کپی شد
نام های علم کلام و وجوه آن
علم کلام، نام های متعددی دارد. وجوهی برای تسمیه و نام گذاری آنها ذکر شده که عبارتند از:
الف. علم اصول دین:
محقق طوسی در ابتدای کتاب کلامی «نقدالمحصل»، می گوید: «اساس علوم دینی، علم اصول دین است».[1] تهاونی معتقد است: «اصول دین همان علم کلام است».[2]
علم کلام پیرامون عقايد و اصول دین بحث می کند؛ بدین معنا که مسائل و معارفى كه پایه های دین است و بايد آنها را شناخت و بدان ها معتقد بود و ايمان آورد؛ مانند مسئله توحيد، صفات ذات بارى تعالى، نبوّت عامّه و خاصّه، امامت و معاد؛ لذا از آن به اصول دین تعبیر شده است.[3]
ب. علم توحید و صفات:
در گذشته، اکثر علمای دین، علم عقاید را علم توحید و صفات می نامیدند.[4] استاد مطهری در این باره می گوید: «علم كلام، علم عقايد اسلامى است. در گذشته به آن «علم اصول دين» يا «علم توحيد و صفات» هم مىگفتهاند».[5] این نام گذاری از باب نامیدن چیزی به مهم ترین جزو آن است.[6]
ج. فقه اکبر:
یکی از نام های علم كلام، در آغاز «فقه اكبر» بوده است…، در مقابل «فقه اصغر» که بحث در فروع دين است.[7] تفتازانی معتقد است: احکام منسوب به شرع، دو دسته است: دسته ای به عمل انسان تعلق دارد که به نام فرعیه و عملیه نامیده می شود و دسته ای به اعتقادات تعلق دارد که اصلیه و اعتقادیه نامیده می شود. از آن جا که عقاید دینی بنیاد و شالوده دین به شمار می روند، بحث اجتهادی درباره آنها را «فقه اکبر» نامیده و عنوان فقه بدون وصف اکبر را به بحث های اجتهادی درباره فروع دین اختصاص داده اند.[8]
گفته مىشود كه زمان اين نام گذاری به قرن دوم هجرى و زمان حيات ابو حنيفه برمىگردد.[9] یکی از تأليفات ابوحنیفه نیز، «الفقه الاكبر» در كلام است كه شروح زيادى نیز بر آن نوشته شده است.[10]
د. علم نظر و استدلال:
از آن جا که مباحث علم کلام همراه با استدلال، جدل، مناظره و اظهار نظر پیرامون امور اعتقادی و اصول دین است، به آن علم نظر و استدلال گفته شده و کسی که در امور اعتقادی بحث و استدلال می کند، متکلم خوانده می شود.[11]
ه. الهیات:
این نام که در جهان مسیحیت معروف است، ترجمه تئولوژی (theology) است و اخیراً در کلام اسلامی نیز رایج شده است.[12] وجه نام گذاری آن روشن است.
و: علم کلام:
معروف ترین نام این علم، «علم کلام» است. درباره وجه نام گذاری آن دیدگاه های متفاوتی وجود دارد که در این جا به برخی از آنها اشاره می شود:
الف: چون مشهورترین مسئله ای که در این علم بحث شده، موضوع کلام حق تعالی بوده است که آیا قدیم (و ازلی) است یا حادث (و مخلوق)؟؛[13] از این رو آن را علم کلام نامیدند.[14]
ب: چون متکلّمان به هنگام شروع بحث های گفتاری و نوشتاری خود می گفتد: «کلام در این است …»؛ لذا این علم را کلام نامیدند.[15]
ج: آنها کلام را مرادف با منطق دانسته (منطق از نُطق می آید و نطق، کلام است) و این نام گذاری به انگیزه رقابت با فلاسفه انجام گرفته است؛ لذا این دانش را علم کلام نامیدند.[16]
د: برخى گفتهاند به اين سبب «كلام» ناميده شد كه این علم قدرت دارنده خود را در سخن و استدلال فزونى مىدهد. از آن جا که علم کلام، رسالت دفاع از عقاید دینی را به عهده دارد و از طرفی، فن مناظره در ایفای این رسالت، نقش تعیین کننده ای دارد، عالمان این علم در تکلم توانا می شوند و اصولا، هدف این علم با توانایی بر تکلم و مناظره به دست می آید؛ بدین جهت به علم کلام شهرت یافت.[17]
ه: بعضى گفتهاند از آن جهت «كلام» ناميده شد كه سخن در اطراف مباحثى بود كه به عقيده اهل حديث درباره آنها بايد سكوت كرد [به بیان دیگر، علمای علم کلام، در مقابل اهل حدیث در مواردی لب به سخن گشودند که آنها سکوت را در آن موارد لازم میدانستند].[18] [19]
[1]. طوسى (خواجه نصير الدين)، محمد بن محمد، تلخيص المحصل المعروف بنقد المحصل، ص 1، «فإنّ أساس العلوم الدّينيّة علم اصول الدّين».
[2]. تهانوى، محمد على، موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 215، «أصول الدين، هو علم الكلام».
[3]. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 3، ص 57.
[4]. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر کلام جدید، ص 18.
[5]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 3، ص 58.
