کپی شد
ناصر کبیر (اطروش)
فهرست
چکیده مقاله ناصر کبیر (اطروش)
حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن علی السجّاد (فرزند امام شهيد حسين بن علی أميرالمؤمنين عليهم السلام)، دارای کنیه ابو محمّد و القابی؛ چون ناصر کبیر، ناصر بالله، ناصر الحق و اطروش میباشد. وی از سادات حسینی و از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) است و با سه واسطه به عمر الاشرف میرسد. پدر وی؛ ابوالحسن علی العسکری از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و خود او از اصحاب امام هادی (علیه السلام) معرفی شده است.
او بر طبق قول مشهور در سال 230 هجری قمری به دنیا آمده است و کودکیش با دوران خشن و ستمگری حکومت متوکل عباسی مصادف بود. پدر وی به همراه امام هادی (علیه السلام) و دیگر علویانی که تأثیرگذار بودند، از حجاز به عراق و معسکر (پادگان) سامرا برده شدند.
وی در سال 260 هجری قمری، به شمال ایران، که محل نفوذ «علویون» بود مهاجرت نمود. نخست 14 سال به تبلیغ دین اسلام پرداخت، و آن گاه که زمینه را برای قیام مساعد دید، بر علیه خلفای عباسی و سامانی قیام نموده و پیروز شد و به عنوان سومین حاکم علوی طبرستان – پس از حسن بن زید؛ ملقب به داعی کبیر (250 – 270ق) و محمد بن زید (270 – 287ق) و بعد از وقفهای 14 ساله- به مدت سه سال و سه ماه (301 – 304 ق) بر منطقه طبرستان، دیلم و بخشهای شرقی گیلان، با مرکزیت آمل، حکومت نمود.
ناصر كبیر، علاوه بر جایگاه سیاسی اجتماعی، از جایگاه والای علمی و معنوی در میان عالمان و فرهیختگان اسلامی برخوردار بوده است. مكانت علمی، فضایل نفسانی و حکومت عادلانه ناصر، در نزد دانشمندان اسلامی مورد توجه بوده است و ازاین رو، بسیاری از نویسندگان از فضل و دانایی و عدالت او سخن به میان آورده، او را ستودهاند. وی نقش مهمی در اسلام و تشیع مردم منطقه طبرستان و دیلم داشته و در علوم مختلفی؛ چون: فقه، حدیث، ادبیات، شعر، كلام و اَنساب صاحبنظر بوده و در این موضوعات، كتابهای قابل توجهی را تألیف كرده است. مكتب كلامی و فقهی ناصر كبیر كه به «ناصریه» اشتهار داشته، قرون متمادی در منطقه گیلان و دیلمان دارای پیروانی بوده است.
ناصِر کبیر، سرانجام در ۲۵ شعبان سال ۳۰۴ قمری در شهر آمل درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.
زندگینامه ناصر کبیر (اطروش)
ناصر کبیر دارای حسب و نسب شریفی است. وی همچنین دارای خانواده و فرزندان برومندی بوده، و نوادگانی از نسل وی باقی ماندند که دانشمندان بزرگ شیعه؛ سید مرتضی و سید رضی از جمله آنها هستند. او مهاجرتها، سفرها و اقدامات بزرگی در طول حیات خود داشته که در ادامه مقاله به آنها اشاره میشود.
نسب و خاندان ناصر کبیر (اطروش)
ناصر کبیر، در منابع، این گونه معرفى شده است: «الناصر الكبير الحسن بن علي بن الحسن بن علي بن عمر بن علي السجّاد بن الامام الشهيد الحسين بن أمير المؤمنين علىّ بن أبي طالب عليهم السلام». [1]
بنابراین وی از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) و سید حسینی است، و با سه واسطه به «عمر الأشرف»؛ فرزند امام سجاد (علیه السلام) و برادر (پدر و مادری) زید شهید میرسد.[2] او همچنین جد مادری سید مرتضی علم الهدی و شریف رضی است.[3] محدث قمی در الکنی و الالقاب مینویسد: «حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن علی بن حسين بن علی بن أبیطالب؛ أبو محمد، اطروش، ناصر الحقّ و ناصر كبير، جدّ مادری دو سيد مرتضى و رضي است؛ زیرا مادر آن دو بزرگوار، «فاطمة دختر أبي محمد حسن بن أحمد بن ناصر كبير، صاحب (فرمانروای) ديلم» است».[4]
پدر و مادر ناصر کبیر (اطروش)
پدر ناصر کبیر، ابوالحسن علی، مشهور به «شاعر»، «عسکری» و «ابن مقعده» است.[5] او از جمله کسانی است که از حجاز به عراق و به مُعسکر (پادگان) سامرا برده شد. هجرت پدرش در زمانی واقع شد که خلفای عباسی، علویان تأثیرگذار را جهت کنترل و نظارت، تحتالحفظ از حجاز به عراق منتقل نموده و در مُعسکر (پادگان) سامرا اسکان دادند. امام هادی (علیهالسلام) و پدر ناصر کبیر (علی) نیز از جمله کسانی هستند که از حجاز به عراق و به مُعسکر سامرا برده شدند؛ لذا به پدر وی علی العسکری گفته میشد.[6] شیخ طوسی در رجال خود، وی را در زمره اصحاب امام جواد (علیه السلام) این گونه معرفی میکند: «علي بن الحسن بن علي بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليه السلام والد الناصر الحسن بن علي رضي الله عنه».[7] پدر ناصر جزو راویان حدیث نیز بوده است.[8]
تاریخ وفات علی عسکری، حدود 250 قمری تخمین زده شده که با توجه به عمر 77 ساله او میتوان تولد او را در دهه هفتاد قرن دوم دانست.[9]
مادر ناصر کبیر با نام «حبیبه»، دارای تبار خراسانی است که از آن جا به کنیزی گرفته و به مدینه آورده شده بود.[10]
ولادت ناصر کبیر (اطروش)
ناصر کبیر در حدود سال 230 هجری قمری در مدینه، در خاندان علم، اجتهاد و جهاد به دنیا آمد.[11] سنین خردسالی وی همزمان با شروع دوران سخت حکومت متوکل عباسی بوده است؛ دورانی که بر شیعیان سختگیریهای زیادی میشود و تخریب قبور ائمه (علیهم السلام) و عتبات در این دوره رخ میدهد. [12]
اسامی، کنیه و القاب مشهور ناصر کبیر (اطروش) و فلسفه آنها
نام کامل ناصر کبیر عبارت است از: «حسن بن علي بن حسن بن علي بن عمر بن علي السجّاد بن حسين بن أمير المؤمنين علىّ بن أبي طالب عليهم السلام».[13]
او دارای القاب متعددی است که از جمله آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: ناصر كبير، ناصر باللّه، ناصر الحق[14] و اطروش.[15] بعضى او را حسن بن على الداعى میگويند، و اين درست نيست؛ زيرا لقب «داعى»[16] مربوط به داماد او حسن بن القاسم است.[17]
او به ابو محمّد[18] مکنّا است. ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان مىگوید: «و كنيه او (ناصر كبير) ابو محمّد بود».[19]
در وجه ملقبشدن اطروش به «ناصر» گفته شده: در سال سیصدویک، حسن بن على بن حسن بن ]علی بن[ عمر بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب بر طبرستان غلبه يافت و به همین دلیل به لقب «ناصر» ملقب شد.[20]
اما این که چرا به وی ناصر کبیر گفته می شود، سید محسن امین معتقد است: «از آن جا که حسن بن قاسم (داعی صغیر) نیز به ناصر ملقب شد، برای تفاوت بین این دو، به اطروش، «ناصر کبیر» گفته میشود. چه این که به دو تن از فرزندان اطروش نیز ناصر گفته میشود: یکی: ابوالقاسم جعفر؛ معروف به «ناصرک» و دیگری: ابوالحسین احمد؛ فرمانده لشکر پدرش و جد مادری دو سید مرتضی و رضی. علاوه بر اینها به ابو محمد الحسن؛ نقیب بغداد و فرزند احمد بن ناصر کبیر، و به اباجعفر محمد؛ صاحب قلنسوه (کلاه ویژه امامت) فرزند دیگر ابو الحسین احمد، نیز «ناصر صغیر» گفته میشود».[21] در مجموع برای فرق بین اطروش با افرادی که بعد از او به ناصر، ناصرک و یا ناصر صغیر ملقب شدند، به وی ناصر کبیر گفته میشد.[22]
لقب «اطروش» نیز؛ از این رو به وی گفته میشود که بر اثر ضربهای که بر سر او وارد شده بود گوشش کر شده بود، امّا در باره چگونگی وارد شدن ضربه بر سرش دو نوع نقل تاریخی وجود دارد:
الف) در جنگ محمد بن زيد (كه ناصر همراه او بود)، ضربت شمشيری از سوی دشمن به سرش رسيده و گوش او كر شده بود؛ به همین جهت به اطروش که در عربی؛ به معنای کسی که کر است و گوشش نمیشنود یا سنگین است، خوانده میشد.[23]
ب) حسن بن زید؛ اولین حاکم علوی در منطقه طبرستان، بعد از 20 سال حکومت در 270 هجری قمری از دنیا رفت. بعد از وی نوبت به برادرش محمد بن زید رسید که اینها از سادات حسنی بودند. محمد بن زید؛ دومین حاکم علوی طبرستان، بین سالهای 270 تا 287 هجری قمری، حاکم بود. گفته میشود ناصر در طی این سالها به خراسان رفته و در نیشابور ـ مرکز حکومت طاهریان و پایتخت خراسان وابسته به دستگاه عباسی ـ کار تبلیغاتی وسیعی انجام داده، عده زیادی را جذب خود کرده بود و در نهایت دستگاه حکومت عباسی، وی را دستگیر کرده، به زندان انداخت و حتی گفته میشود در اثر ضربه شلاق گوشش سنگین شده و به همین دلیل به وی «اطروش» گفته میشود.[24]
خانواده ناصر کبیر (اطروش)
خانواده مهمترین کانون ایجاد آرامش، بستر تربیت انسانهای فرهیخته و معرفی آنها به جامعه است. ناصر کبیر از نظر خانواده دارای همسران و فرزندانی است که در ادامه مقاله به آنها اشاره میشود.
همسران ناصر کبیر (اطروش)
از گفتاری از ابن اثیر برمیآید که ناصر کبیر دست کم دارای دو همسر بوده است. وی در تاریخ خود مینویسد: اطروش سه پسر به نامهای ابوالحسن و ابوالقاسم و ابوالحسين داشت. روزی پدر از فرزندش ابوالحسن درخواستی نمود، ولی ابوالحسن، پاسخ غیرمؤدبانهای به پدر داد، همین امر باعث شد که پدر از وی ناراحت شود و دست او را از كار حكومت كوتاه نماید و دو فرزند ديگرش ابوالقاسم و ابوالحسين را به امور مملكتى برگمارد. ابوالحسن از اينكه معزول شده، سخت ناراحت بود و مىگفت: من از دو برادرم برترم؛ زيرا مادر من از اولاد حضرت امام حسن (عليه السّلام)، و مادر آنها كنيز است.[25]
فرزندان ناصر کبیر (اطروش)
ناصر کبیر دارای ده فرزند؛ یعنی پنج پسر و پنج دختر بوده است.
فرزندان پسر وی عبارتند از: 1. زید؛ 2. ابوعلی محمد المرتضی؛ 3. ابوالقاسم جعفر، ملقب به «ناصرک»؛ 4. ابوالحسن علی الأدیب المجل که امامی مذهب بود؛ 5. ابو الحسين احمد، ملقب به صاحب الجیش (فرمانده سپاه ناصر کبیر).[26]
اما فرزندان دختر وی عبارتند از: میمونه؛ مبارکه؛ زینب؛ ام محمد؛ و ام الحسن.[27]
تجارب ناصر کبیر (اطروش)
در طول تاریخ سعی و تلاش انسانهای صاحب عقل و درایت، بر این بوده که با استفاده از تجربیات خود و دیگران، حرکت موفق و روبهرشد داشته باشند و با کمترین اشتباه روبهرو شوند. یکی از مهمترین تجربههای ناصر کبیر در طول حیات بابرکتش، آن بود که قبل از شروع قیام و نهضت خود بر علیه خلفای عباسی و سامانی، ابتدا کار فرهنگی و تبلیغی انجام داد. وی که از خاندانی برخاسته بود که ظلمستیز و اهل مبارزه با دشمنان دین بودند، با این حال موفقیت قیام و اقدام نظامی خود را درگرو آمادهنمودن اعتقادی و فرهنگی مردم بر علیه ظلم ظالمان میدید. ناصر بعد از کشتهشدن محمد بن زید؛ دومین حاکم علوی طبرستان در سال 287 ق، ابتدا به سوی نواحی همجوار طبرستان متواری شد و بعد به دعوت فرمانروای دیلم، بدان سو روانه گردید و به مدت چهارده سال در آن سرزمین که هنوز مردمش مسلمان نشده بودند، به تبلیغ دین اسلام پرداخت که بر اثر آن، جمع بیشماری از دیلمیان با تلاشهای وی به اسلام گرویدند. او با اقدامات فرهنگی-دینی؛ از قبیل ساختن مساجد و حتی تغییر نامهای نومسلمانان به اسامی اسلامی، در گسترش اسلام در منطقه گیلان و دیلمان گامهای اساسی برداشت.[28]
ناصر پس از نهادینهسازی اسلام در میان مردمان گیل و دیلم، به کمک آنان در سال 301 ق به سوی طبرستان لشکر کشید و حاکمان سامانی را از آن دیار بیرون کرد و آمل را پایتخت خویش قرار داد و بیش از سه سال (301 – 304 ق) به طور رسمی بر منطقه طبرستان و گیلان حکومت کرد.[29] [30]
ناصر الحق در طول اقامت خود در منطقه، از مردمان گیلان و دیلم، نسلی معتقد به اسلام و تشیع و مبارزانی سلحشور تربیت کرد که تا قرنها در تاریخ منطقه و جهان به صورت مؤثر ظاهر شدند. خاندان بویه و خاندان زیار که در قرن چهارم به عنوان خاندانهایی تأثیر گذار مطرح بودند، نمونههایی از این نسل هستند.[31]
فرازهای زندگی ناصر کبیر (اطروش)
ناصر کبیر فرازهای مختلفی در زندگی خود داشته است. بخشی از آن مربوط به مهاجرت وی به عراق و ایران، بخش دیگر مربوط به کارهای تبلیغی و فرهنگی او در منطقه دیلم و طبرستان، و بخش مهمی نیز مربوط به قیام و حکومت وی است که به آنها اشاره میشود.
ناصر کبیر (اطروش) و هجرت به عراق و ایران
دوران خردسالی ناصر کبیر با دوران سخت حکومت متوکل عباسی همزمان شد، دورانی که شیعیان با سختگیریهای زیادی، مانند تخریب قبور ائمه (علیهم السلام) و عتبات مواجه بودند. دورهای که علویان تأثیرگذار؛ مانند امام هادی (علیه السلام) و علی پدر ناصر کبیر، تحت الحفظ از حجاز به عراق آورده شده و در مُعسکر (سامرا) اسکان داده میشدند.
