searchicon

کپی شد

میت

مفهوم‌شناسی میّت

میت یا مرده، به موجود جانداری گفته می شود که مرگ عارضش شود؛ یعنی فعالیت‌های قلبی و مغزی اش متوقف شود، در مقابل موجود زنده.[1]

در اصطلاح، به انسانی که روح از بدنش مفارقت نماید، از دار دنیا رحلت نموده و به دار آخرت انتقال یابد، میت گویند.

آمادگی برای مرگ

با توجه به ناگهانی بودن مرگ، شایسته است که انسان همواره برای مرگ آمادگی داشته‌باشد.

وصیّت

یکی از دستورات مهم اسلام “وصیّت” است. در قرآن مجید و کلمات معصومان نیز به موضوع وصیّت اشاره شده است. خداوند متعال فرموده است: «نوشته شد بر شما كه چون مرگ يكى از شما فرا رسد، اگر مالى دارد، وصيَّت كند براى پدر و مادر و نزديكان خويش به نيكى و اين حقى است بر پرهيزگاران».[2]

رسول خدا (ص) فرموده است: «هر كس بدون وصيت بميرد، به مرگى همچون مرگ دوران جاهلیت مرده است».[3]

هر عاقل و بالغی در زمان زنده بودنش در مورد اموالش اختیار تام دارد که هر نوع تصرف عقلایی در مورد آن انجام دهد؛ به عنوان مثال وقف کند، نذری انجام دهد و به کسی ببخشد و …، امّا در مورد پس از مرگش اختیار تام و مطلق نسبت به همۀ اموال ندارد، بلکه در صورت وصیّت اگر بیش از مقدار ثلث بود، تنها به مقدار ثلث (یک سوم) آن نافذ و قابل انجام است، اما اگر بیشتر از آن باشد اگر همۀ ورثه بالغ باشند و اجازه دهند ارزش دارد و به آن عمل می شود و اگر برخی بالغ و عاقل باشند به همان نسبت نافذ است و الاّ در همان اندازۀ ثلث ارزش دارد.[4]

اگر وصیّتی که اطمینان به صدور آن باشد -خواه به صورت کتبی یا شفاهی- و دارای شرایط زیر باشد، عمل به آن واجب است:

الف: عملی باشد که غرض عقلائی بر آن مترتب باشد.

ب: وصیّت به صرف اموال در جهت کارهای حرام، مانند وصیّت به مال در جهت کمک به ستمگران، راهزنان، تعمیر کلیساها، چاپ کتاب های گمراه کننده و مانند این موارد، نباشد.

ج: وصیّت به صرف مال در جهت کارهای سفیهانه و بیهوده نباشد.[5]

د: وصیّت به بیش از ثلث اموال نباشد؛ زیرا وصیّت میت تنها در ثلث اموال او نافذ است.[6]

پس درباره وصیّت، آنچه مهم است این است که احکام آن رعایت شود[7] و دیگر آن که نباید با وصیّت عسر و حرج و یا زیانی به دیگران وارد کرد.

در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است: «مردی از انصار وفات یافت. او کودکانی خردسال و شش برده داشت و هنگام وفات، تمام آن بردگان را آزاد کرد و مالی غیر از آن نیز برای کودکان خود باقی نگذاشت. بازماندگانش به نزد رسول خدا (ص) آمده و موضوع را به اطلاع ایشان رساندند. پیامبر با شنیدن این سخنان فرمود: اکنون با این مرده چه كرديد؟! گفتند: او را دفن كرديم. پیامبر فرمود: اگر زودتر مطلع می شدم، از دفن او در قبرستان مسلمانان جلوگیری می کردم؛ زيرا او فرزندان خود را آن گونه رها کرده كه دست گدائى به سوى مردم بگشايند».[8]

امیر المؤمنین (ع) در ارتباط با وصیّت می فرماید: «بهترین اندازه برای وصیّت -که طبعاً موجب محرومیت وارثان نسبت به بخشی از «ما ترک» می شود- یک پنجم دارایی است که خدا برای خودش نیز همین مقدار را برگزیده است و اگر شخصی به یک چهارم دارایی خود وصیّت کرد، آخرین تلاش لازم را انجام داده است، اما وصیّت به یک سوم دارایی را می توان نوعی ظلم در حق بازماندگان به شمار آورد».[9]

در كتاب  سنن النبى (ص) روايت شده كه امام باقر (ع) وصيت كرد، هشتصد درهم در مخارج ماتم او مصرف كنند و اين عمل را از سنت می دانست؛ زيرا رسول خدا (ص) دستور داده بود كه براى أهل و عيال «جعفر بن أبى طالب» غذا تهيه كنيد كه آنان گرفتار مصيبت هستنند.[10]

