّى و جذابى را در جلسه رقم بزند.

 

سیّدان:

… مطلبى که عنوان این جلسه هست که باید بررسى شود، نسبت عقل و وحى از منظر مکتب تفکیک و فلسفه اسلامى مى‏باشد. در ابتدا مناسب به نظر مى‏رسد که کوتاه و گذرا در ارتباط با عقل و همچنین وحى و نیز مکتب تفکیک و عقل در مکتب تفکیک و در فلسفه، صحبتى شود و آنگاه نسبت بین عقل و وحى بررسى شود.

تعریف عقل و وحى

در ارتباط با عقل که حقیقت عقل چیست؟ مسائل و ابحاث مختلف و نظرهاى گوناگونی مطرح است. گاهى عقل در مبحث الهیات و مسائل فلسفه مورد بحث قرار مى‏گیرد و مقصود جوهر بسیط مجردى است که به عنوان صادر اول هم مطرح مى‏شود و گاهى عقل گفته مى‏شود و در مباحث نفس به عنوان مرتبه‏اى از مراتب نفس که طبعاً مراتب مختلفى براى عقل در نظر گرفته شده است. با توجه به اینکه مرتبه‏اى از مراتب نفس باشد (در مرحله‏اى عقل هیولانى و بالملکه و بالفعل و مستفاد) عقل توضیح داده شده است. در مکتب تفکیک هم که این کلمات اندکى توضیح داده خواهد شد. برخى از برزگان این مکتب، همان حقیقت نورى خارجى (خارج از نفس انسان) که انسان در ارتباط با او است، این چنین گاهى معنا مى‏شود و براى اینکه آنچه بیشتر مى‏تواند ما را در این بحث به مقصد برساند را در نظر گرفته باشیم، عرض مى‏کنیم که حقیقت عقل هر چه هست و مباحث مربوط به آن، مقصود ما از عقل «مابه الادراک» است (آنچه که ادراک به او است). حال این حقیقتى است مجرد و موجودى است غیر از نفس و یا مرتبه‏اى از مراتب نفس؟ آنچه مقصود ما است و مى‏توان گفت که این جمله‏اى جامعى است بین نظرات مختلف، مقصود از عقل که مى‏خواهیم بگوئیم با وحى نسبتش چیست؟ «ما به الادراک» مى‏باشد و با توجه به اینکه براى عقل معانى مختلفى گفته شده که به آن اشاره شد. از جمله اینکه گاهى مى‏شود براى عقل شش معنا باشد که مرحوم آخوند ملاصدرا در شرح اصول کافى به این بحث که مى‏رسد، مى‏گوید: براى عقل شش معنا است.[1] همان طور که مرحوم علامه مجلسى هم در بحارالانوار و در برخى از نوشته‏هاى دیگرشان به بحث عقل که مى‏رسند، براى عقل شش معنا بیان کرده‏اند[2] که مقدارى عبارات مختلف است. ولى وقتى بنده به یکى از تعبیرهاى برخى از شخصیت‏هاى ارزنده و مهم برخورد مى‏کردم، ایشان فرموده بودند آنچه مرحوم علامه مجلسى در معانى عقل فرموده است، نه معناى عرفى عقل و نه معناى اصطلاحى آن است. بررسى کردم دیدم همان معانى که ملا صدرا در شرح اصول کافى دارند، علامه مجلسى نیز در بحار همان معانى را آورده و یک مقدارى در عبارات مختلف است و حتى در دو مورد عبارات نیز عین هم مى‏باشد. حدوداً دو سه سطر عین هم است، ولى در مجموع وقتى بررسى مى‏شود، کاملاً این چنین است که دیده مى‏شود؛ مثلاً «الاول» مرحوم علامه مجلسى، «الخامس» ملا صدرا است و اتفاقاً «الثالث» آنها مثل هم است. به نظر مى‏رسد که بررسى آن خوب است و در هر حال به این صورت هم به تفصیل براى عقل معانى مختلفى گفته شده است.

