Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نام امامان در قرآن

در ابتدا بايد به اين نكته توجه شود كه اوّلاً: نام امامان معصوم (ع) به طور صريح در كلام پيامبر اكرم (ص) آمده است، مخصوصاً نام مبارك حضرت على (ع) كه در چندين مورد، پيامبر اكرم بر جانشينى آن حضرت و ولايت ايشان، تصريح نموده اند كه يك مورد آن در ابتداى بعثت، هنگام ابلاغ رسالتش به عشيره و قوم و خويشان بود كه فرمودند: “نخستين كسى كه به من ايمان آورد وصى، وزير و جانشين من خواهد بود”، و غير از حضرت على (ع) كسى جواب مثبت نداد و در نهايت پيامبر (ص) به او فرمودند: “بعد از من، تو وصى و وزير و خليفه من خواهى بود.”[1] مورد ديگر “حديث غدير” است كه پيامبر صريحاً فرمودند: “من كنت مولاه فعلى مولاه”[2]، “هر كس من مولاى اويم على (ع) مولاى اوست”. و هم چنين “حديث منزلت” كه پيامبر به حضرت على فرمودند: “انت منى بمنزلة هارون من موسى ،الاّ انه لانبى بعدى”.[3]  احاديث پيامبر (ص) مربوط به خلافت و جانشينى حضرت على (ع) اكثرا متواتر هستند و به اين مطلب در بسيارى از كتب عامه و خاصه اشاره شده است.[4] در حديث ديگرى پيامبر (ص) نام ائمه معصومين (ع) از حضرت على (ع) تا حضرت حجت (ع) را به جابربن عبدالله انصارى بيان مى فرمايند.[5]

پس اين نكته را بايد در نظر داشت كه گرچه نام ائمه اطهار (ع) در قرآن صريحاً ذكر نشده است، اما پيامبر اكرم (ص)، كه به تصريح  قرآن سخنانش همگى حق و وحى هستند،[6] نام ايشان را صراحتاً بيان داشته و به جانشينى و امامتشان تاكيد نموده است.

ثانياً: در قرآن مجيد به ولايت امير المومنين على (ع)، اشاره شده است هرچند كه صريحاً نام ايشان نيامده است عموم مفسران، چه شيعه و چه سنى، اذعان دارند كه اين آيه در شأن حضرت على (ع) نازل شده، و جز او مصداقى ندارد[7] و آن آيه‏ 55 سوره مائده است كه مى فرمايد: “انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون”، جز اين نيست كه ولى شما خدا و رسولش و مؤمنينی كه نماز را بپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند، مى باشند.

با توجه به اين كه در اسلام دستور و قانونى نداريم كه انسان در حال ركوع زكات بدهد، معلوم مى شود كه اين آيه، اشاره به واقعه اى است كه يك بار در خارج وقوع پيدا كرده است، و آن اين بود كه حضرت على (ع)‏ درحال ركوع بود كه سائلى پيدا شد و درخواست كمك نمود، حضرت به انگشت خود اشاره كرد، آن سائل آمد و انگشترى حضرت را از انگشتش بيرون آورد و رفت.[8] از اين رو آيه مى فرمايد: منحصراً[9] ولايت و سرپرستى شما مسلمانان بر عهده خدا و پيامبر (ص) و حضرت على (ع) است و جز او كسى ولايتى بر شما ندارد.

پس تاكنون روشن شد كه نام معصومين (ع) صريحاً بر زبان پيامبر اكرم (ص) جارى شده و اشاره و كنايه روشنى هم به ولايت امير مؤمنان (ع) در قرآن شده است، به گونه اى كه اگر شخص پژوهش گر منصفى خواهان حق و به دنبال حق باشد، با اندك تحقيق و تفحصى متوجه مى گردد كه نظر پيامبر (ص)، در مورد جانشينى و امامت پس از حضرت، خلافت حضرت على (ع) و اولاد طاهرينش بوده است. اما اين كه نام ائمه (ع) صريحاً در قرآن ذكر نشده، دو دليل مى تواند داشته باشد:

1. بناى قرآن بر اين است كه مسائل را به صورت كلى و به شكل اصل و قاعده بيان كند نه اين كه جزئيات و ريز آنها را تشريح نمايد، چنان كه در مورد بسيارى از اصول و فروع، اين گونه بوده است.

اين جواب در روايتى از امام صادق (ع)[10] ارايه شده است، و  امام (ع) سه مثال مى زنند: يكى اين كه در مورد نماز، قرآن مسئله را به شكل كلى مطرح ساخته و نفرموده است كه كيفيت و كميت هر نمازى چگونه انجام شود ولى پيامبر (ص) طريقه اقامه نماز و تعداد ركعات هر نماز را براى مسلمانان بيان فرمودند. ديگر به مسئله زكات مثال ‏مى زنند كه در قرآن فقط به صورت يك اصل مطرح شده ولى پيامبر (ص) تعيين فرمود كه به چه اقلامى زكات تعلق مى گيرد و نصاب هر يك چقدر بايد باشد. و سوم به احكام حج اشاره فرمودند كه در قرآن فقط وجوب حج آمده است، اما پيامبر (ص) شخصاً راه و روش انجام آن را براى مسلمانان تشريح فرمودند.[11]

پس اين كه ما از قرآن انتظار داشته باشيم كه در همه موارد و در جزئيات مسايل وارد شود انتظار نابجايى است، و اگر در مسئله امامت و اهل بيت (ع) به تك تك نام ائمه اطهار (ع) تصريح نشده، نمى تواند مبنايى براى عدم تمسك به مكتب اهل بيت باشد، چنان كه به بهانه اين كه در قرآن نيامده كه نماز ظهر 4 ركعت است نمى شود آن را دو ركعتى خواند. يا اين كه در قرآن نيامده كه در حج بايد هفت مرتبه طواف را انجام داد، طواف را ترك نمود.