روایت دیگری نیز از حضرتشان بر این مطلب تأکید می کند که هرگاه مستحبات به واجباتی که از جملۀ آنها رعایت حقوق مردم است، زيانی رساند، باید از آن صرف نظر شود.[11]

با توجه به مطالب فوق، اگر شخصی وصیّت به صرف اموال خود با شرائط خاصی یا وصیّت به دفن در مکان مقدسی نمود و هزینۀ لازم برای انجام خواسته خود و یا نقل و انتقال جسد خود را با توجه به موازین شرعی و عرفی در نظر گرفت، باید به وصیّت او عمل شود و تنها به دلیل برخی محذورات عرفی که بسیاری از آنها مورد تأیید اسلام نیستند، نباید از آن سرپیچی شود. ورّاث در محدوده ای که از اختیارات میت است و به آن وصیت نموده (یک سوم)، باید اطاعت نمایند و حق مخالفت ندارند. البته در صورت عسر و حرج، یا وصیّت به بیش از ثلث (در صورت عدم رضایت وارثان )، وصیّت او نافذ نخواهد بود.

احتضار

یکی از حساس ترین لحظات زندگی هر انسان، زمان جان دادن وی است که اصطلاحاً به آن، زمان «احتضار» گفته می شود. احکام و آدابی برای این لحظات از سوی شرع مقدس در نظر گرفته شده که در آسان جان دادن میّت مؤثر است که به پاره ای از آنها اشاره می شود:

1. تلقین: در زمان احتضار معمولاً شخص محتضر توانایی صحبت کردن ندارد، به همین جهت سفارش به تلقین شده است. اسحاق بن عمّار از امام صادق (ع) از پدرش از پدرانش نقل كرده است كه‏ رسول خدا (ص) فرمود: «به كسانى از خودتان كه در حال احتضار هستند، كلمه «لا اله الّا اللَّه» را تلقين كنيد؛ زيرا هر كس كه آخرين كلامش «لا اله الّا اللَّه» باشد وارد بهشت مى‏شود».[12]

مراجع معظم تقلید در این باره فرموده اند: «مستحبّ است شهادتين و اقرار به دوازده امام (ع) و ساير عقايد حقّه را، به كسى كه در حال جان دادن است طورى تلقين كنند كه بفهمد».[13] بنابراین می توان گفت: اظهار به شهادتین و اقرار به دوازده امام (ع) در زمانی که انسان در حال احتضار است، رحجان دارد، اگر چه واجب نیست.

2. انتقال به جایگاه نماز: امام صادق (ع) فرمود: «اگر كسى به سختى و دشوارى جان مى‏دهد، بايد او را به جايگاه نمازش منتقل سازند».[14] آن حضرت در حدیث دیگری می فرماید: «اگر كسى در آستانۀ مرگ قرار گيرد و جان سپردن او با دشوارى و شكنجه همراه گردد، او را به نمازخانه‏اش منتقل سازيد و يا روى سجاده نمازش بخوابانيد».[15]

3. رو به قبله قرار دادن: در مورد رو به قبله قرار دادن شخص در حال احتضار، امام صادق (ع) می فرماید: «اگر كسى از شما شيعيان در آستانۀ مرگ قرار بگيرد، پاى او را به سوى قبله بكشانيد و روى او را بپوشانيد و نيز در موقع غسل دادن، رو به قبله، چاله‏اى حفر كنيد و تخته جنازه را روى آن بگذاريد، به صورتى كه پاى مرده و صورت او مواجه با قبله باشد».[16]

زيد بن على از پدرش از جدش از امير مؤمنان (ع) نقل كرده است كه فرمود: «رسول خدا (ص) به بالين مردى از خاندان عبد المطلب كه در حال احتضار بود آمد. آن مرد رو به قبله نبود. پيامبر (ص) فرمود: او را رو به قبله كنيد؛ زيرا اگر شما چنين كرديد فرشتگان به او روى مى‏آورند و خدا نيز به او روى مى‏آورد، و پيوسته تا لحظه‏اى كه روح از بدنش خارج شود چنين خواهد بود».[17]

 4. تلاوت قرآن: مستحبّ است براى راحت شدن محتضر، بر بالين او سوره مباركه «يس، و الصّافات و احزاب» و «آية الكرسى» و (آيه پنجاه و چهارم از سوره «اعراف»  و سه آيه آخر سوره «بقره» بلكه) هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.[18]

5. اجتناب از موارد مکروه: تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روى شكم او و بودن جُنُب و حائض نزد او و هم چنين حرف زدن زياد و گريه كردن و تنها گذاشتن زن ها نزد او مكروه است‏.[19]