بنابراین مقصود از عقل «مابه الادراک» است، اما مقصود از وحى هم که مشخص است؛ رابطه خاصّى بین نبىّ (که مورد نظر، بیشتر پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) است) با پروردگار است (که بررسى‏هاى تفصیلى خود را مى‏طلبد). ولى مشخص است، مقصود از وحى، دریافت پیامبر گرامى مطالبى را از حضرت حق به صورت مستقیم یا غیر مستقیم و حقایقى که به این صورت از حضرت حق اخذ نموده‏اند، مى‏باشد. گاهى صحبت این است که حالت وحى چه حالتى است، اما در اینجا مقصود این است که آنچه که به عنوان وحى از مطالب مطرح است، عقل و وحى در این باره چه نسبتى دارند؟

مرام و هدف مکتب تفکیک

مقصود از مکتب تفکیک هم که زیاد سؤال مى‏شود (یکى از دوستان بزرگوار که این اسم را در ارتباط با روش خاصى بیان فرموده‏اند و شاید قبل یا بعد از ایشان هم در نوشته آقاى دکتر فلاطورى دیده بودم که ایشان در مصاحبه خود پیشنهاد تفکیک دین از فلسفه را داده بودند)، مقصود روشى است که افکار بشرى از افکار و حقایق وحیانى جدا شود و این هم بدان معنا نیست که همه افکار بشرى باطل است و یا همه آن صحیح است، بلکه باید صحت و بطلان آن در بررسى مشخص شود. در هر حال منظور از مکتب تفکیک، جداسازى مطالب وحى و آنچه که از وحى رسیده است با افکار مشاهیر بشر است که مبدأ این تفکیک هم بعثت پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) است. یعنى چنین نیست که چون در این عصر فردى این نام را وضع کرده پس مکتبى است که تازه اختراع شده است. گاهى به ذهن مى‏آید که این مکتب تازه‏اى است و این خود سؤال برانگیز است که این مکتب تازه، چه افکارى دارد؟

پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) مطالبى را فرموده‏اند، مستقلات عقلیه در جاى خود محفوظ بوده و هست و خواهد بود و مورد اشتراک همه عقلا است. مطالبى که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) آوردند غیر از مطالبى است که وحى آن را تأیید مى‏کند (یعنى مستقلات عقلیه)، بلکه وحى بر آن مطالب متکى است و با اتکاء بر آن مطالب، وحى ثابت شده است. غیر از اینها پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سخنان تازه‏اى آورده‌اند و حرف‌هاى دیگران را تکرار نکرده‏اند. در مباحث مختلف؛ مثل عوالم قبل از این عالم، عوالم بعد از این عالم، مسائل مختلف مربوط به مبدأ، مسائل مختلف مربوط به مسائل فکرى دیگر و آنچه ایشان آورده‏اند، تفکیکى است بین آنچه آورده‏اند و آنچه که بوده است. در نتیجه مبدأ تفکیک هم خود پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) است؛ لذا بنده گاهى در پاسخ سؤال از تفکیک مى‏گفتم: همان روش عموم فقها و علماى امامیه که با توجه به اینکه به کمک عقل به وحى رسیده‏اند، از وحى غفلت نمى‏کنند و در مباحث از وحى استفاده مى‏کنند. در نتیجه مکتب تفکیک؛ یعنى جداسازى افکار بشرى از افکار وحیانى و ریشه و مبدأ آن نیز بعثت پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) است.[3]

 [1]. قال الملا صدرا: و الحق الكاشف للغطاء أنّ اسم العقل یقع على معان بعضها بالاشتراك و بعضها بالتشكیك امّا التى بالاشتراك فهى ستة معان …، ملا صدرا، صدر الدین، شرح أصول الكافي، محقق / مصحح: خواجوى، ج ‏1، ص 223.

[2]. قال العلامة المجلسى: انّ العقل هو تعقّل الأشياء و فهمها فى أصل اللغة، و اصطلح اطلاقه على امور: الاوّل …؛ مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ج 1، ص 5‏.

[3]. برگرفته از سایت مؤسسه دار الصادق