ناصر کبیر بعد از گذراندن دوران سخت و دشوار خردسالی و کودکی در سامرا، در اوائل نوجوانی خود به کوفه و بغداد میرود و با مکتب و حوزههای علمی کوفه و بغداد شیعی ارتباط برقرار میکند؛ چون در روایات، وی از راویانی روایت کرده یا راویانی از وی روایت کردهاند که هیچ وقت در شمال ایران حضور نداشتند، بلکه مقیم کوفه یا بغداد بودند؛ برایناساس، میتوان حدس زد که در حدود سالهای 240 تا 260 هجری، حدود این 20 سال که شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) در سال 260 رخ داد و مقارن با دوران عنفوان جوانی ناصر است، او با مکتب و حوزههای علمی کوفه و بغداد شیعی کاملا مرتبط بوده است. در کتابهای زیدی از ناصر نقل شده که وی میگوید: «من در سال 260، زمانی که امام حسن عسکری (علیه السلام) از دنیا رفت، در تشییع و دفن آن حضرت حاضر بودم».
ناصر بعد از سال 260 به ایران مهاجرت میکند و از آنجایی که گفته میشود: وی در زمان «حسن بن زید علوی» به ایران مهاجرت کرده و حسن بن زید از سال 250 تا 270 هجری به عنوان اولین حاکم علوی طبرستان حکومت میکرده، پس وی باید بلافاصله بعد از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام)؛ یعنی بعد از سال 260 قمری به شمال ایران آمده باشد.
وی زمانی که به شمال ایران آمد، 10 سال از حکومت علویان میگذشت؛ بنابراین ناصر کبیر شنیده بود که در شمال ایران، حکومت و زمینهای وجود دارد که میتوان فعالیت علمی ـ سیاسی کرد؛ به همین جهت به شمال ایران آمد. در این مقطع تاریخی گزارشی ذکر نشده که او برای قدرت یا به دست گرفتن حکومت تلاشی کرده باشد، بلکه بالعکس گزارش شده که وی حوزه علمیه تشکیل داده و به تدریس و نقل حدیث مشغول بوده است. ناصر کبیر بیشتر شخصیت علمی است تا سیاسی، و اگر در دورههای بعدی شخصیت سیاسی میشود به شرایط زمانه او و خلاء قدرت به وجود آمده برمیگردد؛ لذا سعی میکند اقتدار، اوج و شکوفایی حکومت علویان در طبرستان را که در دوران دو برادر: حسن بن زید و محمد بن زید برقرار بود، به شمال ایران برگرداند.
تنها گزارشی که از کار مستقل ناصر کبیر ذکر شده در زمان محمد بن زید است. بعد از اینکه حسن بن زید، بعد از 20 سال حکومت، در سال 270 قمری از دنیا رفت، نوبت به برادرش محمد بن زید رسید که این دو از سادات حسنی بودند. محمد بن زید بین سالهای 270 تا 287 قمری، حاکم بود. گفته شده: ناصر در طی این سالها به خراسان رفته و در نیشابور ـ مرکز حکومت طاهریان و پایتخت خراسان وابسته به دستگاه عباسی ـ کار تبلیغاتی وسیعی انجام داده، عده زیادی را جذب خود کرده و در نهایت دستگاه حکومتی وی را دستگیر کرد و به زندان انداخت و حتی گفته شده در اثر ضربه شلاق، گوشش سنگین شده و به همین دلیل به وی «اطروش» گفته میشود.
این حرکت نشان میدهد که ناصر کبیر، حتی در زمان محمد بن زید نیز کار تبلیغی داشت و برای شیعه کردن خراسانیان تلاش کرده و حتی به زندان هم رفته است و غیر از این، گزارش دیگری درباره وی نقل نشده است.
در مقطع دیگر نیز گفته شده که محمد بن زید، ناصر کبیر را به عنوان قاضی القضات خود تعیین کرد، ولی در منابع تاریخی آمده که ناصر گفت: «اگر من قاضی القضات شوم، اولین شخصی را که محاکمه میکنم، شخص تو به عنوان رهبر و رئیس حکومت است، آیا تو حاضری؟» محمد بن زید ترسید که او ممکن است در این قضیه خیلی افراط کند یا با عدالت شدید برخورد کند، از پست دادن به ناصر منصرف شد.
بنابراین ناصر در دوران این دو برادر، دخالت جدی در عرصه قدرت و سیاست نداشت و این نشان میدهد که وی به دنبال قدرت و سیاست نبوده است. در سال 287 که محمد بن زید کشته شد، ناصر کبیر که در کنار او بود به ری فرار کرد. در ری، حاکم دیلم ـ مناطق غرب مازندران ـ از او دعوت میکند که به مناطق گیلان و دیلم برود. وی زمانی که به این مناطق رفت بنایش بر تبلیغات دینی بود و گفته بود: «من که به این مناطق میآیم کاری به کار شما حکام محلی ـ آل جُستان که در آنجا حکومت میکردند ـ ندارم»؛ به همین جهت کارش را با تبلیغ معارف شیعی آغاز کرد و مورد قبول مردم دیلم و گیلان واقع شد. مردم دیلم و گیلان که تا آن زمان عمدتاً مسلمان نبودند و از دشمنان اسلام به شمار آمده و با دستگاه بنیامیه و بنیعباس همکاری داشتند، با تبلیغ ناصر کبیر، مسلمان و شیعه شدند.
ناصر کبر بعد از 14 سال کار تبلیغی، زمانی که مردم کاملاً به دور وی جمع شدند، تصمیم میگیرد حکومت علویان را که توسط سامانیان در سال 287 از بین رفته بود، در سال 301 احیا کند؛ به همین جهت وی با سپاه دیلمی و گیلانی حرکت میکند و موفق میشود مجدداً منطقه طبرستان ـ مازندران و گلستان فعلی ـ را تحت تصرف خود قرار داده و حکومت علویان را احیا کند؛ بنابراین ناصر کبیر به قدرت و سیاست نگاه داشته، ولی نمیتوان وی را قدرتطلب دانست، به گونهای که حرف اول و آخر او بحث قدرت و رسیدن به حکومت باشد، خیر، به هیچ وجه این گونه نیست. یکی از شواهد این ادعا آن است که زمانی که وی توانست کل طبرستان، گیلان و دیلم را تحت تصرف حکومت خود در آورد و همه حکام محلی از او اطاعت کردند، از قدرت کناره گرفت و گفت: «من به کار علمی خود میپردازم»؛ لذا یکی از سرداران علوی خود از حسنیها به نام «حسن بن قاسم» را به عنوان حاکم تعیین کرد و خود به تدریس مبانی دینی پرداخت.
حسن بن قاسم فردی ناپخته بود و با دیلمیان رفتار درستی نداشت؛ به همین جهت آنان از وی ناراضی شدند، ولی او برای اینکه در قدرت باقی بماند، به جای آن که رفتار خود را تصحیح نماید، تصمیم گرفت ناصر کبیر را از آمل به لاریجان تبعید کند و این به ضرر حسن بن قاسم تمام شد. با این اقدام حسن، دیلمیان برآشفتند و وی را مجبور کردند ناصر کبیر را با عزت و احترام برگرداند و این باعث شد که ناصر کبیر مجددا به حکومت برگردد؛ بنابراین، ناصر کبیر به دنبال قدرت نبوده، بلکه به دنبال زمینهسازی برای کار فرهنگی بوده است. نتیجه کارش هم این است که «مکتب ناصریه» را به وجود آورد. در این راستا 150 اثر و کتاب از وی نقل شده و برجای مانده که متأسفانه خیلی از آنها به شکل اولیهاش به دست ما نرسیده است. در یک جمله میتوان گفت: کارنامه ناصر کبیر، کارنامهای علمی ـ فرهنگی است.[32]
قیام ناصر کبیر (اطروش)
بعد از شهادت محمد بن زید علوی؛ دومین فرمانروای علویان طبرستان، ناصرکبیر، تحت عنوان خونخواهی محمد بن زید و با حمایت مردم طبرستان قیام کرد. اهالی گیلان و دیلمان و بسیاری از مردم با او بیعت کردند. همچنین بسیاری نیز از مذهب زرتشتی به دین محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) تغییر مذهب دادند. این واقعه در سال 287 هجری اتفاق افتاد. وی در ابتدا به سوی آمل حرکت کرد. امیر اسماعیل سامانی،[33] برای مقابله با وی، پسرعموی خود ابوالعباس بن محمد بن نوح را با سپاهی به سوی ایشان فرستاد و در نزدیکی آمل جنگ سختی بین آنها درگرفت. در این جنگ ناصرکبیر پس از شکست در مقابل لشکر سامانی به سرزمین دیلم عقبنشینی کرد.[34]
قیام مجدد ناصرکبیر در طبرستان
معتضد عباسی در سال 289 دارفانی را وداع گفت و پسرش المستعلیبالله جانشین وی شد. در این زمان امیر اسماعیل سامانی پس از تنظیم امور داخلی طبرستان، حکومت آنجا را به ابوالعباس واگذار کرد. در همین حین ناصرکبیر نیز در پی جمعآوری لشکری جهت مبارزه با امیر سامانی بود. در سال 290، جنگی بین ناصرکبیر و حاکم طبرستان؛ یعنی ابوالعباس عبدالله بن محمد بن نوح درگرفت. پس از مدت 40 روز، سرانجام لشکر ناصر کبیر، لشکر سامانی را شکست داد. پس از آن عبدالله بن محمد بن نوح به ری رفته و در آنجا مستقر گردید.[35]
اوضاع طبرستان در دوره امیر احمد سامانی
پس از مرگ امیراسماعیل سامانی از حاکمان سلسله سامانیان، فرزند وی امیر احمد سامانی جانشین او شد. ابوالعباس نیز همچنان بر طبرستان حکومت میکرد، اما به علت اختلافاتی که میان امیر احمد سامانی و حاکم طبرستان وجود داشت، امیر احمد شخص دیگری به نام «سلام ترکی» را به جای ابوالعباس جهت حکومت بر طبرستان مشخص کرد. این امر بر ابوالعباس بسیار گران آمد و درصدد قیام و آشوب بر ضد دولت احمد بن اسماعیل سامانی برآمد، اما با سفارش اطرافیان، وی از این کار منصرف شده و پس از مدتی نیز مورد محبت و ستایش امیر سامانی قرار گرفت، اما سلام ترکی؛ جانشین ابوالعباس در طبرستان، بسیار بر مردم سخت گرفت و به ظلم و بیداد فراوان پرداخت. این عملکرد حاکم سامانی باعث شد که مردم آمل بر ضد وی قیام کرده و پس از فتح دارالحکومه، وی را از شهر بیرون کنند.
زمانی که امیر سامانی از قیام مردم آمل باخبر شد، مجدّداً پسرعموی خود؛ یعنی ابوالعباس را به حکومت طبرستان منصوب کرد، ولی او پس از مدت کمی دار فانی را وداع گفت و امیرسامانی حکومت طبرستان را به شخصی به نام «محمد صعلوک» که در آن زمان والی ری بود محول کرد. این واقعه در سال 298 هجری اتفاق افتاد. در این زمان ناصرکبیر در گیلان مشغول به فرمانروایی بود و سامانیان هیچگاه نتوانستند بر آن سرزمین دست یابند. در این دوران، مردم بسیاری اطراف ناصرکبیر را گرفته بودند و وی را تشویق به قیام میکردند؛ لذا ناصرکبیر با اصرار اطرافیان و استقبال مردم، ابتدا ابوالحسین فرزند خود را به رویان فرستاد. مردم رویان با استقبال فراوان از پسر ناصرکبیر، عامل سامانی را از شهر بیرون کردند. ناصرکبیر نیز خود با لشکری فراوان به سوی چالوس حرکت کرد. در این زمان حاکم سامانی نیز با لشکری عظیم در محلی به نام نورآباد به جنگ با لشکر ناصر شتافت، اما در پایان، این جنگ به نفع ناصر به اتمام رسید. پس از آن وی وارد آمل شد و در منزل حسن بن زید؛ مؤسس نهضت علویان طبرستان سکنی گزید.[36]
بدین ترتیب در سال 301 هجری، حکومت سامانیان بر طبرستان پایان یافت، البته چندین مرتبه دیگر نیز لشکرهای مختلفی از طرف حاکمان سامانی برای فتح طبرستان به آن منطقه اعزام شدند که در تمام این رویاروییها، لشکرهای سامانی با شکست مواجه شده و نبردها به نفع ناصرکبیر و سپاه علویان به اتمام رسید.[37]
فلسفه قیام ناصر کبیر (اطروش)
نوعاً قیامهایی که در جهان صورت میگیرد؛ به دلیل ستمهایی است که بر مردم روا داشته میشود. بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، اهلبیت آنحضرت (علیهم السلام) بهشدّت مورد ظلم واقع شدند. اوج این ظلمها توسط بنیامیه و پس از آن به دست بنیعباس بر اهلبیت (علیهم السلام) واقع شد. بنیعباس در حالی خلافت را قبضه کردند که این موفقیت را به نام اهلبیت پیامبر (علیهم السلام) و این که عموزادگان ایشان محسوب میشوند به دست آوردند، اما پس از تکیهزدن بر اریکه قدرت، شروع به آزار و اذیت آنها نموده و در این امر ذرّهای از بنیامیه کم نگذاشته، بلکه در بسیاری از موارد از آنان جلو زدند. همین روش خشونتبار با اهلبیت (علیهم السلام)، موجب قیامهایی از جانب فرزندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برعلیه آنها شد. یکی از آن نهضتها؛ قیام اطروش کبیر است.
