Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نسبت بداء به خداوند

چرا در بيان اصل بداء، از جمله «بدا للّه» بهره گرفته مى شود؟ در اين مورد دو مطلب قابل ذکر است:

  1. اين نوع كاربرد واژگان، از باب مشاكله و سخن گفتن به لسان قوم است. در عرف معمول است كه وقتى فردى تصميمش تغيير مى كند، مى گويد: «بدا لى» براى من بداء رخ داد. پيشوايان دين نيز از باب تكلم به لسان قوم و تفهيم مطلب به مخاطبين، اين تعبير را درباره خداى متعال به كار برده‌اند.

در همين زمينه لازم به يادآورى است كه در قرآن، كراراً به ذات اقدس الهى صفاتى چون مكر، كيد، خدعه و نسيان نسبت داده شده است. در حالی‌كه مسلّماً ساحت الهى از ارتكاب اين‌گونه امور (به مفهوم و شكل رايج آنها در ميان انسان‌ها) منزه است. با اين وصف در قرآن این صفات به ذات اقدس الهى نسبت داده شده است:

الف. «يَكِيدُونَ كَيْداً * وَ أَكِيدُ كَيْداً»؛ «آنان دست به نيرنگ مى‏ زنند * و من هم در برابر آنها چاره مى‏كنم».[1]

ب. «وَ مَكَرُوا مَكْراً * وَ مَكَرْنا مَكْراً»؛ «و دست به نيرنگ زدند و ما هم نقشه مهمّى کشیدیم».[2]

ج. «إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»؛ «منافقان با خدا نيرنگ مى‌كنند و در حالى كه او آنها را فريب مى‏دهد».[3]

د. «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ»؛ « خدا را فراموش كردند، پس (خدا هم) آن‌ها را فراموش كرد (و رحمتش را از آنها قطع نمود)».[4]

با توجه به امتناع دگرگونى در علم خدا، محققان شيعه درباره استعمال لفظ بداء، تحقيقات مفصلى دارند که طالبان تفصيل را به كتب ياد شده در زير ارجاع مى دهيم.[5]

  1. محققان شيعه در به كار بردن اين واژه از پيامبر گرامى (صلَّى اللّه عليه و آله) پيروى مى كنند؛ زيرا خود آن حضرت، واژه «بدا للّه» را در مورد سه نفر كه مبتلا به بيمارى پيسى و كچلى و كورى بودند، به كار برده است.

بخارى در صحيح خود نقل مى كند: «إنّهُ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللّهِ أَنّ ثلاثةً فى بَنِى إِسْرائِيل: أَبْرَصُ وَأَقْرَعُ وَاعْمى بَدا للّهِ أَنْ يَبْتَلِيَهُمْ …»؛[6] «از رسول خدا (صلَّى اللّه عليه و آله) شنيدم كه سه نفر از بنى اسرائيل پيس و كچل و كور بودند، براى خداوند بدا پيش آمد كه آنها را بيازمايد …».

حاصل حديث اين است كه خدا فرشته‌اى را به صورت انسان فرستاد تا از هر سه نفر دلجويى كند و خواسته آنها را بپرسد. پيس گفت: رنگ و پوست زيبا مى خواهم، فرشته بر او دست كشيد و به خواسته‌اش رسيد. كچل گفت: موى زيبا مى خواهم، فرشته او را به خواسته‌اش رسانيد. نابينا گفت: چشم بينا مى خواهم، فرشته نيز با دست كشيدن بر ديدگان او نور چشمانش را باز گرداند. فرشته علاوه بر اين خواسته‌ها، به پيس ده شتر و به كچل یک گاو ماده و به كور یک گوسفند بارور داد. همه اين سه نفر ثروت فراوانى از اين راه به دست آوردند.

پس از مدتى همان فرشته به سراغ پيس رفت و خود را به صورت فردى فقير معرفى كرد تا مبلغى بگيرد، ولى او از كمک خوددارى كرد. كچل نيز چنين كرد، ولى كور به خاطر نعمتى كه خدا به او داده بود، به او كمک كرد. در اين هنگام براى خدا بداء رخ داد كه دو نفر اوّل را به همان حالت نخست بازگرداند.

مسلماً خداوندِ آگاه از همه چيز، از همه شرايط و اوضاع و احوال اين سه نفر نيز آگاهى داشت و چيزى بر او مخفى نبود كه بعداً آشكار شود. او مى دانست كه دو نفر اوّل كفران نعمت خواهند كرد، در حالى كه سومى شكر آن را به‌جا خواهد آورد، ولى مع الوصف رسول خدا (صلَّى اللّه عليه و آله) با توجه به همان اصطلاح متعارف در ميان مردم، كلمه «بدا للّه» را به كار برد.[7]

 [1]. طارق، 15 – 16.

[2]. نمل، 50.

[3]. نساء، 142.

[4]. توبه، 67.

[5]. صدوق، محمد بن علی، توحيد، ص 332 – 336؛ مفید، محمد بن محمد، تصحيح الاعتقاد، 65 – 67؛ طوسی، محمد بن حسن، عدة الاصول، ج 2، 483 – 560، طوسی، محمد بن حسن، الغيبة، ص 429 – 432.

[6]. بخارى، صحيح بخاري، ج 4، ص 171، ح 3464.

[7]. سبحانی، جعفر، راهنماى حقيقت، ص 101 – 103.