هنگام مرگ‏

حال میّت هنگام مرگ به لحاظ مؤمن یا کافر بودن فرق دارد، در این باره این حدیث قابل توجه است:

نبى اكرم (ص) فرمود: همانا وقتى كه مرگ مؤمن برسد فرشتگان رحمان با پرونده‏اى سفید به سوى او می آیند، پس به روح او می گویند: با خوشنودى از پیكر بیرون شو به سوى گلستان ها و گل ها و به سوى پروردگارى كه خشمگین نیست. پس مانند بویى كه از عطر برآید بیرون مى‏آید و به سوى آسمان پرواز می كند، ساكنین آسمان می گویند: چه قدر این روح خوش بو است! به هر اندازه كه آن روح بالا می رود و از آسمانى به آسمانى دیگر پرواز می كند، اهل آن آسمان مانند آسمان گذشته می گویند این روح چقدر خوش بو است! تا این كه آن روح را با روح هاى مؤمنان به بهشت می برند و سپس از غم و رنج دنیا به آسایش و استراحت می پردازد. و اما كافر، فرشتگان عذاب هنگام جان دادنش مى‏آیند پس می گویند به روحش كه بیرون شو با ناراحتى به سوى عذاب خدا و سختى‏هاى آن و به سوى پروردگارى كه بر تو خشمگین است. سپس آن حضرت (ص) فرمود: آیا نمى‏بینید كه محتضر هنگام مردن چشم‏هاى خود را باز می كند عرض كردند: بلى اى رسول خدا. فرمود: چشمش را باز می كند كه ببیند روحش به كجا می رود.[20]

همچنین آن حضرت (ص) فرمود: خانه‏اى نیست كه فرشته مرگ روزى پنج مرتبه به آن خانه نیاید، پس هر گاه بیاید كه أجل مرد به پایان رسیده و خوردنش در دنیا تمام شده، حزن و اندوه مرگ را بر وى اندازد و فراگیرد او را غصّه‏هاى مرگ و سختى جان كندنش فرا رسد، پس گروهى از خاندانش مو پریشان شوند بعضى به صورت زنند بعضى دگر گریان باشند، عده‏اى صدا را به واویلا بلند كنند. سپس فرشته مرگ می گوید: واى بر شما این جزع و بی تابى چیست؟ به خدا سوگند كه من روزى یک نفر از شما را نبردم و أجلش را نزدیك نكردم، من به اجازه خودم نیامدم و روحش را به دستور خودم نگرفتم و همانا براى من به سوى شما برگشتنى است بعد برگشتن، كه یك نفر از شماها باقى نماند.[21]

گفتار میت بر بالاى جنازه خود:

آن حضرت (ص) در ادامه فرمود: سوگند به خدایى كه جانم در قبضه قدرت او است، اگر آنان حال و روز میت را مى‏دانستند و سخنان او را مى‏شنیدند، او را رها كرده و به حال خود گریه مى‏كردند. تا این كه جنازه میت را حمل مى‏كنند، روحش بر بالاى آن قرار گرفته و فریاد مى‏زند! اى فرزندان و كسان من، دنیا شما را چون من به بازیچه نگیرد، و من مالى را از حلال و حرام جمع كردم و براى شما نهادم و بدون زحمت به‏ شما رسید  و سختى و وزر و وبالش براى من مانده و شما از همین بلایى كه گریبان مرا گرفته حذر كنید كه شما نیز چون من گرفتار خواهید گشت.[22]

پس از مرگ

بعد از مرگ مستحبّ است دهان ميّت را، به هم بگذارند كه باز نماند و چشم ها  و چانۀ ميّت را ببندند و دست و پاى او را دراز كنند  و پارچه‌اى روى او بيندازند (و اگر شب مرده است، در جايى كه مرده، چراغ روشن كنند) و براى تشييع جنازۀ او مؤمنين را خبر كنند. و در دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا معلوم شود  و نيز اگر ميّت حامله باشد و بچه در شكم او زنده باشد، بايد به قدرى دفن را عقب بيندازند، كه پهلوى چپ او را  بشكافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.[23]

غسل میّت

درباره غسل میّت، احکام و آداب و پاداش هایی وارد شده که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می شود:

واجب است ميّت را سه غسل بدهند. اول: به آبى كه با سدر مخلوط باشد. دوم: به آبى كه با كافور مخلوط باشد. سوم: با آب خالص.[24]

در کتاب سنن النبى (ص) به نقل از كتاب «كافى» از «على بن ابراهيم» از پدرش روايت شده كه: «امام (ع) فرمود: سنت در «كافور» براى ميت، مقدار سيزده درهم و ثلث درهم است. سپس علت آن را بيان كرده، فرمود: جبرئيل (ع) حنوطى برای رسول خدا (ص) آورد و مقدار آن چهل درهم بود، حضرت آن را سه قسمت كرد، قسمتى براى خودش و قسمتى براى على (ع) و قسمت سوم را براى فاطمه (س) قرار داد، و سنت به همان مقدار جارى شد».[25]