بعد از شهادت محمد بن زید علوی، دومین فرمانروای علویان طبرستان، اعضای خانواده علویان و شیعیانی که پیرو ایشان بودند، ناگزیر به جنگلها و کوهستانهای منطقه طبرستان فرار کرده و پنهان شدند. در این زمان یکی از نوادگان امام علی بن حسین (علیهما السلام) به نام ابومحمد حسن بن علی؛ معروف به ناصرکبیر و یا ناصرالحق، ملقب به اطروش، تحت عنوان خونخواهی محمد بن زید و با حمایت مردم طبرستان قیام کرد.[38]
حکومت ناصر کبیر (اطروش)
ناصر کبیر بعد از غلبه بر دشمنان، از سال 301 هـ تا 304 هـ، مجموعاً سه سال و سه ماه بر مناطق طبرستان، دیلم و بخشهای شرقی گیلان حکومت نمود.[39] او پس از حسن بن زید؛ ملقب به داعی کبیر (250 – 270ق) و محمد بن زید (270 – 287ق)، و بعد از وقفهای 14 ساله، سومین حاکم علوی منطقه طبرستان است. دوران حکومت وی مقارن با دوران خلافت مقتدر بالله؛ خلیفه عباسی و وزارت علی بن عیسی بوده است.[40]
مسعودی مینویسد: «در سال سیصد و يک، حسن بن على (ناصر کبیر)، در ولايت طبرستان و ديلم قيام كرد و سياهپوشان (بنیالعباس) را از آنجا بیرون راند. وى مرد فهيم و عالمی بود و از عقايد و مذاهب مطلع بود و سالها ميان مردم ديلم كه كافر و بر دين مجوس و بعضى پيرو رسوم جاهليت بودند و همچنين مردم گيل، زندگی کرد و آنان را به سوى خداوند عزّوجلّ خواند كه پذيرفتند و اسلام آوردند، و در ديلم مسجدهای بسیاری ساخت… برخی ورود اطروش به طبرستان را در اول روز محرم سال سیصد و يک دانستند»،[41] ولی ابن عنبه، تاریخ ورود وی را در ماه جمادی الاولی سال سیصد و یک معرفی میکند.[42]
دوران حکمرانی ناصر، یکی از مقاطع درخشان حکومتداری اسلامی بهشمار میرود. وی برای گسترش عدالت در جامعه تحت فرمانش، تلاش فراوانی انجام داد. او برای نظامسازی یک جامعه مطلوب و پیشرفته، اساسنامهای را تألیف کرد که امروزه با عنوان کتاب «الاحتساب» در دسترس است.[43]
جانشین ناصر کبیر (اطروش)
پس از تسلط ناصر کبیر بر منطقه طبرستان و محرز شدن ناتوانی سامانیان نسبت به بازپسگیری این منطقه، ناصرکبیر که بیشتر به امور مذهبی و دینی علاقه داشت؛ فرمانروایی سیاسی سرزمین طبرستان را به پسرعموی خود؛ یعنی ابومحمد حسن بن قاسم که مردی لایق به نظر میرسید واگذار کرد. وی از پسران خود خواست که از حسن تبعیت کنند. نقل شده:
«ناصر کبیر، حسن بن قاسم را که پسر عمویش و از نوادگان امام حسن (علیه السلام) بود، در تمام امور بر فرزندان صُلبی (نسبی و بدون واسطه) خود ترجیح میداد، چندان که امر و نهی پادشاهی را بدو سپرد و وی را به حکومت گیلان و دیلمان نشاند. این امر بر فرزندان ناصر کبیر گران آمد تا جایی که ابوالحسین احمد -فرزند ناصر و فرمانده سپاه وی و ملقب به صاحب الجیش-، بیتوجهی پدر را ناشی از عقاید مذهبی دانست و ابوالحسن علی (فرزند دیگر ناصر) در قصیدهای که سرود بر آراء زیدیان تاخت».[44]
اما حسن بن قاسم، از این اعتماد ناصر سوء استفاده کرده و پس از آن که ناصر وی را به گیلان فرستاد تا عدهای از ناراضیان آن منطقه را سرکوب نماید، او با افراد ناراضی طرح دوستی ریخت و توطئهای را بر علیه ناصر طراحی نمود؛ به همین جهت حسن بن قاسم هنگامی که به آمل برگشت، در مصلای شهر ساکن شد و نزد ناصرکبیر نرفت و پس از چند روز اقامت در مصلای شهر به قصد دستگیری ناصر، با افراد خود به خانه او حمله کرد. ناصرکبیر هر چند از تصمیم او آگاهی یافته و قبلاً خانه را ترک کرده بود، ولی به دستور حسن بن قاسم دستگیر شده و در قلعه لاریجان زندانی گردید. پس از این سپاهیان حسن به خانه ناصرکبیر ریخته و اموال او را غارت کرده و خانواده اش را به اسارت بردند.
اما طولی نکشید که بین آشوبگران به علت اختلاف داخلی، جنگ درگرفت و یاران حسن بن قاسم اطراف او را خالی کردند و تقریباً شیرازه کار از دست وی گسسته شد و با بازگشت لیلی بن نعمان که نماینده ناصرکبیر در ساری بود، اوضاع به نفع اطروش تغییر یافت. وی ناصر را از زندان آزاد کرد و با عزت بسیار به آمل آورد و حسن بن قاسم را که از شهر خارج شده بود، دستگیر کرده به نزد وی آورد، اما ناصر با محبت با وی برخورد کرده و او را مورد عفو قرار داد و به گیلان تبعید نمود.[45] طبق نقل تاریخ طبرستان، پس از مدتی حسن بن قاسم به وساطت پسر ناصرکبیر (ابوالحسین احمد) مورد بخشش واقع شد و ناصر، دختر ابوالحسین احمد[46] را به همسری او درآورد و حکومت و ولایت گرگان را به او سپرد.[47]
ابن خلدون مینویسد: «چون حسن الاطروش در سال 304 كشته شد،[48] دامادش جاى او را در طبرستان گرفت. نام او حسن بن قاسم و ملقب به «الداعى الصغير» بود و بعدها او نيز به الناصر ملقب گرديد».[49] دلیل انتخاب حسن بن قاسم، بیشتر به خاطر مدیریت وی بود. وی از جنبههای نظامی و مدیریتی، شخصی قوی بود. در عین حال در انتخاب حسن بن قاسم خصوصیات دیگر وی، مثل عادل بودن و اینکه اموال دولتی را برای خود نمیخواست و با زهد برخورد میکرد، بیتأثیر نبود، ولی آن چیزی که بیشتر تأکید شده شایستگی، مدیریت و قدرت او در کار اداره حکومت نسبت به فرزندان ناصر بود.[50]
وفات ناصر کبیر (اطروش)
ناصر کبیر، در اواخر عمر، از سیاست و جنگ و حکومت، کنارهگیری کرد و خود به زهد و پارسایی، ارشاد خلق، تدریس و آبادانی شهرها گذراند. وی سرانجام پس از سه سال و سه ماه حکومت در شب جمعه، ۲۵ شعبان سال ۳۰۴ ق، در حال سجده، در سن 74 سالگی و در شهر آمل دارفانی را وداع گفت و در همان شهر نیز دفن گردید.[51]
مرقد ناصر کبیر (اطروش)
پس از درگذشت ناصر کبیر، وی را در شهر آمل در خانه قاسم بن علی به خاک سپردند.[52] قبر او همواره مورد توجه زیدیان بوده و ابن اسفندیار در قرن هشتم هجری، مرقد او را زیارتگاه مردم و محل مجاورت اهل زهد معرفی کرده است.[53] مقبره ناصر کبیر تا قرن هفتم هجری، به همراه مدرسه و کتابخانه، در شهر آمل دایر بوده است.[54] بار دیگر در قرن نهم هجری، توسط سید علی مرعشی؛ حاکم مازندران، بقعهای بر روی قبر وی ساخته شده است.[55]
در گذشته در مرقد ناصر کبیر محفلها و مجلسهایی برپابوده است. در طول تاریخ در کنار مزار وی مدرسه، حوزه، اوقاف و کتابخانه آبادی تا قرون هشتم و نهم هجری وجود داشته است. «ظهیرالدین مرعشی» که خود از سادات مرعشی است، در کتاب «تاریخ طبرستان» به مدرسه کنار مزار و عدهای که مقیم اطراف مزار ناصر بودند ـ از مردم منطقه نبودند و در آنجا مجاور شده بودند ـ اشاره میکند. این نشان میدهد که این مزار و شخص اطروش چه قدر مورد احترام بوده است. متأسفانه از دوره صفویه به بعد، به این مکان بیتوجهی شد و در دوران پهلوی هم که بنابر بههمزدن موقوفات بود، این مزار در حومه شمالی شهر آمل به صورت نامناسبی رها شده و مورد اقبال دستگاهها و مردم قرار نداشت؛ ولی اخیراً به دستور رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران، بازسازی و موجب رونق بیشتر آنجا شده است.[56]
دستور و اهتمام رهبر معظم انقلاب به تعمیر بقعه ناصر کبیر به همراه سفر معظّمله به شهر آمل، انعکاس جالبى در یمن و علماى زیدى داشت و آنان مجالس جشن و سرورى جهت این مهم برپا نمودند. اقدام رهبر معظم انقلاب، چنان خوشحالى را در میان علماى زیدى به ارمغان آورد که مُفتى جمهورى یمن؛ احمد محمّد زباره و نایب مفتى؛ حمود بن عبّاس المویّد، و همچنین محمّد بن محمّد بن اسماعیل المنصور؛ وزیر سابق اوقاف و دادگسترى و دکتر مرتضى بن زید المحطورى ـ مدیر مرکز بدرالعلمى و الثقافى صنعاء ـ نامه تشکّرى براى مقام معظّم رهبرى ارسال داشتند.[57]
بقعه جدید اطروش با برگزاری همایش بینالمللی ناصرالحق[58] با حضور شیعیان یمنی به همراه رهبرانشان، رونمایی شد. در سال 1394 شمسی نیز در پی جنگ عربستان و یمن، چهار شهید یمنی که برای درمان وارد ایران شده بودند، پیکرشان پس از به شهادت رسیدن، اجازه برگشت به کشورشان داده نشد؛ به همین جهت در جوار این بقعه متبرکه مدفون شدند و امروزه مرقد ناصر کبیر محل زیارت بسیاری از شیعیان یمنی شده است.[59]
ویژگیهای شخصیتی ناصر کبیر (اطروش)
حسن بن على معروف به ناصر الحق و ناصر کبیر، از اصحاب امام ابو الحسن الهادى (عليه السّلام) است.[60] وی دانشمندی بزرگ، رهبری مقتدر، حاکمی عادل، مجاهدی نستوه، مبلغی خستگیناپذیر، مؤلفی پرکار، شاعری چیرهدست، تک سواری شجاع، حکیمی واعظ و پهلوانی ورزشکار بود.[61] او ویژگیهای متعددی داشت که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود.
اخلاق و صفات ناصر کبیر (اطروش)
ناصر کبیر دارای فضایل بسیاری بوده که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) مرتبه علمی
سيد مرتضی (قدّس سرّه) در باره جدّ مادری خود مىگويد: «و اما ابو محمد ناصر كبير؛ يعنى حسن بن على، فضيلت او در دانش، زهد و فقاهت از خورشيد درخشانتر است، اوست كه اسلام را در سرزمين ديلم گسترش داد تا بدان جا كه مردم آن ديار از گمراهى به هدايت رسيدند و با دعوت او از جهالت دگرگون شدند و صفات برجسته او بيش از حد شمار، و روشنتر از آن است كه پنهان باشد».[62]
ناصر کبیر مجالس مناظره با عالمان و فقیهان، و مجالسی برای مطالعه در حدیث برگزار میکرد.[63] وی شخصیتی دانشمند و مملو از علم بوده است. نقل شده وی علاوه بر تسلط بر علوم مرتبط با قرآن و سنت و معارف اسلامی، بر کتب دیگر ادیان آسمانی؛ از جمله تورات و انجیل نیز مسلط بود.[64]
ابن اثیر در باره وی میگوید: «اطروش، شاعری نیکو، ظريف، علامه، امام در فقه و دين، بسیار بیباک، و مردی بیمانند بود».[65]
ب) اخلاق حسنه
زمانی که ناصر کبیر در زمان حکومت حسن و محمد؛ فرزندان زید، به شمال ایران آمده بود، همه مردم طبرستان مسلمان نبودند. زرتشتیان و دیگر ادیان نیز حضور داشتند. ناصر با تبلیغ و اخلاق حسنه، مردم منطقه را به اسلام دعوت کرد. متن جالبی مربوط به قرن چهارم، از یکی از بزرگان گیلان وجود دارد که توضیح میدهد، چگونه مردم دیلم و گیلان جذب رفتار عملی ناصر کبیر شدند؛ به این جهت که از او خلق و خوی خوش دیدند و به اسلام و تشیع گرویدند. وی در این نامه از جانشینان ناصر کبیر گلایه میکند که شما روش ناصر را ادامه نمیدهید و به مردم ظلم میکنید![66] یکی از مصادیق اخلاق حسنه ناصر، عفو و گذشتی است که او نسبت به حسن بن قاسم، پسر عموی خویش روا داشت. حسن بن قاسم، آنگاه که ناصر را دستگیر کرده و در قلعه لاریجان زندانی نمود و سپس یارانش به خانهاش حملهور شده و اموال او را غارت نموده و زن و فرزندانش را به اسارت بردند، آن هنگام که توسط یاران ناصر بازداشت شد و او را نزد او آوردند، ناصر کبیر با نرمی با وی برخورد کرده و او را مورد عفو قرار داد و به گیلان تبعید نمود،[67] ولی این لطف و محبت او به همینجا ختم نشد و پس از مدتی حسن بن قاسم، به وساطت پسر ناصرکبیر (ابوالحسین احمد) مورد بخشش واقع شد و ناصر، دختر ابوالحسین احمد را به همسری او درآورد و حکومت و ولایت گرگان را نیز به او سپرد.[68]
ج) عدالت محوری
مورخ معروف طبری، ناصر کبیر را به سبب اجرای عدالت و حُسن رفتار، ستایش کرده و گفته است که «مردم به عدالت و حسن رفتار و بهپاداشتن حق، كسى را همانند اطروش نديدند».[69] چنانکه ابوریحان بیرونی نوشته است: «ناصر اطروش، رسم کدخدایی و مالکیت کدخدا بر مردم را برانداخت و همه مردم را در یک رتبه قرار داد».[70] ابن خلدون نیز وی را به عدالت ستوده است: «اطروش مردى عادل و نيکسيرت بود و در زمان او کسی همانند او نبود».[71]
د) ساده زیستی
از جمله اموری که مردم را به سوی ناصر کبیر گرایش داد، زندگی بیآلایش و ساده او بود. عادت بر آن بود که حاکمان برای خویش قصر و بارگاه ساخته و حرمسرایی تشکیل میدادند، اما ناصر هرگز بارگاه و عمارتی مجلل نساخت و در پاسخ به کسانی که از او در باره سادهزیستیاش سؤال میکردند، میگفت: «من برای تخریب و انهدام (و مبارزه با تجمل) آمدم، نه برای ساخت عمارت و تجدید بنای آن». برخی منابع نیز به زهد او اشاره کردهاند.[72]
هـ) تدبیر و دور اندیشی
ناصر کبیر رادمردی هوشیار، آگاه، دوراندیش در امور، استوار و محکم در کارها و دارای تدبیر بوده است. وی با وجود دشمنان سرسختی؛ چون خلفای عباسی و سامانی، مدبرانه از دشمنسازی و تحریک قومیتهای مذهبی مخالف خویش خودداری میکرد و با رویکردی مسالمتآمیز آنان را به صلح دعوت میکرد تا مبادا فتنههای مذهبی دامان حکومتش را آلوده سازد؛ از این رو در برابر اهل سنت منطقه، روش مدارا در پیش گرفت. وی زمانی حاکم آمل شد که بسیاری از آملیها سنی مذهب بودند؛ بنابراین میبایست یا با آنان به جنگ بپردازد و یا مدارا کند. وی عاقلانه راه دوم را در پیش گرفت. او با اباجعفر، از پیروان احمد بن حنبل که با زیدیه دشمنی داشت، بر سفره صلح نشست و پیمان آشتی بست.
