کپی شد
نسخ شریعت های گذشته
دین امری ثابت و شرایع متغییر هستند. دین همان اسلام به معنای عام است،[1] که در تمام شرایع ثابت است؛ یعنی روح تمام شرایع توحیدی همان «توحید در ساحت عقیده و عمل» است. امّا هر شریعتی با شریعت دیگر فرق میكند و شریعتهای پسین شریعتهای پیشین را نسخ میكنند؛ چرا كه شرایع، همان دستورات جزئی و فروع متناسب با ابعاد طبیعی و مادّی آدمی و خصوصیات فردی و قومی افراد به مقتضای زمانها و مكانهای گوناگون است كه قابل تغییر هستند؛ از این رو در آیات قرآن تا آنجا كه محور گفتار، اصول دین و خطوط كلی فروع آن است، سخن از تصدیق انبیاء (علیهم السلام) نسبت به یكدیگر است.[2] امّا آنجا كه محور گفتار، فروع جزئی دین است، سخن از تعدد، تبدیل، تغییر و نسخ است.[3]
پس اگر پیامبر اسلام آخرین پیامبر الهی است،[4] و [5]، طبعاً شریعتش نیز آخرین شریعت است؛ چراکه فقط رسول میتواند شریعت بیاورد و با آمدن پیامبر اسلام رسالت به اتمام رسیده است. پس اگر قبول كردیم شریعت آخرین پیامآور الهی، آخرین شریعت است، باید همه به آن بگروند؛ چرا كه با آمدن آخرین شریعت، شرایع قبلی نسخ میشود و اگر نسخ نشود، آمدن شریعت بعدی بیفایده و لغو خواهد بود. بهعبارت دیگر، ایمان به همه پیامبران این است كه در هر زمان تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم كه دوره پیامبری او است و قهراً لازم است در دوره آخرالزمان به دستورهایی كه از جانب خدا بهوسیله آخرین پیامبر رسیده، عمل كنیم. این لازمه اسلام؛ یعنی تسلیم شدن در برابر خدا و پذیرفتن رسالتهای فرستادگان او است. پس نمیتوان با وجود شریعت اسلام، شرایع قبلی را قبول كرد.
[1]. اِنَّ الدینَ عندَ اللَّهِ اَلْاسْلام، هر آينه دين در نزد خدا دين اسلام اس ، آل عمران، 19.
[2]. مُصَدِّقَاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الكتابِ و مهیمناً علیه، تصديقكننده و حاكم بر كتابهايى است كه پيش از آن بودهان، مائده، 48.
[3]. لكل جعلنا منكم شرعةً و منهاجاً، براى هر گروهى از شما شريعت و روشى نهاديم، همان.
[4]. ما كان محمّد ابا احدٍ من رجالكم و لكن رسولُ اللَّهِ و خاتمُ النبیین، محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست. او رسول خدا و خاتم پيامبران است، 40.
[5]. «انت منی بمنزله هارون من موسی الا اَنَّه لا نبی من بعدی»، جایگاه تو پیش من همانند جایگاه هارون است پیش موسی، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست، كلينى، محمد بن يعقوب، كافي، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 8، ص 107.