2. در مانند چنين مسئله اى كه احتمال مخالفت زياد است، مصلحت درآن است كه قرآن به صورت غير صريح مطلب را بيان كند؛ زيرا احتمال دارد كه دامنه مخالفت با مسئله امامت تا خود قرآن مجيد نيز كشيده شود و اين مسلماً به صلاح مسلمانان نمى باشد، البته بايد توجه داشت اين كه قرآن مى فرمايد: “انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون” به درستى كه ما قرآن را نازل كرديم و محققاً خود حافظ آن هستيم،[12] يكى از راه هاى صيانت قرآن از تحريف و كم و زياد شدن همين است كه به شكلى بيان شود تا انگيزه تحريف از منافقان مسلمان نما گرفته شود، تا اگر كسى يا گروهى، به خاطر هوا و هوس و اختلاف و وجود انگيزه قوى براى تحريف يا تغيير، لااقل قرآن را به مورد نظر خود تغيير ندهد و از اين رهگذر ارزش و حرمت قرآن هتك نگردد.[13]



[1]. ابن البطريق، العمدة، ص 121 و 133؛ سيد هاشم بحرانى، غاية المرام، ص 320؛ علامه امينى، الغدير، ج 2، ص 278.

[2]. اين حديث متواتر است و در كتب شيعه و سنى آمده است. در كتاب “الغدير” ناقلان اين حديث طبقه به طبقه ازقرن اول تا قرن چهاردهم ذكر شده اند كه در راس آنها بيش از 60 تن از طبقه اصحاب پيامبر هستند كه در كتب اهل سنت راوى اين حديث بودند و نام آنها در آن كتب ثبت شده است. و هم چنين در كتاب عبقات ميرحامد حسين، تواتر حديث غدير ثابت شده است، الغدير، ج 1، ص 14 – 114؛ ابن المغازلى، مناقب، ص 25 – 26؛ مطهرى، مرتضى، امامت و رهبرى، ص 72 – 73.

[3]. العمدة، ص 173 – 175؛ احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 3، ص 32؛ الغدير، ج 1، ص 51 ؛ ج 3، ص 197 – 201.

[4]. در مورد تواتر احاديث مربوط به امامت حضرت على (ع) دركتاب الغدير و كتاب عبقات كوشش هاى بسيارى صورت گرفته است. فاضل قوشجى نيز – از اهل سنت – در مورد بعضى روايات تواترشان را رد نمى نمايد، شرح قوشجى بر تجريد الاعتقاد، خواجه طوسى.

[5]. حرّ عاملى، محمدبن حسن، اثبات الهداة، ج 3، ص 123؛ قندوزى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، ص 494؛ غاية المرام، ص 267، ج 10، به نقل از مصباح يزدى، آموزش عقايد، ج 2، ص 185.

[6]. «و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى»، نجم، 3، 4.

[7]. ر.ك: به كتب تفسير، ذيل آيه مورد بحث، مانند فخرالدين رازى، التفسير الكبير، ج 12، ص 25؛ تفسير نمونه، ج 4، ص 421 – 430؛ سيوطى، جلال الدين، درالمنثور، ج 2، ص 393؛ هم چنين كتب روايى اهل سنت اين جريان را نقل كرده اند؛ مانند: ذخاير العقبى، محّب الدين طبرى، ص 88؛ نيز جلال الدين سيوطى، لباب النقول، ص 90؛ علاء الدين على المتقى، كنزالعمال، ج 6، ص 391 و بسيارى كتب ديگر كه به برخى از آنها در تفسير نمونه، ج 4، ص 425 اشاره شده است.

[8]. تحليل از كتاب امامت و رهبرى، اثر استاد مطهرى، ‏ص 38 بر گرفته شده است.

[9]. “انما” به گفته نحويون دلالت بر حصر دارد ر.ك: مختصر المعانى.

.[10] كلينى، كافى، كتاب الحجة، باب ما نص الله و رسوله على الائمة واحداً فواحداً، ج 1.

.[11] متن روايت چنين است: عن ابى بصير قال: سالت اباعبدالله (ع) ‏عن قوله الله عزوجل “اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم”، فقال (ع) نزلت فى على بن ابى طالب و الحسن و الحسين فقلت له: انّ الناس يقولون: فما له لم يسم عليا و اهل بيته فى كتاب الله عزوجل؟ قال (ع) قولوا لهم: ان رسول الله نزلت عليه الصلاة و لم يسم الله لهم ثلاثاً و اربعا، حتى كان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلك. و نزلت عليه الزكاة و لم يسم لهم من كل اربعين درهماً، حتى كان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلك. و نزل الحج فلم يقل لهم طوفوا اسبوعاً حتى كان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلك.

.[12] اين نكته را استاد هادوى تهرانى در جلسه درس “مبانى كلامى اجتهاد” ايراد فرمودند، كه در ج 2 كتاب مبانى كلامى اجتهاد به چاپ خواهد رسيد.

.[13] همان.