او به مخالفان خود نامه مینوشت و آنان را از جنگهای فرقهای و مذهبی نهی میکرد. او در نامه ای به حسین بن علی آملی که از مخالفانش بود و مردم را به جهاد با ناصر ترغیب میکرد، چنین نوشت:
«ای اباعلی… ما و شما جانشین و خلف گذشتگانی هستیم و وظیفه خلف، همانا تبعیت از سلف و اقتداکردن به آنها است. آن کسانی که شما به آنها اقتدا میکنید و سلف شما از میان صحابهاند، عبدالله عمر و محمد بن سلمه و أسامة بن زید هستند. همانهایی که با معاویه در نیاویختند و به جنگ او نرفتند، در حالی که علی بن ابیطالب را بر او برتری میدادند، با این توجیه که ما بر کسانی که شهادتین گفتند و اهل توحیدند، شمشیر نمیکشیم. پس راه تو چیست، جز آن که با گذشتگانت موافقت کنی و از آنان تبعیت کنی؟ تو هم مرا در جایگاه معاویه بگذار و ابننوح را جای مخالف معاویه بگذار و با من قتال نکن. تو هم در این امر (اختلاف من و ابننوح سامانی) دخالت نکن. همان طور که سلف تو در دعوای بین علی (علیه السلام) و معاویه دخالت نکردند، تو هم از جنگ با اهل شهادتین دوری کن، همان طور که آنان دوری کردند، خصوصاً در ریختن خون دیگران. ای اباعلی بفهم که این مطالب از سر انصاف گفته شد».[73]
ناصر کبیر (اطروش) از دیدگاه اندیشمندان
اندیشمندان و علمای برجسته اسلام نوعا نظرات مثبتی نسبت به اطروش و قیام او دارند، گرچه در مورد مذهب (زیدی یا امامی بودن) وی با هم اختلاف نمودهاند. در این مقال، به صورت کوتاه به دیدگاه بعضی از آنان درباره شخصیت وی پرداخته میشود:
«محمد بن جریر طبری»؛ صاحب کتاب «تاریخ الأمم و الملوک» که در بغداد بالیده و زندگی کرده و خود آملی الاصل و سُنی است، میگوید: «مردم منطقه هیچ حکومتی را همچون حکومت ناصر، بر عدل و پایداری بر حق و حقیقت ندیدند».[74] ابن اثیر نیز در کتاب «الکامل فی التاریخ» او را مورد تمجید قرار میدهد[75] و تعریف و تمجید او را، مورخان اهل سنت آوردهاند. حکومت ناصر به حکومت عدل، مدارا و تسامح معروف بوده است.[76]
محدث بزرگ شیخ عباس قمی میگوید: «ابو محمّد حسن همان است كه ملقّب به «اطروش» و «ناصر كبير» است. ]وی[ مالک بلاد ديلم، و طود العلم، و العالم العليم، صاحب مؤلّفات كثيره از جمله صد مسأله كه سيّد مرتضى (رضى اللّه عنه) او را تصحيح فرموده و ناصريّات نام نهاده است، و ديگر ]از آثار وی[ كتاب انساب الأئمة (عليهم السّلام) و مواليد ايشان و دو كتاب در امامت و غير ذلک است».[77]
مسعودى در مروج الذّهب گفته است: «… اطروش مذكور، مردى عالم و با فهم و عارف به آراء و نِحَل بود و در ديلم مدّتى اقامت داشت و مردم ديلم ]با این که[ كافر و مجوس بودند، ]ولی[ اطروش ايشان را به خداى خواند، ]و[ آن جماعت به دست او مسلمان شدند و ]او[ در ديلم مسجدها بنيان كرد».[78]
ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان او را چنين معرفى كرده: «فضل و علم و زهد و ورع و آثار كرامات او (ناصر كبير حسن بن علي بن حسن) هنوز در گيلان و ديلمان ظاهر است، و مذهب و طريقت او معتقد گيل و ديلم، و به آمل مشهد و مدرسه و دار الكتب و اوقاف، معمور و برقرار، و خاک او مزار متبرّک، و مجاوران بر سر تربت مقيم، و در حقّ او جز از اين نتوان نبشت:
اذا ذكرت أوصاف أشراف هاشم فما ذكرهم الّا على صدر دفتر
زمانی که اوصاف بزرگان هاشم را بیان میکنی جایگاهشان در بالای نوشتار است.
لكم يا بني الزهراء زهر خصائص تحيّر فيها فكرة المتفكّر
ای فرزندان زهرا، شما دارای بهترین ویژگیها هستید که اندیشه شخص اندیشمند در آن متحیّر است.
أئمّة دين اللّه أنتم و قد غدا لكم صدر محراب و ذروة منبر
امامان دین خداوند شما هستید و فردای قیامت نیز جایگاهتان در بالای محراب و اوج منبر است».[79]
پس از دستور مقام معظّم رهبرى، مبنى بر بازسازی قبر اطروش، ایشان در سفری که به شهر آمل داشتند، در اجتماع چند دههزار نفرى مردم، در ضمن مطالبى که ایراد فرمودند، در شأن ناصر کبیر گفتند: «این شهر، مردان بزرگى را به خود دیده، شما مردم آمل، اسلام را مستقیماً از اهلبیت (علیهم السلام) دریافت داشتید. داعى کبیر، ناصرالحق از شخصیّتهاى برجسته این شهر مىباشد».[80]
آثار و اقدامات ناصر کبیر (اطروش)
ناصر کبیر در زمان حکومتش اقدامات مثبت بسیاری داشته است که به برخی از شاخصهای آن اشاره میشود:
- اسلام و تشیع مردم منطقه؛
ناصر کبیر نقش مهمی در مسلمان و شیعه شدن مردم طبرستان (مازندران و گلستان)، دیلم و گیلان داشته است.[81] ابن خلدون در تاریخ خود می نویسد: «فأسلم على يديه منهم خلق كثير و بنى لهم المساجد؛ مردم بسیاری به دست اطروش مسلمان شدند و وی برای آنها مساجدی ساخت».[82] بر این اساس، ادعا شده است در یک روز، ۱۴ هزار نفر به دست او مسلمان شدهاند.[83] وی در خطبهای در این زمینه خطاب به مردم دیلم میگوید: «ای مردم، من به دیلم آمدم و شما مشرک بودید، درخت و سنگ میپرستیدید… من شما را به اسلام دعوت کردم…و شما پذیرفتید و توحید و عدل را شناختید. خداوند به وسیله من حدود دویست هزار از شما را خداشناس و مسلمان نمود، بهگونهای که امر به معروف میکنید و با مجتهدین مناظره مینمایید…در بین شما افرادی یافت میشود که اگر در بین راه هزار دینار بیایید، برای خود برنداشته و در پی صاحبش روان میگردد…بدانید که بین من و شما حجابی نیست…من از ظالمان یاور نگیرم، بزرگانتان برادران من و جوانانتان فرزندان مناند…از من امور دینتان را بپرسید…که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من دو چیز در میان شما میگذارم، اگر به آنها تمسک کنید، گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم…».[84]
- حمایت از عالمان و دانشمندان؛
- دعوت از سادات برای زندگی در طبرستان؛
- آموزش و تعلیم قرآن کریم؛
- تأسیس مساجد؛
- تأسیس مدرسه: ناصر کبیر در شهر آمل مدرسهای بنا کرده بود که تا روزگار ظهیرالدین مرعشی، مورخ قرن نهم هجری، باقی بوده است.[85]
- تدریس فقه، حدیث و تفسیر قرآن.[86]
- ترک حکومت؛
با توجه به جاذبهای که قدرت و حکومت دارد، تا حدّی که گفته شده است: «الملک عقیم»،[87] کمتر حاکمی پیدا میشود که از آن دل بکند و دست بکشد، اما یکی از اقدامات و اتفاقات کمیاب تاریخی، اقدام ناصر کبیر در ترک حکومت بود. ابن اسفندیار در کتاب تاریخ طبرستان، از ترک حکومت توسط ناصر کبیر در اواخر عمر خبر داده و گفته است که پس از ترک حکومت، بسیاری به سوی او شتافتند تا فقه و حدیث را از او بیاموزند.[88]
اندیشه و مکتب ناصر کبیر (اطروش)
آیت الله جوادی آملی در بیانیهای به مناسبت همایش بینالمللی بزرگداشت ناصر کبیر، پیرامون اندیشه و مکتب وی مینویسد:
«حسن بن علی»؛ معروف به «ناصر کبیر» از بزرگواران دودمان طه و یاسین و از نوادگان زین العابدین علی بن الحسین (صلوات الله و سلامه علیهما) است. ناصر کبیر وقتی به طبرستان آمد، مهمترین کار او احیای معارف قرآن و عترت بود. اگر حکومتی و قدرتی داشت و اگر مدیریت و تدبیری داشت، در خدمت معارف قرآن و عترت بود. سعی بلیغ این بزرگوار این بود ]که[ معارف کلیدی قرآن را به خوبی تفسیر کند، رهآورد عقلی و علمی اهلبیت (علیهم السلام) را خوب تبیین کند و انسان را به مقام والای خلافت الهی برساند؛ چون هدف انسان همان قرب الی الله است و جریان خلافت و مانند آن وسیله این قرب الی الله یا لازمه این قرب الی الله است. وجود مبارک حسن بن علی؛ معروف به ناصر کبیر که هم مفسر بود، هم متکلّم بود، هم فقیه نامور بود و هم ادیب، هم بسیاری از مسائل اسلامی را از نظر گذرانده بود، همت اساسیاش این بود که جریان توحید، جریان امامت و جریان عدل را بیش از هر چیز شکوفا کند، تا نه سخن از الحاد باشد، نه سخن از شرک باشد، نه سخن از شرکپنداری برخی از کوتهنظران باشد و مانند آن. تفسیر کوتاهی که ]ناصر کبیر[ از اسمای حسنای الهی دارد، نشانه آن بلوغ و رشد فکری این بزرگ متکلم و فقیه امامیه است».[89]
مکتب ناصریه (ناصر کبیر، اطروش)
ناصر كبیر، علاوه بر جایگاه سیاسی اجتماعی، از جایگاه والای علمی در میان عالمان و فرهیختگان اسلامی برخوردار بوده است. مكانت علمی ناصر، در نزد دانشمندان اسلامی مورد توجه بوده است و ازاین رو، بسیاری از نویسندگان از فضل و دانایی او سخن به میان آورده، او را ستودهاند.[90] وی در علوم مختلفی؛ چون: فقه، حدیث، ادبیات، شعر، كلام و اَنساب صاحبنظر بوده و در این موضوعات، كتابهای قابل توجهی را تألیف كرده است.[91] مكتب كلامی و فقهی ناصر كبیر كه به «ناصریه» اشتهار داشته، قرون متمادی در منطقه گیلان و دیلمان دارای پیروانی بوده است.[92] علمای پیرو مكتب ناصریه، در آن سامان با شرح و تبیین آثار و آرای ناصر، در نشر و ترویج اندیشه وی بسیار كوشیدند و تألیفات متعددی در این زمینه داشته اند که کتاب «الإبانة» تألیف محمد بن یعقوب هوسمی (م 455 ق) در چندین جلد از همه مشهورتر است؛[93] به همین جهت، حدود هفتصدسال این مكتب فكری در گیلان و دیلمان پایدار ماند وسرانجام در قرن دهم به علت تأثیر دولت صفویه، مذهب امامیه جایگزین مذهب زیدیه ناصریه گردید.[94] [95]
ناصر کبیر (اطروش) امامی یا زیدی
صاحبنظران و نویسندگان فرق اسلامی، همگی به شیعهبودن ناصر کبیر اذعان دارند و کسی او را از اهل سنت معرفی نکرده، لکن در مورد مذهب امامی یا زیدیِ ناصر کبیر اختلاف نظر وجود دارد: بعضی بر زیدیبودن وی تأکید دارند، امّا گروهی بر امامی بودن وی اصرار دارند، و برخی نیز در مسئله نظر قاطعی بیان نکردهاند.
معتقدان به زیدیبودن ناصر کبیر
بسیاری از عالمان و نویسندگان مسلمان؛ اعم از امامیه، زیدیه و اهل سنت در آثار خود از گرایش زیدی ناصر کبیر، و برخی او را از امامان نامدار زیدیه برشمردهاند. برخی از این گروه عبارتند از: ابن ندیم، ابوطالب هارونی، شهرستانی، ابن فندق بیهقی، ابن شهرآشوب، ابن اثیر، فخر رازی، مروزی، ابن طاووس، ابن طقطقی، نویری، ابن زهره، شهید اول، ابن خلدون، ابن عنبه، و کیاگیلانی.[96]
به عنوان نمونه: ابن خلدون میگوید: «ناصر اطروش در ديلم بدين دعوت قيام كرد كه وى نيز از زيديان بود و مردم دعوتش را پذيرفتند و به اسلام گرويدند».[97] «مردم ديلم از آن سوى سفيد رود (نزدیک رشت) تا آمل بر دست اطروش اسلام آوردند. اينان شيعيان زيدى مذهب شدند؛ زيرا اطروش نيز زيدى بود».[98]
ابن اثیر مینویسد: «كان الأطروش زيديّ المذهب؛ اطروش زیدی مذهب بود».[99]
معتقدان به امامیبودن ناصر کبیر
بعضی نویسندگان امامیه، بر اساس پارهای از شواهد و قرائن، ناصر کبیر را شخصیتی امامی مذهب دانستهاند. نجاشی،[100] علامه حلی،[101] ابن داوود حلی،[102] شیخ بهایی،[103] مامقانی،[104] حائری مازندرانی،[105] افندی اصفهانی،[106] محدث نوری،[107] محدث قمی،[108] سید محسن امین،[109] و برخی دیگر تصریح نمودهاند که ناصر کبیر امامی مذهب است.
