Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نذر عبدالمطّلب در باره قربانی کردن فرزند خود

طبق نقل تاریخ جناب عبدالمطّلب در زمان حفر چاه زمزم یک فرزند پسر به‌نام «حارث» بیشتر نداشت و از این بابت احساس ضعف می‌کرد؛ از این‌رو نذر كرد در صورتی که خداوند به او 10 پسر دهد، یکی از آن‌ها را در راه خدا قربانی کند. با گذشت سال‌ها او دارای 10 یا 12 پسر شد. او برای ادای نذر خود بین فرزندانش قرعه انداخت و قرعه به‌نام کوچک‌ترین و محبوب‌ترین فرزند او؛ یعنی عبدالله افتاد، بنابراین نقل قرار شد عبدالله قربانی شود. در این زمان عبدالله 20 سال داشت، عبدالمطّلب او را برای قربانی به قربان‌گاه برد، اما بزرگان قریش او را از این کار نهی کردند؛ زیرا در این صورت، این کار سنت می‌شد، اما عبدالمطلب معتقد بود باید نذر خود را ادا كند؛ از این‌رو آن‌ها به عبدالمطّلب پیشنهاد دادند بین جان عبدالله و 10 شتر قرعه بیندازند، ‌اگر قرعه به‌نام 10 شتر بیفتد، آن‌ها را قربانی می‌کنند و اگر به‌نام عبدالله افتاد، باید 10 تا 10تا بر تعداد شترها بیفزایند تا جایی که قرعه به‌نام شترها بیفتد.

پس قرعه انداختند و به‌نام عبدالله درآمد. قرعه را تا 10 مرتبه تکرار کردند تا در نهایت قرعه به‌نام 100 شتر افتاد، اما چون عبدالمطلب قلباً‌ راضی نشد، دو بار دیگر نیز تکرار کردند و هر بار قرعه به نام 100 شتر افتاد، به این ترتیب عبدالله نجات پیدا کرد.[1]

البته داستان نذر عبدالمطّلب و ذبح عبدالله و حدیث «انا ابن الذبیحین»[2] از سوی مورّخان و محدّثان مورد بحث قرار گرفته و آن را با مختصر اختلافی در کتاب‌های خود آورده‌اند.

 

[1]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 239.

[2]. اصل حدیث «انا ابن الذبیحین» که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده، در منابع  شیعه و اهل سنت آمده است و منظور از ذبیح اول، حضرت اسماعیل (علیه‌السلام) و منظور از ذبیح  دوم نیز «عبد الله» پدر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است. منابعی مانند: قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوى جزائرى، طیّب، ج 2، ص 226؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 36، ص 47؛ فخرالدین رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 26، ص 347.