[6]. تفتازانى، سعد الدين، شرح المقاصد، مقدمه و تحقيق و تعليق: عميره، عبد الرحمن، ج 1، ص 164.
[7]. حلبى، على اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان اسلام، ص 28 و 29؛ موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 215.
[8]. شرح المقاصد، مقدمه و تحقيق و تعليق: عميره، عبد الرحمن، ج 1، ص 164؛ درآمدی بر کلام جدید، ص 18.
[9]. جمعى از نويسندگان، شرح المصطلحات الكلامية، كلمة الناشر، ص 2.
[10]. ر.ک: ابو حنيفه، الفقه الأكبر، تحقيق: كوثرى، زاهد، بعضی از شارحان این کتاب عبارتند از: أبو منصور الماتريدي المتوفّى سنة 333 ق، علي بن سلطان الهروي المكّي الشهير بالقاري المتوفّى سنة 1014 ق، قاضي ابن أبي العز الدمشقي الحنفي المتوفى سنة 792 ق (صاحب كتاب شرح العقيدة الطحاوية)، ملا على قارى المتوفی سنة 1014 ق.
[11]. موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 29؛ تاريخ علم كلام در ايران و جهان اسلام، ص 30 و 31.
[12]. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، ص 74.
[13]. یکی از مفاهیم و صفاتی که به خدای متعال نسبت داده می شود، مفهوم و صفت «تکلم و سخن گفتن» است. در تفسير معناى «كلام اللَّه» و سخن گفتن خداوند سبحان، اختلاف شديدى در ميان مسلمانان بروز و ظهور نموده، و هر گروهى تفسيرى براى آن ذكر كردهاند: جمعى از حنبلى ها گفتهاند: كلام اللَّه مركب از حروف و اصوات است، و اينها قائم به ذات او و قديم است! سپس بر اين گفتار بىمعنا تا آن جا اصرار ورزيدند كه گفتند: جلد و غلاف قرآن نيز قديم و ازلى است، تا چه رسد به نقوش قرآن!!
گروه ديگرى گفتهاند: كلام خدا همان حروف و اصوات است، و اينها امورى حادثند و در عين حال قائم به ذات خداوندند كه بىپايه بودن گفتار آنها نيز كمتر از گروه حنابله نيست.
گروه سوم معتقدند: كلام خداوند همان حروف و اصوات است، و اينها امورى حادث و غير قائم به ذات خداوند است، بلكه در زمره مخلوقات او هستند كه خداوند آن را در وجود جبرئيل (علیه السلام) يا پيامبر (صلى الله عليه و آله) يا شجره موسى (عليه السلام) ايجاد كرده است.
گروه چهارم اشاعره هستند كه مىگويند: كلام خداوند از جنس اصوات و حروف نيست، بلكه مفاهيمى است قائم به ذات خداوند، و آن را «كلام نفسى» مىنامند، و معتقد به قديم بودن آن هستند.[13] آنها حتّى عقيده داشتند: كسى كه معتقد به حادث بودن قرآن (كلام اللَّه) بوده باشد، كافر است (و قتل او واجب!).
تاريخ قرون نخستين اسلام شاهد درگيرى هاى شديد و خونبارى در زمينه «كلام اللَّه» و حادث و قديم بودن آن، و تكفير يكديگر در اين زمينه، بوده است، بحث ها و مشاجراتى كه امروز براى ما مفهوم صحيحى ندارد و به خوبى مىتوان گفت كه دست سياست هاى خود كامه وقت براى سرگرم ساختن ملت مسلمان، و استفاده از اصل، تفرقه بينداز و حكومت كن، به اين اختلاف دامن مىزده است. در حالى كه ما امروز مىدانيم اين بحث اصلًا مفهوم صحيحى كه در خور نزاع باشد ندارد؛ چرا كه اگر منظور از كلاماللَّه، حروف و نقوش و كتابت و كاغذ آن باشد، بدون شک اينها امور حادثى است، و اگر منظور معانى آن در علم پروردگار باشد، بىشک علم خدا؛ همچون ذات او قديم و ازلى است، ولى حكّام جائر و خلفاى ظالم، سال ها مردم مسلمان را به اين مسئله مشغول ساختند. در بعضى از تواريخ آمده است كه مأمون عبّاسى، با كمک يكى از قضات خود حكمى صادر كرد كه هر كس را که عقيده به مخلوق بودن قرآن ندارد، از مناصب دولتى خلع كنند و شهادت او را در دادگاه ها نپذيرند. ر.ک: مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیام قرآن، ج 4، ص: 430 – 436 ؛ مکارم شیرازى، ناصر، اعتقاد ما، ص 50 و 51.
[14]. شرح المقاصد، مقدمه و تحقيق و تعليق: عميره، عبد الرحمن، ج 1، ص 164.
[15]. همان.
[16]. شهرستانى، محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، محقق: بدران، محمد الشریف الرضی، ج 1، ص 41.
[17]. ر.ک: ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، تحقيق: شحادة، خليل، ج 1، ص 589؛ درآمدی بر کلام جدید، ص 21.
[18]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 3، ص 63؛ تاريخ علم كلام در ايران و جهان اسلام، ص 31.
[19]. ر.ک: فاضل، محمود، فرقه های کلامی و سیر تاریخی آنها، مجله دانشکده الهیات مشهد، شماره 18، ص 169.