به عنوان نمونه: نجاشی، رجالشناس شیعه قرن پنجم هجری، از اعتقاد او به امامت سخن گفته و کتابهایی درباره امامت، فدک، خمس، شهادت، شجرهنامه و فرزندان ائمه تا امام زمان (علیهم السلام) را به او نسبت داده است.[110]
محدث قمى در الكنى و الالقاب، میگوید: «و این (کلام نجاشی) صريح است در اینکه او از علمای اماميه است». وی آن گاه گفتار سيّد مرتضى در فضیلت ناصر کبیر را نقل میکند[111] و در پایان مینگارد: «سید مرتضی در شرح خود، هر جا اسم ناصر کبیر را آورده، به دنبال آن یا فرموده: «رضی الله عنه»؛ یعنی خدا از او راضی باد، و یا فرموده: «رحمه الله»؛ یعنی خدا او را رحمت کند».[112]
شیخ بهایی؛ دانشمند بنام امامیه در یکی از رسالههای خویش كه به منظور اثبات وجود حضرت صاحب الزمان (عليه السّلام) تأليف كرده، در باره مذهب ناصر کبیر میگوید: «دانشوران محقق ما معتقدند كه ناصر الحق، از لحاظ امور دينى پيرو حضرت صادق (عليه السّلام) بوده است و ما اين حقيقت را مىتوانيم از برخورد با آثار او به دست آوريم، و از آنجا كه وی با گروههاى پراكنده سروكار داشته و آنها را به يارى خود دعوت مىكرده است، پارهاى از كارها را كه موجب تأليف قلوب بوده انتشار داده، تا بدان وسيله از انصراف مردم از كمک به خود، جلوگيرى به عمل آورده باشد. چنانكه دستور داده است تا در وضو، جمع بين غسل و مسح كنند و همچنين در دعاى دست، قنوت اماميه و شافعيه را بخوانند و در تحليل و تحريم مُتعه، تظاهر به توقف و تردد كرده است».[113] شیخ بهایی در ادامه افزوده که ناصر کبیر، احادیث «لا تخلو الارض من قائم للّه بحجة، اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا؛[114] زمين از وجود قائمى كه حجت خدا را به اتمام رساند خالى نبوده است. اين حجت يا ظاهر است و همگان او را مىشناسند يا بيمناک است و در پس پرده استتار» را در آثارش ذکر نموده و نیز هیچگاه خویش را امام نخوانده است، بلکه پیروانش چنین اعتقاد باطلی نسبت به او داشتهاند.[115]
افندی اصفهانی، از عالمان دوره صفویه، معتقد است: «ناصر كبير از دانشوران برجسته شيعه است، هرچند زيدىها به وى معتقد مىباشند و او را از جمله پيشوايان خود قلمداد مىكنند و زيدى مذهب مىدانند و ليكن او از آن مذهب بيزار بوده است».[116] با این حال، وی اشاره کرده که ناصر کبیر، کتابهایی مبتنی بر مذهب شیعه امامیه، و همچنین کتابهای دیگری بر اساس مذهب زیدی دارد،[117] لکن در نهایت تصریح میکند که: «ناصر از اعتقاد صحيح برخوردار بود و در رديف علماى اثناعشريه به شمار مىرفت».[118] وی سپس مینویسد: «برخى از حاشيهنويسان رجال نجاشى در ذيل اظهار نجاشى كه نوشته است «كان يعتقد الامامة»، چنان استفاده كرده كه وى از پيشوايان زيدى بوده و مردم را به امامت خويش مىخوانده و حال آن كه اين اعتقاد به جهاتى نادرست است:
اوّلا، ناصر الحق در كتاب انساب الائمه و مواليد ايشان (عليهم السّلام)، يکيک ائمه طاهرين (علیهم السلام) تا حضرت ولى عصر (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) را نام برده است و اين ذكر نام، خود حاكى از آن است كه وى معتقد به ائمه اثنا عشر (عليهم السّلام) بوده است.
ثانيا، اينكه (نجاشی) نوشته است: «ناصر آثار بسيارى در امامت نوشته»، دليل بر امامى بودن او است.
ثالثا، موضوعى را كه درباره وى از شيخ بهايى (رحمه اللّه) نقل مىكنيم (همان که در قبل نقل شد).
رابعا، نجاشى در ذيل ذكر نام او جمله «رحمه اللّه» را درباره او نوشته است و اين ترحيم، دليل بر امامى بودن او است، هرچند علامه (حلی) در مقام نقل قول نجاشى، جمله رحمه اللّه را از كلام نجاشى اسقاط كرده است.
دليل پنجم آن که ممكن است مراد نجاشى كه گفته است: «يعتقد الامامة»، نظرش آن باشد كه ناصر به مسأله امامت به همان چشم مىنگريسته كه شيعه مىنگرد و اعتقادش در اين خصوص همانا اعتقاد دوازده امامىهاست و امثال اين لفظ در خصوص امامت و ديگر مطالب اصولى، فراوان است».[119]
کسانی که اظهار نظر قطعی نکردهاند
سید مرتضی، از بزرگترین عالمان شیعه قرن چهارم هجری، و نوه دختری ناصر کبیر، گرچه از علم، زهد و فقاهت جدّ خود سخن گفته و گسترش اسلام در شمال ایران را ناشی از تلاشهای وی دانسته، اما سخنی از مذهب وی نگفته است.[120] همچنین شیخ طوسی،[121] علامه مجلسی،[122] محقق خویی،[123] و سبحانی،[124] از دیگر شخصیت هایی هستند که اظهار نظر قاطعی در این باره نکردهاند.
آقای موسوی نژاد؛ کارشناس امور زیدیه معتقد است:
«گزارش صریحی در مورد مذهب ناصر کبیر نداریم. برخلاف کسانی[125] که تصور کردهاند از فرمایش «سید مرتضی»؛ نوه دختری ناصر کبیر، در ابتدای کتاب «مسائل ناصریات» استفاده میشود که وی به امامی بودن ناصر کبیر تصریح کرده، مطلقا چنین چیزی وجود ندارد. سید مرتضی در مقدمه و هیچ کجای کتاب مسائل ناصریات اشارهای نمیکند که ناصر کبیر امامی مذهب است، بلکه او را تعظیم، تکریم و تعریف کرده، برای او طلب مغفرت الهی میکند. سید مرتضی گفته است: «من از هر کسی شایستهتر هستم که آثار جدم را احیا کنم». بعضی از بزرگان گفتهاند: این نوع از تعریف و تمجید نتیجهاش این است که سید مرتضی اعتقاد داشته، یا به ما خبر میدهد که جد او امامی مذهب بوده که چنین نیست؛ زیرا این به روحیه تسامحی سید مرتضی برمیگردد. مخصوصاً زمانی که به متن کتاب ناصریات مراجعه میکنیم، در این کتاب زمانی که سید مرتضی مجموعه نقل اقوالی که از جد خود میآورد، اغلب میبینیم با فتاوای امامیه مخالف است و سید مرتضی با فتاوای جد خود مخالفت کرده و گفته که نظر امامیه غیر از نظر جدم است؛ بنابراین برخی از بزرگان به متن کتاب مراجعه نکردهاند و مقدمه را دلیل بر امامی بودن ناصر کبیر گرفته اند.
فتاوای ناصر کبیر چیزی بین فقه زیدیان قاسمی و هادوی ـ که در یمن مرسوم بوده ـ و بین فتاوای امامیه است و این برمیگردد به اینکه اگر وی را زیدی بدانیم، وی زیدی آشنای به مکتب و روایات اهلبیت (علیهمالسلام) است. در گزارش دیگری نیز مرحوم نجاشی، ناصر کبیر را به عنوان کسی که «کان یعتقد الإمامة» اسم برده و گفته: ناصر کبیر کتابی در مورد موالید امامان تا صاحب الامر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تألیف کرده است. عبارت «کان یعتقد الإمامة»، در اعتقاد ]به[ امامت ائمه (علیهم السلام) صراحت ندارد. معنای این عبارت این است که ناصر به اصل امامت معتقد بوده است؛ یعنی زیدیه به اصل امامت به عنوان مرجع دین اعتقاد داشتند، ولی امام مفترض الطاعة را امامی میدانند که باید قیام کند و ]از نگاه آنان[ امام خانهنشین، امر و نهیی ندارد که اطاعت یا مخالفت کنیم. عبارت«له کتاب موالید الأئمة» نیز در این راستا قابل توجیه است که: ناصر، موالید و زندگی ائمه (علیهمالسلام) تا امام حسن عسکری (علیهالسلام) و صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ممکن است در یک کتاب نسبشناسی ثبت کرده باشد و این با زیدی بودن ناصر منافات ندارد.
از طرف دیگر زمانی که به میراث ناصر کبیر در شمال ایران نگاه میکنیم: دیدگاه وی؛ قیام، مبارزه و تشکیل حکومت است و این دیدگاه در بین امامیه خیلی شایع نبوده، به خصوص در دوران ائمه (علیهمالسلام) که خیلی شایع نیست؛ چون نگاه شیعه باید به امام معصوم (علیهالسلام) باشد و این نگاه در دوران غیبت -هم در اوائل دوران غیبت و حتی چندین قرن بعدتر- نگاه پرطرفداری نبوده که علمای شیعه حکومت تشکیل دهند. مخصوصا در آن مقطع که اوائل دوران غیبت بوده و در دوران غیبت صغرا به سر میبریم، هنوز خیلی اعتقاد داشتند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عمر طبیعی خود به سر میبرند و ظهور «عن قریب» را معتقد بودند. هنوز اعتقاد به غیبت شکل نگرفته بود و مبانی آن تبیین نشده بود و بیشتر این مباحث، ]مربوط به[ بعد از دوران غیبت است.
]همچنین[ بسیار بعید است که ناصر کبیر را امامی بدانیم که در دستگاه حکومت زیدیان، تعالیم امامیه را رواج داده باشد. البته ما با زیدیان مشترکات زیادی داریم؛ مانند «حی علی خیر العمل» گفتن، «بسم الله الرحمن الرحیم» را در نمازهای اخفاتی بلند گفتن، و 5 تکبیر بر میت گفتن که در تاریخ آمده، لکن بعضیها خیال کردهاند که این امور امامی مذهب بودن اینها را تأیید میکند، نه؛ اینها مشترک بین زیدیه و امامیه است. ما از طرف دیگر شواهد و قرائن زیادی داریم که اینها زیدی مذهب بودند؛ ناصر در این فضا آمده و حکومت زیدیهای علوی را اعاده کرده و پیروانش عمدتا زیدی مذهب هستند. از دل اینها آل بویهای بیرون آمدند که همه در ابتدا گفتند که ما زیدی مذهب هستیم، ولی البته بعدا تغییر مذهب دادند و از طرفداران امامیه شدند. این نشان میدهد که زیدیهای که ناصر کبیر پیرو آن بود، به امامیه خیلی نزدیک بودند؛ لذا آلبویه به راحتی از زیدیه به امامیه منتقل شدند.
ناصر با امامیه تعامل خیلی خوبی داشته است. گزارشی در تاریخ وجود دارد که ناصر کبیر برادری به نام «احمد صوفی» داشت که مقیم قم بود و قم در آن مقطع، اوج حضور شیعیان و مرکز مذهب تشیع در ایران بود. این نشان میدهد که ناصر روحیه روادارانه و تعاملی داشته است. در لشکریان ناصر کبیر نیز، اشخاصی از قم وجود دارند که احتمال داده میشود که اینها میتوانند از شیعیان امامیه باشند. شخصیتهایی از شاگردان و نسل بعد ناصر مشاهده میشود که امامی مذهب هستند؛ به عنوان مثال شخصیتی به نام «حسین بن هارون حسنی» وجود دارد که دو نفر از پسران او، امامان زیدی هستند، ولی خود او امامی مذهب بوده و در کنار ناصر همیشه حضور داشته است. اگر ناصر را زیدی بدانیم با شواهدی که ذکر شد میتوان فهمید که او با بزرگان و محدثان امامیه در تعامل بوده است. حتی میتوان از شخصیتهایی؛ مانند «ابوالعباس حسنی» و «احمد بن ابراهیم» نام برد که صاحب تألیفاتی در فقه، کلام و تاریخ زیدیه هستند، ولی گفته میشود که امامی مذهب بودهاند. در بحث حدیثی، از مشایخ ناصر هم میتوان ارتباط وی را با بزرگان امامیه به دست آورد. در سلسله روات و مشایخ ناصر کبیر، بسیاری از شخصیتهای امامیه دیده میشوند و او از امامیه حدیث نقل کرده است.
بالاخره میتوان مجموعهای از قرائن حداقلی بر امامیبودن ناصر کبیر تصور کرد، ولی به دلیل اینکه جغرافیای گیلان، دیلم و طبرستان جدا بوده و بقیه جهان اسلام در قبضه دستگاه خلافت عباسی بوده، ارتباطات ناصر ]با امامیه[ خیلی جدی نیست. بنابراین در تاریخ، دلیل ]صریح و قاطعی[ نمیتوانیم پیدا کنیم که ناصر کبیر امامی مذهب بوده است. در دودمان وی نیز شخصیتهای زیادی از زیدیه دیده میشوند؛ از پسر عموهای او و اشخاص دیگر. برادر ناصر کبیر تصریح شده که زیدی مذهب بود. اینها همه شواهد و قرائنی بوده که ما باید با احتیاط در مورد مذهب ناصر سخن بگوییم. وی را اگر زیدی ندانیم، یک نگاه جامع بین زیدی و امامی داشته و نمی توانیم با قاطعیت از امامی مذهببودن ناصر صحبت کنیم».[126]
از دیدگاه ما، نظر صریحی در باره مذهب ناصر کبیر نمیتوان گفت، ولی روشن است که ناصر کبیر و زیدیههایی که در شمال ایران بودند، به امامیه خیلی نزدیک بودند.
