searchicon

کپی شد

نجات جان علما و مردم توسط خواجه نصیر الدین طوسی

مرحوم خواجه نصیر که خود به خوبی از خشونتهای حملات مغول آگاه بود و آوازه آن را در خراسان شنیده و در قلاع اسماعیلی به چشـم دیده بود، دریافت که مقابله با چنین لشکر خونریزی ممکن نیست؛ از این رو در اولین قدم، تنها راه نجات را در تسلیم و همراهی کردن با آنها دید.او پیوسته مردم و سلاطین را توصیه به این امر نموده و بدینوسیله سعی در کاهش تلفات و تخریب‌ها داشت.همان طور که در حمله هولاکو به قلمرو اسماعیلیان، رکن الدین خورشاه، آخرین حــاکم آنجا به پیشنهاد خواجه و به همراه او تسلیم شدند.[1] وی در مسیر فتح بغداد نیز همواره با توصیه مردم به آرامش و تسلیم، باعث نجات آنها از هلاکت می شد.[2]

روش خواجه نه تنها در ابتدای امر، بلکه بعدها نیز با نفوذ هوشمندانه وی در سلاطین مغول و کشف منزلت او، ادامه یافته بلکه بیشتر شد.دلیل این مطلب این است که بارها با تدابیرایشان، جان بسیاری از مردم و علما از خطر مرگ نجات یافت؛ به عنوان مثال شارح نهج البلاغه؛«ابن ابی الحدید» و برادرش را تنها با پیشنهاد گرفتن جان شیرین خود به جای آنها، خطاب به هولاکو نجات داد.[3] در حالی‌که می دانست قرب و منزلتش نزد هولاکو او را از اقدام به قتلوی باز خواهد داشت.[4]

همچنین زمانی که خـان مغول حکم اعدام علاءالدین جوینی را صادر کرده بود خواجه در اقدامی جالب و زیرکانه با استفاده از حرفه منجمی خود و تظاهر به احتمال نزول بلا بر خان، نه تنها جان جوینی را نجات داد، بلکه جهت حفظ و دوام دولت خان و رفع بلا، پیشنهادِ دادنِ صدقه، آنهم از طریق آزادی کل زندانیان و عفو آنان را نمود و سلطان مغول به راحتی پذیرفت و بدین‌وسیله بی آنکه حتی خواجه نام جوینی را برده باشد، او و همه زندانیان را نجات داد. از جمله این افراد «ابن فوطی»[5] بود که پس از آزادی در زمره یاران و شاگردان خواجه نصیر در آمد.[6]

[1]. حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، ج 5، ص 2240.

[2]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص 655.

[3]. مدرسی زنجانی، محمد، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، ص 74؛ تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص 654.

[4].ابن‌ ابي‌ الحديد معتزلي‌ متوفي‌ 655 هجری قمری؛ شارح‌ معروف‌ نهج‌ البلاغه‌ که‌ کتابش‌ را به نامابن‌ علقمی‌ وزير، نگاشته‌ است. نقل‌ شده‌ روزی‌ ابن‌ ابي‌ الحديد به‌ اتفاق‌ برادرش‌ در واقعه‌ فتح بغداد توسط هولاگو خان، گرفتار شدند که‌ می‌خواستند آنها را بکشند. ابن‌ علقمی‌ خدمت‌ خواجه‌ نصير می رسد ومی گويد: دو نفر از فضلا که‌ بر بنده‌ حق‌ عظيم‌ دارند، گرفتار شدهاند و می خواهند آنها را بکشند. استدعادارم‌ حضور شاه‌ رفته‌ و از اين‌ دو بزرگوار شفاعت‌ کنيد. سپس وزير هزار دينار به موکلان‌ (نگهبانان) مغول‌ داد ومهلت‌ خواست‌ و خواجهنصير هم‌ به دربار شاه‌ رفت. وخوجه به رسم‌ مغولان‌ زانوزد و گفت:‌ دوکس‌ رااز شهر بيرون‌ آوردهاند و پادشاه‌ امر فرموده‌ است‌ که‌ آنها را بکشند. بنده‌ را کمترين‌ آرزو آن است‌ کهپادشاه‌ عوض‌ ايشان‌ مرا بکشند و آنان‌ را آزاد کنند. خواجه‌نصير اين‌ مطلب‌ را به عرض‌ پادشاه‌ رساند. هلاکوخان‌ خنديد و گفت‌: اگر می خواستم‌ ترابکشم،‌ تا حال‌ باقي‌ نمی گذاشتم‌. در هر حال‌ پادشاهعطوفت‌ و مهربانی‌ به خرج‌ داد و هر دو را بخشيد. وزير با‌ عجله‌ بيرون‌ آمد و ايشانرا خلاص‌ کردو به‌ ابن‌ ابی الحديد گفت:‌ به خدا اگر در قبول‌ شفاعت‌ توقف‌ می نمود،جان‌ خود را فداي‌ تو می کردمتا مکافات‌ (پاداش) آن‌ لطف‌ باشد که‌ تو با من‌ کردی‌ و نام‌ مرا به‌ سبب‌ شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ مخلد (جاودانه) کردی‌.

[5]. اِبْن‌ِ فُوَطی‌، ابوالفضل‌ کمال‌الدین‌ عبدالرزاق‌ بن‌ احمد بن‌ محمد بن‌ ابی‌ المعالی‌ شیبانی‌، حنبلی‌ بغدادی‌، معروف‌ به‌ ابن‌ فوطی‌ و ابن‌ الصابونی‌ (642 – 723)، مورخ‌، ادیب‌ و کاتب‌. او مروزی‌ تبار بود؛ سایت مرکز دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی.

[6]. همان.