آثار علمی ناصر کبیر (اطروش)
ناصر کبیر نقش مهمی در اسلام آوردن و شیعه شدن مردم طبرستان و آموزش و تعلیم قرآن کریم، فقه، حدیث و تفسیر قرآن به آنان داشته است. حمایت از عالمان و دانشمندان، تشویق شاعران، تشکیل جلسات مناظره با عالمان و فقیهان، برپایی مجالس مطالعه حدیث و تألیفات مختلف از آثار علمی وی دانسته شده است.[127]
وی همچنین از راویان و مشایخ حدیث بوده است. او نزد مشایخ کوفه و دیگر شهرها، به نقل حدیث پرداخت، از آنان روایت کرد و آنان نیز از او روایت کردهاند.[128]
آقای موسوی نژاد، کارشناس امور زیدیه میگوید: «برخلاف زیدیهای یمن و عراق که فاصلهشان از میراث علمی ائمه (اثناعشر) (علیهم السلام) بیشتر است و به همین میزان در فقه و کلام از امامیه بیشتر فاصله میگیرند، یکی از ویژگیهای ناصر الحق ـ حتی اگر بپذیریم زیدیمذهب بوده ـ این است که او به روایات امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) و میراث شیعی ائمه (علیهم السلام) کاملا آشنا بوده و در کتابهایش از آنها استفاده میکرده است. در عین حال ناصر کبیر در منابع امامیه، خیلی پرروایت نیست؛ چون بخش عمده زندگیاش را در فضای زیدی شمال ایران گذرانده و بیشتر روایات وی در منابع زیدی نقل شده و از این طریق به دست ما رسیده است. ناصر کبیر کتابهای زیادی در حدیث، مثل «امالی» داشته که متأسفانه عین آن کتابها به دست ما نرسیده است، و میراث حدیثی ناصر کبیر عمدتا از طریق زیدی مذهبان به دست ما رسیده است».[129]
تألیفات ناصر کبیر (اطروش)
آثار تألیفی ناصر کبیر، در برخی منابع، بیش از ۳۰۰ مورد دانسته شده است.[130] ابن ندیم در کتاب فهرست خود، پس از نامبردن از چهارده رساله فقهی وی میگوید: «اينها كتابهایى است كه ما ديدهايم، و برخى از زيديه معتقدند كه او در حدود صد كتاب تأليف كرده است كه ما آنها را نديدهايم و اگر كسى از خوانندگان، اين كتابها را ديده باشد، در جاى خود (در اين كتاب الفهرست) ذكر نمايد. انشاءالله تعالى».[131] به گفته افندی اصفهانی در ریاض العلماء، ناصر کبیر آثاری بر اساس مذهب شیعه امامیه و آثار دیگری مبتنی بر مذهب زیدیه دارد.[132]
برخی از کتب ناصر کبیر عبارتند از:
- «الإحتساب»، از اولین آثار مرتبط با اجرای امور حسبیه در سرزمینهای اسلامی بوده است؛[133] بنابر آنچه ناصر کبیر در این کتاب آورده، امام یا نماینده آن؛ یعنی محتسب، باید از اختلاط زنان با مردان در کوچه و بازار جلوگیری کند.[134] وی همچنین با اتکا به روایتی منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله)، زیارت قبور را بیاشکال میداند، گرچه نوحه زنان بر میت و همراهی آنان با جنازه را جایز نمیشمارد.[135]
- «البساط»، کتابی کلامی است در باره توحید، شناخت خداوند، و همچنین عدالت خداوند در حق بندگان که ناصر کبیر آن را برای شاگردان خود نوشته است.[136]
- اثری فقهی که سید مرتضی، در کتابی مستقل به نام «المسائل الناصریات»، نظرات و تعلیقات خود در مقابل نظرات ناصر کبیر را مطرح نموده است.[137]
- کتابی بدون نام، به ناصر منسوب است که در آن گفته شده كه [امام] كاظم (علیه السلام) در قيام محمد بن عبد الله عليه عباسيان، در سال 145 ق/ 762 م، شركت كرده است. [138]
- کتابهایی که ابن ندیم از او معرفی میکند:
«کتاب الطهارة، کتاب الأذان و الإقامة، کتاب الصلوة، کتاب اصول الزکوة، کتاب الصیام، کتاب المناسک، کتاب السیر، کتاب الأیمان و النذور، کتاب الرهن، کتاب بیع امهات الاولاد، کتاب القسامة، کتاب الشفعة، کتاب الغصب، کتاب الحدود و …». [139]
- کتابهایی که نجاشی از او معرفی میکند:
«كتاب في الإمامة صغير، كتاب الطلاق، كتاب في الإمامة كبير، كتاب فدك و الخمس، كتاب الشهداء و فضل أهل الفضل منهم، كتاب فصاحة أبي طالب، كتاب معاذير بني هاشم فيما نقم عليهم، كتاب أنساب الأئمة و مواليدهم إلى صاحب الأمر عليهم السلام».[140]
بزرگداشت ناصر کبیر (اطروش)
همایش بینالمللی بزرگداشت ناصر کبیر در اول و دوم بهمن سال ۱۳۹۲ شمسی (19 و 20 ربیع الاول 1435 قمری)، با حضور جمعی از دانشمندان مسلمان از ایران، یمن، انگلستان، پاکستان، افغانستان، عراق، سوریه، لبنان و بحرین، در شهرهای آمل و محمود آباد مازندران برگزار شد.[141]
در همین زمینه کتابی با عنوان «مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه»، حاوی گزیده بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (مدظله) در دیدار اعضای کمیته علمی همایش ناصر کبیر، و مقالاتی درباره «تاریخ آشنایی مردمان سرزمینهای شرقی خلافت اسلامی با علویان و تشیع»، «امام سجاد (علیه السلام) طلایهدار فقه اسلامی بر اساس مذهب اهلبیت (علیهم السلام)»، «تبارشناسی ناصر کبیر»، «رویکردهای سیاسی عقیدتی ناصر الحق»، «تحلیلی از زندگی ناصر کبیر (با رویکرد اخلاقی- فرهنگی)»، «خدمات و رویکردهای فرهنگی اجتماعی ناصر اطروش در شمال ایران»، «اهمیت نسخههای خطی برای مطالعه تاریخ فرهنگی علویان شمال ایران»، «کاوشی در مبانی نظری سید مرتضی در «الناصریات»، و «مذهب زیدی در گذشته و حال در مقایسه با مذهب اثناعشری» انتشار یافت.[142]
تله تئاتری[143] به نام «ناصر الحق» نیز، در سال ۱۳۹۱ شمسی، از شبکه تلویزیونی استان مازندران پخش شد که قیام علویان در طبرستان و ایجاد حکومت توسط ناصر کبیر را در ۱۳ قسمت به تصویر کشیده است.[144]
موافقان و مخالفان ناصر کبیر (اطروش)
در طول تاریخ بشر، غالبا افراد مشهور و شناخته شده، دارای موافقانی بودهاند که از آنها حمایت میکردهاند. در همین میان کسانی هم با آنها مخالف بودهاند و این مخالفتها در برخی موارد تا جایی ریشه داشته که موجب جنگ و درگیری با آنها میشده است. اطروش کبیر نیز یکی از همین افراد است که به دلیل جایگاه، ویژگیها، اهداف و آرمانهایی که داشته، دارای موافقان و مخالفان خاص خود بوده است.
-
موافقان ناصر کبیر:
با توجه به حکومت دادگستر ناصر کبیر، عمده موافقان وی مردم و شیعیان خطه شمال بودند که تحت حکومت وی قرار داشتند، البته شیعیان و انسانهای آزادهای که در نقاط دیگر زندگی میکردند و از جور و ستم خلفای عباسی به تنگ آمده بودند را نیز میتوان جزء موافقان وی به شمار آورد. نقل شده: محبوبیت او میان مردم چنان بود که زمانی که پس از مدتی کوتاه دوری از آمل، به این شهر برگشت، مردم در استقبال از او چنان ازدحامی کردند که گویا مرکب او را از زمین بلند کرده بودند.[145]
-
مخالفان ناصر کبیر:
عمده مخالفان ناصر کبیر، خلفای بنیعباس و حاکمان سامانی بودند. نظر به اینکه قیام سادات علوی و از جمله آنان ناصر کبیر، نوعی شورش علیه خلفای بنیالعباس بود، دستگاه خلافت عباسی، سرسختترین دشمن و مخالف ناصر کبیر به شمار میآمد. در ایران نیز حاکمان سامانی که به نحوی مشروعیت خود را به خلافت عباسی مستند میکردند، از مخالفان اصلی علویان و ناصر کبیر بودند.[146] به صورت مقطعی نیز، اسپهبد شهریار (از امرای محلی طبرستان)،[147] جماعتی از ترکان،[148] اباجعفر از پیروان احمد بن حنبل که با زیدیه دشمنی داشت،[149] و حسین بن علی آملی که مردم را به جهاد با ناصر ترغیب می کرد،[150] جزء مخالفان وی بودند.
کتابنامه مقاله ناصر کبیر (اطروش)
- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله؛ شرح نهج البلاغة؛ تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم؛ قاهره، ۱۳۸۵-۱۳۸۷ق/۱۹۶۵-۱۹۶۷م.
- ابن ابی الرجال، احمد بن صالح؛ مطلع البدور و مجمع البحور فی تراجم رجال الزیدیة؛ تحقیق: عبدالرقیب مطهر محمد حجر، صعده (یمن)، ۱۴۲۵ق/۲۰۰۴م.
- ابن اثیر جزری، عز الدين؛ الكامل في التاريخ؛ دار صادر – دار بيروت، بيروت، 1385ق/ 1965م.
- ابن اثير جزرى، عز الدين؛ الكامل (تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران)؛ مترجم: خليلى، عباس، و حالت، ابوالقاسم؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.
- ابن اسفندیار، محمد بن حسن؛ تاریخ طبرستان؛ تحقیق: اقبال آشتیانی، عباس؛ تهران، ۱۳۲۰ش.
- ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد؛ دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)؛ تحقیق: شحادة، خلیل؛ دار الفكر، چاپ دوم، بیروت، 1408ق/ 1988م.
- ابن داوود حلّى، حسن بن على؛ رجال ابن داوود؛ انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1383ق.
- ابن عنبه، احمد بن على؛ عمدة الطالب فى نسب آل ابىطالب؛ مؤسسة أنصاريان للطباعة و النشر، چاپ اول، قم، 1417 ق.
- ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب؛ دار صادر، چاپ سوم، بيروت، 1414ق.
- ابن ندیم، محمد بن اسحاق؛ الفهرست؛ ترجمه: تجدد، محمدرضا؛ بانک بازرگانی ایران (چاپخانه)، چاپ دوم، تهران، 1346 ش.
- ابن ندیم، محمد بن اسحاق؛ الفهرست؛ دار المعرفة، چاپ اول، بیروت، بیتا.
- ابنخلدون، عبدالرحمن؛ ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر؛ ترجمه: آيتى، عبد المحمد؛ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش.
- ابنخلدون، عبدالرحمن؛ مقدمه ابن خلدون؛ ترجمه: پروين گنابادى، محمد؛ انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ هشتم، تهران، 1375ش.
- ابوالعباس حسنی، احمد بن ابراهیم؛ المصابیح؛ تحقیق: المؤیدی، مجدالدین؛ مؤسسه زید بن علی، عمان، 1423 ق.
- ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد؛ الآثار الباقیة من القرون الخالية؛ محقق: اذکایی، پرویز؛ مرکز پژوهشی ميراث مکتوب، تهران، 1380ش.
- ارموى، جلال الدين؛ تعليقات نقض؛ انتشارات انجمن آثار ملى، تهران، 1358 ش.
- اصفهانی، حمزة بن حسن؛ تاریخ سنی ملوک الأرض و الانبیاء علیهم الصلوة و السلام؛ برلین، ۱۳۴۰ق.
- اطروش، حسن بن علی؛ الاحتساب؛ تحقیق: جدبان، عبدالکریم احمد؛ صعده (یمن)، ۱۴۲۳ق/۲۰۰۲ م.
- اطروش، حسن بن علی؛ البساط؛ تحقیق: جدبان، عبدالکریم احمد؛ صعده (یمن)، ۱۴۱۸ق/۱۹۹۷م.
- افندى، عبدالله بن عيسىبيگ؛ رياض العلماء و حياض الفضلاء؛ مترجم: ساعدى خراسانى، محمدباقر؛ آستان قدس رضوى، بنياد پژوهشهاى اسلامى، چاپ دوم، مشهد مقدس، 1389 ش.
- افندى، عبدالله بن عيسىبيگ؛ رياض العلماء و حياض الفضلاء؛ محقق: حسينى اشكورى، احمد؛ اهتمام: مرعشى، محمود؛ مؤسسة التاريخ العربي، چاپ اول، بيروت، 1431 ق.
- امین عاملى، سید محسن؛ أعیان الشیعة؛ دار التعارف، چاپ اول، بیروت، 1403 ق.
- بخاری، سهل بن عبدالله؛ سرّ السلسلة العلویة؛ تحقیق: بحرالعلوم، محمدصادق؛ نجف، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۲م.
- تقىزاده داورى، محمود؛ تصوير امامان شيعه در دائرة المعارف اسلام؛ مؤسسه شيعهشناسى، چاپ اول، قم، 1385 ش.
- جعفریان، رسول؛ صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست؛ پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، قم، 1379 ش.
- جوادی آملی، عبد الله؛ بیانیه به مناسبت بزرگداشت ناصر کبیر؛ سایت ابنا.
- جوکار، نجف؛ مجله شناخت؛ شماره ۵۷، بهار ۱۳۸۷ش.
- حائرى مازندرانى، محمد بن اسماعیل؛ منتهى المقال فی أحوال الرجال؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام؛ مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول، قم، 1416ق.
- حسنی مؤیدی، مجدالدین؛ التُّحَفُ شرح الزُّلَف؛ صنعا، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۷م.
- حکیمیان، ابوالفتح؛ علویان طبرستان؛ انتشارات الهام، تهران، ۱۳۶۸ش.
- خبرگزاری برنا.
- خبرگزاری رسا.
- خبرگزاری فارس.
- خویى، سید ابو القاسم؛ معجم رجال الحدیث و تفصيل طبقات الرجال؛ بی نا، بی جا، بی تا.
- دانشپژوه، محمدتقی؛ «دو مشیخه زیدی» در نامه مینوی؛ زیرنظر: یغمائی حبیب و افشار ایرج؛ جاویدان، تهران، ۱۳۵۰ش.
- زبیدی واسطی، سید محمد مرتضى؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ محقق: شیرى، على؛ دارالفکر، چاپ اول، بیروت، 1414ق.
- سایت ابنا.
- سایت دانشنامه اسلامی (ویکی اهلالبیت).
- سایت دانشنامه جهان اسلام.
- سایت دانشنامه رشد.
- سایت کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران.
- سایت واژه یاب.
- سایت ویکی پدیا.
- سایت ویکی شیعه.
- سایت ویکی فقه.
- سبحانی، جعفر؛ موسوعة طبقات الفقهاء؛ محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه امام صادق عليه السلام؛ مؤسسه امام صادق عليه السلام، چاپ اول، قم، بی تا.
- سید بن طاووس، على بن موسى؛ فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم؛ دار الذخائر، چاپ اول، قم، 1368 ق.
- سید مرتضی (علم الهدی)، علی بن حسین؛ المسائل الناصریات؛ تحقیق: مرکز البحوث و الدراسات العلمیة؛ رابطة الثقافة و العلاقات الإسلامیة، چاپ اول، تهران، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۷م.
- شریف الرضى، محمد بن حسین؛ نهج البلاغة؛ محقق/ مصحح: صبحی صالح؛ هجرت، چاپ اول، قم، 1414 ق.
- شورمیج، محمد؛ مجله تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی؛ شماره ۲۶، بهار ۱۳۹۶ش.
- شهاری، ابراهیم بن قاسم؛ طبقات الزیدیة الکبری؛مؤسسة الإمام زید بن علی الثقافیة، اردن، ۱۴۲۱ ق.
- صابی، ابراهیم بن هلال؛ المنتزع من الجزء الاول من الکتاب المعروف بالتاجی فی اخبار الدولة الدیلمیة (در اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان)؛ تحقیق و ترجمه: مادلونگ، ویلفرد؛ المعهد الالمانی للأبحاث الشرقیة، بیروت، ۱۹۸۷ م.
- طبری، محمد بن جرير؛ تاريخ طبرى؛ ترجمه: پاينده، ابو القاسم؛ اساطير، چاپ پنجم، تهران، 1375ش.
- طوسی، محمد بن حسن؛ رجال الشيخ الطوسي؛ محقق/ مصحح: قيومى اصفهانى، جواد؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ سوم، قم، 1427 ق.
- علامه حلّى، حسن بن يوسف؛ رجال العلامة الحلي (خلاصة الأقوال في معرفة أحوال الرجال)؛ منشورات المطبعة الحيدرية، چاپ دوم، نجف اشرف، 1381 ق.
- فرمانیان، مهدی، و موسوی نژاد، سید علی؛ درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه؛ نشر ادیان با همکاری مؤسسه مذاهب اسلامی، چاپ دوم، قم، ۱۳۸۹ش.
- فرمانیان، مهدی؛ آشنایی با فرق تشیع؛ حوزه علمیه قم مرکز مديريت، چاپ اول، قم، 1387 ش.
- قمی، عباس؛ الکنی و الألقاب؛ محقق: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة؛ مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ دوم، قم، 1429 ق.
- قمى، عباس؛ منتهى الآمال؛ دليل ما، چاپ اوّل، قم، 1379 ش.
- مادلونگ، ویلفرد؛ اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان؛ المعهد الالماني للابحاث الشرقية، بیروت، ۱۹۸۷ میلادی.
- مامقانی، عبدالله؛ تنقیح المقال فی علم الرجال؛ تحقیق: مامقانی، محمد رضا و مامقانی، محیی الدین؛ مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1427 ق.
- مجلسى دوم، محمد باقر بن محمد تقى؛ الوجيزة في الرجال؛ محقق/مصحح: رحمان ستايش، محمد كاظم؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول، تهران، 1420 ق.
- مُحَلِّی، حُمید بن احمد؛ الحدائق الوردیة فی مناقب ائمة الزیدیة؛ تحقیق: المحطوری الحسنی، مرتضی بن زید؛ مطبوعات مکتبة مرکز بدر، صنعا، ۱۴۲۳ق/۲۰۰۲ م.
- مرعشی، سید ظهیرالدین بن سید نصیرالدین؛ تاریخ طبرستان و رویان و مازندران؛ تحقیق: تسبیحی، محمدحسین؛ تهران، ۱۳۴۵ش.
- مستوفى قزوينى، حمد الله بن ابى بكر؛ تاريخ گزيده؛ تحقيق: نوايى، عبد الحسين؛ امير كبير، چاپ سوم، تهران، 1364ش.
- مسعودي، على بن الحسين؛ مروجالذهب و معادنالجوهر؛ ترجمه: پاينده، ابو القاسم؛ انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، تهران، 1374ش.
- موسوی نژاد، سید علی و موسوی تنیانی، سید اکبر؛ فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام؛ سال شانزدهم، شماره دوم، شماره مسلسل 62، تابستان 1394.
- موسوینژاد، سید علی؛ مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه؛ مجمع جهانی اهل بیت، تهران، ۱۳۹۲ش.
- ناطق بالحق، یحیی بن حسین؛ الإفادة فی تاریخ الائمة السادة؛ تحقیق: رحمتی، محمدکاظم؛ تهران، ۱۳۸۷ش.
- نجاشی، احمد بن علی؛ رجال النجاشی؛ تحقیق: شبیری زنجانی، سید موسی؛ مؤسسة النشر الإسلامی، قم، ۱۴۱۸ق.
- نرشخى، أبو بكر محمد بن جعفر؛ تاريخ بخارا؛ ترجمه: القباوى، أبو نصر أحمد بن محمد بن نصر؛ تلخيص: محمد بن زفر بن عمر؛ تحقيق: مدرس رضوى، محمد تقى؛ توس، چاپ دوم، 1363 ش.
- نورى، ميرزا حسين؛ خاتمة المستدرك؛ محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت عليهم السلام؛ مؤسسه آل البيت عليهم السلام، چاپ اول، قم، 1417 ق.
- یوسفیفر، شهرام و یداللهپور، معصومه؛ وقف میراث جاویدان؛ شماره ۷۹ و ۸۰، پاییز و زمستان ۱۳۹۱ش.
[1]. ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تحقیق: اقبال آشتیانی، عباس، ج 1، ص 117؛ تعليقات نقض، ج 4، ص 1017.
[2]. سید مرتضی (علم الهدی)، علی بن حسین، المسائل الناصریات، تحقیق: مرکز البحوث و الدراسات العلمیة، ص ۶۲ و ۶۳؛ موسوی نژاد، سید علی و موسوی تنیانی، سید اکبر، بررسی انتقادی دیدگاهها در باره مذهب ناصر کبیر و خاندان او، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام، سال شانزدهم، شماره دوم، شماره مسلسل 62، ص 57.
[3]. سید مرتضی در مقدمه کتاب المسائل الناصریات میگوید: «و أنا بتشييد علوم هذا الفاضل البارع كرم الله وجهه أحق و أولى، لأنه جدي من جهة والدتي، لأنها فاطمة بنت أبي محمد الحسن بن أحمد أبي الحسين، صاحب جيش أبيه الناصر الكبير أبي محمد الحسن بن علي بن الحسن بن علي بن عمر بن علي السجاد زين العابدين بن الحسين السبط الشهيد ابن أمير المؤمنين صلوات الله عليه، و الطاهرين من عقبه عليهم السلام و الرحمة». المسائل الناصریات، ص 62؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱، ص 32.
[4]. قمی، عباس، الکنی و الالقاب، محقق: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ص 696.
[5]. ابن عنبه، احمد بن على، عمدة الطالب فى نسب آل ابىطالب، 285 و 286؛ موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 101.
[6]. مصاحبه سایت ابنا با «دکتر سید علی موسوی نژاد»؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
[7]. طوسی، محمد بن حسن، رجال الشيخ الطوسي، محقق/ مصحح: قيومى اصفهانى، جواد، باب العین شماره 5562، ص 376.
[8]. خویى، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث و تفصيل طبقات الرجال، ج 12، ص 395، شماره 8069.
[9]. مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 103.
[10]. افندى، عبدالله بن عيسىبيگ، رياض العلماء و حياض الفضلاء، مترجم: ساعدى خراسانى، محمدباقر، ج ۱، ص 406؛ موسوی نژاد، سید علی و موسوی تنیانی، سید اکبر، بررسی انتقادی دیدگاهها در باره مذهب ناصر کبیر و خاندان او، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام، سال شانزدهم، شماره دوم، شماره مسلسل 62، ص 57؛ مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 110 و 111.
[11]. بخاری، سهل بن عبدالله، سرّ السلسلة العلویة، تحقیق: بحرالعلوم، محمدصادق، ج 1، ص ۵۳؛ ناطق بالحق، یحیی بن حسین، الإفادة فی تاریخ الائمة السادة، تحقیق: رحمتی، محمدکاظم، ج 1، ص۵۰.
[12]. مصاحبه سایت ابنا با «دکتر سید علی موسوی نژاد»؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
[13]. ارموى، جلال الدين، تعليقات نقض، ج 4، ص 1017.
[14]. نرشخى، أبو بكر محمد بن جعفر، تاريخ بخارا، ترجمه: القباوى، أبو نصر أحمد بن محمد بن نصر، تلخيص: محمد بن زفر بن عمر، تحقيق: مدرس رضوى، محمد تقى، ص 316.
[15]. مستوفى قزوينى، حمدالله بن ابى بكر، تاريخگزيده، تحقيق: نوايى، عبد الحسين، ص 332.
[16]. داعی در لغت؛ به معنای فراخواننده به دین، مذهب یا طریقهای است. این اصطلاح را گروههای مختلف مسلمان به مبلّغان دینی ـ سیاسی خود اطلاق کردهاند. از قدیمترین کاربردهای این واژه نزد معتزلیان اولیه و عباسیان بوده است که مبلّغان خود را در خراسان، «داعی» مینامیدند و سپس، گروههای شیعی؛ مانند زیدیه و بعضی از غُلات، به خصوص خطّابیّه از این عنوان استفاده میکردهاند. البته وسیعترین کاربرد آن در میان شیعیان اسماعیلی بوده است. سایت دانشنامه جهان اسلام، «داعی».
[17]. ابومحمد حسن بن قاسم بن حسن، داعی و حاکم زیدی طبرستان، معروف به «داعی صغیر»، مطابق بعضی نقلها داماد ناصر، و بنا بر نقل دیگر، داماد فرزندش ابوالحسین احمد بوده است. ابنخلدون، عبدالرحمن، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ترجمه: آيتى، عبدالمحمد، ج 2، ص 571؛ مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تحقیق: تسبیحی، محمدحسین، ص 308؛ دانشنامه اسلامی (ویکی اهل البیت)، «ناصر کبیر علوی».
[18]. ابن عنبه، احمد بن على، عمدة الطالب فى نسب آل ابىطالب، ص 283.
[19]. ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تحقیق: اقبال آشتیانی، عباس، ج 1، ص 117؛ تعليقات نقض، ج 4، ص 1017.
[20]. ابن اثير جزرى، عز الدين على بن اثير، الكامل، مترجم: خليلى، عباس، و حالت، ابوالقاسم، ج 19، ص 134.
[21]. امین عاملى، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 5، ص 179 و 180.
[22]. ر.ک: افندى، عبدالله بن عيسىبيگ؛ رياض العلماء و حياض الفضلاء؛ محقق: حسينى اشكورى، احمد؛ اهتمام: مرعشى، محمود، ج 1، ص 276.
[23]. الكامل، مترجم: خليلى، عباس، و حالت، ابوالقاسم، ج 19، ص 135؛ ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 6، ص 311؛ زبیدی واسطی، سید محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق: شیرى، على، ج 9، ص 133؛ سایت واژه یاب، لغت نامه دهخدا، واژه «اطروش».
[24]. مصاحبه سایت ابنا با دکتر سید علی موسوی نژاد؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
[25]. ابن اثیر جزری، عز الدين، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 83.
[26]. ابن عنبه، احمد بن على، عمدة الطالب فى نسب آل ابىطالب، ص 284؛ امین عاملى، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 5، ص 184.
[27]. افندى، عبدالله بن عيسىبيگ، رياض العلماء و حياض الفضلاء، محقق: حسينى اشكورى، احمد، اهتمام: مرعشى، محمود، ج 1، ص 287؛ أعیان الشیعة، همان.
[28]. ابوالعباس حسنی، احمد بن ابراهیم، المصابیح، تحقیق: المؤیدی، مجدالدین، ص 604.
[29]. ر.ک: همان، ص 602 – 607.
[30]. برگرفته از: موسوی نژاد، سید علی و موسوی تنیانی، سید اکبر، بررسی انتقادی دیدگاهها در باره مذهب ناصر کبیر و خاندان او، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام، سال شانزدهم، شماره دوم، شماره مسلسل 62، ص 57 و 58.
[31]. موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 32.
[32]. ر.ک: مصاحبه سایت ابنا با دکتر سید علی موسوی نژاد؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
[33]. سامانیان (261 – 395ق/ 874 – 1004م) منسوب به سامان خداة، دهقانی زرتشتی از نواحی بلخ و به قولی سمرقند و مالک قریه سامان در آن نواحی بودند. از زمان خلافت مأمون عباسی در خراسان، یعنی اندک مدتی پیش از روی کار آمدن طاهریان، در قسمتی از ماوراء النهر حکومتهای مستقل کوچکی را که به حکم خلیفه به آنها واگذار شده بود، به عهده داشتند. آنها نسب خود را – به دنبال به دست گرفتن قدرت – به بهرام چوبینه، سردار معروف عهد ساسانیان میرساندند. انقراض حکومت طاهریان و ضعف و فترت تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای شرقی خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان اعمال قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و فراغی که به ویژه دوری از بغداد آن را بیدغدغه میساخت، ولایت ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به سامانیان واگذار شده بود، تحت رهبری امیران این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از جانب خلیفه عباسی یا به حکم استیلاء و غلبه، ضمیمه قلمرو آنها شد. با آن که استیلای این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان مستمر نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و ماوراء النهر در بخش عمده دوره امارت سامانیان، از مداخله مستقیم عمال خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در تمام این نواحی، حیاتی تازه یافت. امیر اسماعیل بن احمد سامانی (295-279 ق/ 907-892 م)، دومین فرمانروای سامانی بعد از نصر بن احمد سامانی است. دانشنامه رشد، «سامانیان».
[34]. مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تحقیق: تسبیحی، محمدحسین، ص 302.
[35]. همان.
[36]. همان، ص 303.
[37]. برگرفته از دانشنامه اسلامی (ویکی اهل البیت).
[38]. مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تحقیق: تسبیحی، محمدحسین، ص 302، برگرفته از دانشنامه اسلامی (ویکی اهل البیت).
[39]. ناطق بالحق، یحیی بن حسین، الإفادة فی تاریخ الائمة السادة، تحقیق: رحمتی، محمدکاظم، ص ۶۱؛ محلی، حُمید بن احمد، الحدائق الوردیة فی مناقب ائمة الزیدیة، تحقیق: المحطوری الحسنی، مرتضی بن زید، ج ۲، ص ۷۸؛ ویکی شیعه؛ موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 29.
[40]. افندى، عبدالله بن عيسىبيگ، رياض العلماء و حياض الفضلاء، محقق: حسينى اشكورى، احمد؛ اهتمام: مرعشى، محمود، ج 1، ص 277.
[41]. مسعودي، على بن الحسين، مروجالذهب و معادن الجوهر، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 2، ص690.
[42]. ابن عنبه، احمد بن على، عمدة الطالب فى نسب آل ابىطالب، ص 283 و 284.
[43]. موسوی نژاد، سید علی و موسوی تنیانی، سید اکبر، بررسی انتقادی دیدگاه ها در باره مذهب ناصر کبیر و خاندان او، فصلنلمه علمی پژوهشی تاریخ اسلام، سال شانزدهم، شماره دوم، شماره مسلسل 62، ص 58.
[44]. حکیمیان، ابوالفتح، علویان طبرستان، ص ۹۷.
[45]. ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تحقیق: اقبال آشتیانی، عباس، ص 274.
[46]. مطابق با برخی دیگر از اقوال، ناصر کبیر دختر خودش را به عقد حسن بن قاسم درآورد. ر.ک: ابن خلدون، عبدالرحمن، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، ج 3، ص 36؛ مادلونگ، ویلفرد، اخبار ائمه الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان، صص ۲۴–۳۳، ۷۱–۷۵، ۸۵–۱۰۱، ۲۰۹–۲۴۱ و… .
[47]. مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تحقیق: تسبیحی، محمدحسین، ص 308؛ دانشنامه اسلامی (ویکی اهل البیت)، «ناصر کبیر علوی».
[48]. بسیاری از مورخان مرگ وی را طبیعی ذکر کردهاند.
[49]. ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، ج 3، ص 36.
[50]. مصاحبه سایت ابنا با دکتر سید علی موسوی نژاد؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
[51]. ناطق بالحق، یحیی بن حسین، الإفادة فی تاریخ الائمة السادة، تحقیق: رحمتی، محمدکاظم، ص ۶۱؛ محلی، حُمید بن احمد، الحدائق الوردیة فی مناقب ائمة الزیدیة، تحقیق: المحطوری الحسنی، مرتضی بن زید، ج ۲، ص ۷۸؛ صابی، ابراهیم بن هلال، المنتزع من الجزء الاول من الکتاب المعروف بالتاجی فی اخبار الدولة الدیلمیة (در اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان)، تحقیق و ترجمه: ویلفرد مادلونگ، ص ۳۳؛ اصفهانی، حمزة بن حسن، تاریخ سنی ملوک الأرض و الانبیاء علیهم الصلوة و السلام، ص ۱۷۵؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱، ص ۳۲ و ۳۳؛ برگرفته از: ویکی شیعه؛ موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 35.
[52]. دانشپژوه، محمدتقی، «دو مشیخه زیدی» در نامه مینوی، زیرنظر: یغمایی، حبیب و افشار، ایرج ، ص ۱۸۵.
[53]. ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تحقیق: اقبال آشتیانی، عباس، ج ۱، ص ۹۷.
[54]. یوسفیفر، شهرام و یداللهپور، معصومه، «نقش موقوفات در شکلدهی به فضاهای شهری»، وقف میراث جاویدان، ش ۷۹ و ۸۰، ص ۱۰۴.
[55]. همچنان (تا زمان کتابت مقاله «نقش موقوفات در شکلدهی به فضاهای شهری») نیز وجود دارد. همان؛ ویکی شیعه.
[56]. مصاحبه سایت ابنا با دکتر سید علی موسوی نژاد؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
[57]. در فرازى از این نامه آمده است: «اى شهید زنده و باقیمانده قهرمانان بزرگ و شهداى گرانقدر از اهل بیت (علیهم السلام)؛ آیة اللَّه العظمى، امام و مرجع عظیم الشأن مسلمین جهان، سیّد على خامنهاى ـ دام ظلّه ـ سلام علیکم. از اسرار شخصیّت شما، شجاعت، باهوشى، تقوا، و وفادارى است که چهره شما را در یمن چنین آشکار نموده و آن توجّه حضرتعالى به مراقد ائمه زیدیّه و در اوّلشان امام ناصر حسن بن على الاطروش مىباشد که انشااللَّه فتح البابى جهت تعمیر باقى قبور این سادات باشد». خبرگزاری رسا، «امامزاده محبوب شیعیان زيدي یمن».
[58]. همایش بینالمللی بزرگداشت ناصر کبیر در اول و دوم بهمن ۱۳۹۲ شمسی در محمودآباد مازندران، با حضور جمعی از دانشمندان جهان اسلام و شخصیتهای یمن، جهت بحث و تبادل نظر در زمینه نقش علماء و اندیشمندان در تبیین و ترویج نهج البلاغه و صحیفه سجادیه از سوی مجمع جهانی اهلبیت (علیهم السلام) برگزار شد.
[59]. خبرگزاری رسا، «امامزاده محبوب شیعیان زيدي یمن».
[60]. طوسی، محمد بن حسن، رجال الشيخ الطوسي، محقق/ مصحح: قيومى اصفهانى، جواد، باب الحاء شماره 5667، ص 385.
[61]. موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 30 – 35.
[62]. سید مرتضی (علم الهدی)، المسائل الناصریات، تحقیق: مرکز البحوث و الدراسات العلمیة، ص ۶۳؛ موسوی خوئی، سید ابو القاسم، معجم رجال الحديث، ج 6، ص 31 و 32، شماره 2955.
[63]. ناطق بالحق، یحیی بن حسین، الافادة فی تاریخ الائمة السادة، تحقیق: رحمتی، محمدکاظم، ص ۵۶.
[64]. موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 32.
[65]. ابن اثیر جزری، عز الدين، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 82.
[66]. مصاحبه سایت ابنا با دکتر سید علی موسوی نژاد؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
[67]. ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تحقیق: اقبال آشتیانی، عباس، ص 274.
[68]. مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تحقیق: تسبیحی، محمدحسین، ص 308؛ ویکی اهل البیت.
[69]. طبری، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 15، ص 6782.
[70]. ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد، الآثار الباقیة من القرون الخالية، محقق: اذکایی، پرویز، ص 275.
[71]. ابنخلدون، عبدالرحمن، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، ج 2، ص 571.
[72]. موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 186.
[73]. همان، ص 185 و 186.
[74]. طبری، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 15، ص 6782.
[75]. ابن اثیر، عز الدين ، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 82.
[76]. مصاحبه سایت ابنا با دکتر سید علی موسوی نژاد؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
[77]. قمى، عباس، منتهى الآمال، ج 2، ص 1183 و 1184.
[78]. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 4، ص 278.
[79]. ارموى، جلال الدين، تعليقات نقض، ج 4، ص 1017.
[80]. خبرگزاری رسا، «امامزاده محبوب شیعیان زيدي یمن».
[81]. موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر، ص ۱۶۵ – 167.
[82]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد؛ دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)؛ تحقیق: شحادة، خلیل، ج 3، ص 457.
[83]. مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر، ص ۱۶۶، به نقل از: مادلونگ، ویلفرد، اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان، ص۲۱۳.
[84]. فرمانیان، مهدی، موسوی نژاد، سید علی، درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه، ص 103، به نقل از: حمید بن علی المحلی، الحدائق الوردیة فی مناقب ائمة الزیدیة، ج 2، ص 60.
[85]. مرعشی، سید ظهیرالدین بن سید نصیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تحقیق: تسبیحی، محمدحسین، ص ۱۴۸.
[86]. مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر، ص ۱۶۲ و ۱۶۳.
[87]. ضربالمثلی است در عرب که آن را به نعمان بن منذر نسبت میدهند و به نوعی به فرهنگ ایرانی یا عربی قبل از اسلام پیوند میخورد. در یک متن کهن ادبی آمده است که نعمان بن منذر گفت: الملك عقيم، أي: لا أرحام بين الملوك و بين أحد. [الایجاز و الاعجاز: ص 71]. ملک عقیم و سترون است و میان پادشاهان و دیگران خویشی در کار نیست. میدانی هم در قرن ششم این مثل را در الامثال: 2/311 آورده است. زبیدی لغت شناس معروف عرب میگوید: ملک عقیم است، یعنی نسب در آن فایدهای ندارد؛ چرا که بر سر حکومت قتل و تعذیب واقع میشود. شاید هم به این معنا باشد که وقتی پدر برای حکومتش بترسد، پسرش را خواهد کشت. (تاج العروس من جواهر القاموس، ج 17، ص 490). در جمهرة الامثال نیز آمده است: قولهم: الملك عقيم يراد أنّ الملك لو نازعه ولده ملكه لم يلبث أن يهلكه، فيصير كأنّه عقيم لم يولد له (جمهرة الامثال، 2/247)، ملک عقیم است؛ یعنی اگر حتی فرزند پادشاه با پدرش بر سر پادشاهی منازعه کند او را خواهد کشت، بنابراین این پادشاه گویا که عقیم است و فرزندی ندارد. ر.ک: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، رسول جعفریان، «نشانهها، 11 – 15».
[88]. ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تحقیق: اقبال آشتیانی، عباس، ج 1، ص 296 و 297؛ مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر، ص 147 و 148.
[89]. ر.ک: بیانیه آیت الله جوادی آملی به مناسبت همایش بینالمللی بزرگداشت ناصر کبیر، سایت ابنا.
[90]. ر.ک: ابن اثیر جزری، عز الدين، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 82؛ سید بن طاووس، على بن موسى، فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، ص 175.
[91]. موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 32 و 33.
[92]. ابن عنبه، احمد بن على، عمدة الطالب فى نسب آل ابىطالب، ص 283؛ فرمانیان، مهدی، و موسوی نژاد، سید علی، درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه، ص 104.
[93]. فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تشیع، ص 110 و 111.
[94]. جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 1، ص 43 – 46.
[95]. برگرفته از: موسوی نژاد، سید علی و موسوی تنیانی، سید اکبر، بررسی انتقادی دیدگاهها در باره مذهب ناصر کبیر و خاندان او، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام، سال شانزدهم، شماره دوم، شماره مسلسل 62، ص 58، با اندکی تصرف.
[96]. موسوی نژاد، سید علی و موسوی تنیانی، سید اکبر، بررسی انتقادی دیدگاهها در باره مذهب ناصر کبیر و خاندان او، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام، سال شانزدهم، شماره دوم، شماره مسلسل 62، ص 59 و 60.
[97]. ابن خلدون، عبد الرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه: پروين گنابادى، محمد، ج 1، ص 384،
[98]. ابن خلدون، عبد الرحمن، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، ج 3، ص 483.
[99]. ابن اثیر جزری، عز الدين، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 82.
[100]. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، تحقیق: شبیری زنجانی، سید موسی، ص ۵۷ و ۵۸.
[101]. علامه حلّى، حسن بن يوسف، رجال العلامة الحلي (خلاصة الأقوال في معرفة أحوال الرجال)، ص 215.
[102]. ابن داوود حلّى، حسن بن على، رجال ابن داوود، ص 441، شماره 123.
[103]. افندى، عبدالله بن عيسىبيگ، رياض العلماء و حياض الفضلاء، مترجم: ساعدى خراسانى، محمدباقر، ج ۱، ص 414 – 416.
[104]. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، تحقیق: مامقانی، محمد رضا و مامقانی، محیی الدین، ج 20، ص 97.
[105]. حائرى مازندرانى، محمد بن اسماعیل، منتهى المقال فی أحوال الرجال، محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ج 2، ص 414.
[106]. رياض العلماء و حياض الفضلاء، مترجم: ساعدى خراسانى، محمدباقر، ج ۱، ص 392 و 413.
[107]. نورى، ميرزا حسين، خاتمة المستدرك، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت عليهم السلام، ج 7، ص 253.
[108]. قمی، عباس، الکنی و الالقاب، محقق: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ص 696.
[109]. امین عاملى، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 5، ص 181.
[110]. رجال النجاشی، تحقیق: شبیری زنجانی، سید موسی، ص ۵۷ و ۵۸.
[111]. سید مرتضی (علم الهدی)، علی بن حسین، المسائل الناصریات، تحقیق: مرکز البحوث والدراسات العلمیة، رابطة الثقافة و العلاقات الإسلامیة، ص 63.
[112]. الکنی و الالقاب، محقق: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ص 696.
[113]. رياض العلماء و حياض الفضلاء، مترجم: ساعدى خراسانى، محمدباقر، ج ۱، ص 414 و 415.
[114]. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق/ مصحح: صبحی صالح، حکمت 147، ص 497.
[115]. رياض العلماء و حياض الفضلاء، مترجم: ساعدى خراسانى، محمدباقر، ج ۱، ص 415 و 416.
[116]. همان، ص 392.
[117]. همان، ص 393.
[118]. همان، ص 413.
[119]. همان.
[120]. المسائل الناصریات، تحقیق: مرکز البحوث والدراسات العلمیة، رابطة الثقافة و العلاقات الإسلامیة، ص 62 و 63. با این حال محمد واعظزاده خراسانی، کتاب «المسائل الناصریات»، نوشته سید مرتضی را که حاشیهای بر آرای فقهی ناصر کبیر است، نشاندهنده روح تفاهم میان یک عالم امامی و زیدی دانسته است که بر اساس گفته ایشان، ناصر کبیر را باید زیدیمذهب دانست. ر.ک: همان، ص 38.
[121]. طوسی، محمد بن حسن، رجال الشيخ الطوسي، محقق/مصحح: قيومى اصفهانى، جواد، ص 385، شماره 5667.
[122]. مجلسى دوم، محمد باقر بن محمد تقى، الوجيزة في الرجال، محقق/مصحح: رحمان ستايش، محمد كاظم، ص 57.
[123]. خویى، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث و تفصيل طبقات الرجال، ج 6، ص 31 و 32، شماره 2954 و 2955.
[124]. سبحانی، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه امام صادق عليه السلام، ج 4، ص 147 – 149.
[125]. ر.ک: تنقیح المقال فی علم الرجال، تحقیق: مامقانی، محمد رضا و مامقانی، محیی الدین، ج 20، ص 97.
[126]. مصاحبه سایت ابنا با دکتر سید علی موسوی نژاد؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
[127]. ناطق بالحق، یحیی بن حسین، الافادة فی تاریخ الائمة السادة، تحقیق: رحمتی، محمدکاظم، ص ۵۶؛ موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 163، 165.
[128]. اطروش، حسن بن علی، البساط، تحقیق: جدبان، عبدالکریم احمد، ص ۵۶، ۵۸، ۶۵، ۷۲، و ۷۵؛ شهاری، ابراهیم بن قاسم، طبقات الزیدیة الکبری، ج ۲، ص ۱۱۱۳؛ ابن ابی الرجال، احمد بن صالح، مطلع البدور و مجمع البحور فی تراجم رجال الزیدیة، تحقیق: عبدالرقیب مطهر محمد حجر، ج ۲، ص ۱۷۷؛ برگرفته از ویکی شیعه.
[129]. مصاحبه سایت ابنا با دکتر سید علی موسوی نژاد؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
[130]. اطروش، حسن بن علی، الإحتساب، تحقیق: جدبان، عبدالکریم احمد، مقدمه، ص ۱۵؛ حسنی مؤیدی، مجدالدین، التحف شرح الزلف، ص ۱۸۶.
[131]. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه: تجدد، محمدرضا، ص 360.
[132]. افندى، عبدالله بن عيسىبيگ، رياض العلماء و حياض الفضلاء، مترجم: ساعدى خراسانى، محمدباقر، ج ۱، ص 393.
[133]. جوکار، نجف، «عملکرد محتسب و بازتاب آن در برخی از متون ادب فارسی»، مجله شناخت، شماره 57، ص ۲۷.
[134]. فرمانیان، مهدی و موسوی نژاد، سیدعلی، درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه، ص ۱۰۵.
[135]. همان.
[136]. شورمیج، محمد، «نقش و عملکرد ناصر کبیر در نشر اندیشه شیعی در طبرستان»، مجله تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، شماره ۲۶، ص ۵۸.
[137]. ر.ک: سید مرتضی (علم الهدی)، علی بن حسین، المسائل الناصریات، تحقیق: مرکز البحوث و الدراسات العلمیة، رابطة الثقافة و العلاقات الإسلامیة، ص ۳۸ – ۳۹؛ ویکی شیعه.
[138]. تقىزاده داورى، محمود، تصوير امامان شيعه در دائرة المعارف اسلام، ص 309 .
[139]. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ص ۲۷۳ و ۲۷۴.
[140]. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، تحقیق: شبیری زنجانی، سید موسی، ص ۵۷ – ۵۸.
[141]. خبرگزاری ابنا، «بیانیه پایانی همایش بینالمللی بزرگداشت ناصر کبیر (اطروش)».
[142]. موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 1 – 311.
[143]. تله از ابتدای كلمه تلویزیون گرفته شده…، تله تئاتر یا تله فیلم، منظور تئاترها و فیلمهایی است كه برای پخش تلوزیونی آماده شدهاند.
[144]. ویکی شیعه؛ خبرگزاری فارس: «تلهتئاتر «ناصرالحق» در مازندران به نمایش درمیآید».
[145]. موسوینژاد، سید علی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 34، 145.
[146]. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱، ص ۳۳؛ مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 184.
[147]. مجموعه مقالات همایش بینالمللی ناصر کبیر و رسالت علمای اسلام در جهان امروز با تکیه بر آموزههای نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، ص 140.
[148]. همان، ص 146.
[149]. همان، ص 185.
[150]. همان.