همچنین مستحبّ است میت در حال غسل رو به قبله باشد.[26]

فقها و مراجع عظام در بارۀ غسل دادن زن و مرد چنین فتوا داده اند: اگر مرد، زن را و زن، مرد را،[27] غسل بدهد باطل است،[28] ولى زن مى‏تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم مى‏تواند زن خود را غسل دهد،[29] اگر چه احتياط مستحبّ آن است كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد.[30] البته اگر براى غسل ميّت زن، زن ديگرى نباشد مردهايى كه با او نسبت دارند و محرمند، يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده‏اند، مى‏توانند از زير لباس، او را غسل دهند.با توجه به این مسئله، در حالت عادی مرد نمی تواند مادر زن مردۀ خود را غسل دهد؛ زیرا تنها مورد استثنا در مسئله، طبق نظر برخی از مراجع، زن و شوهر هستند.[31]

پاداش كسى كه جنازه مؤمنى را غسل دهد:

در کتاب ثواب الاعمال پاداش غسل دادن مردگان، این چنین ذکر شده است:

 ابو الجارود از امام باقر (ع) نقل كرده است كه فرمود: «از جمله مناجات هاى موسى (ع) با خدا اين بود كه گفت: پروردگارا، مرا از پاداش عيادت بيمار آگاه كن كه چقدر است؟ خداوند بزرگ فرمود: فرشته‏اى بر او مى‏گمارم كه وى را در قبر تا روز رستاخيز عيادت كند. گفت: پروردگارا، پاداش كسى كه مردگان را غسل دهد چيست؟ فرمود: او را از گناهانش پاك مى‏سازم؛ مانند روزى كه مادرش او را زاييده است. گفت: پروردگارا، كسانى كه تشييع جنازه كنند چه پاداشى دارند؟ فرمود: گروهى از فرشتگان خود را كه پرچم هايى به همراه دارند بر آنها مى‏گمارم تا آنان را از گورهايشان به سوى عرصه محشر بدرقه كنند. گفت: پروردگارا، براى كسى كه زن فرزند مرده‏اى را تسليت گويد چه پاداشى هست؟ فرمود: در روزى كه سايه‏اى جز سايه من نيست او را در سايه خود پناه مى‏دهم».[32]

سعد اسكاف مى‏گويد: امام باقر (ع) فرمود: «هر مؤمنى جنازه مؤمنى را غسل دهد و هنگامى كه او را پهلو به پهلو مى‏كند بگويد: «اللّهمّ هذا بدن عبدك المؤمن و قد أخرجت روحه منه و فرّقت بينهما فعفوك عفوك» خداوند گناهان يك سال او را- غير از كباير- مى‏بخشد».[33]

عبد اللَّه بن سنان مى‏گويد: امام صادق (ع) فرمود: «هر كس ميّت مؤمنى را غسل دهد و امانت را در حق او رعايت كند خداوند او را مى‏آمرزد. راوى حديث پرسيد: چگونه امانت را در حق او رعايت كند؟ فرمود: آنچه را كه در بدن ميّت مى‏بيند افشا نكند».[34]

کفن میت

کفن میت دارای دو دسته اجزاء است: اجزاء واجب و اجزاء مستحب. اجزاء واجب عبارتند از لنگ، پیراهن و سرتاسری.

اجزاء مستحب عبارتند از ران بند برای زنان و مردان، مقنعه و سینه بند برای زنان و عمامه برای مردان.

یکی از مستحبات کفن میت مرد «عمامه» است که عبارت است از پارچه ای که به دور سر میت می بندند.[35]بنابراین، عمامه میت یکی از اجزاء مستحبی کفن مردان است.

در كتاب سنن النبیّ (ص) از زراره و محمد بن مسلم روایت شده كه به امام باقر (ع) عرض كردیم: آیا «عمامه» براى میت از كفن محسوب مى‏شود؟ فرمود: نه، از كفن آنچه براى میت واجب است، سه قطعه پارچه (لنگ، جامه و  سرتاسرى) بیش نیست، و اگر به همه آن دسترسى پیدا نشد، یك كفن كه تمام بدنش را بپوشاند حتماً لازم، و زیاده بر آن تا پنج پیراهن از سنت است، و زیادتر از آن بدعت می باشد. سپس فرمود: «عمامه» نیز سنت است.[36]

پاداش انتخاب كفن خوب براى مردگان‏:

احمد بن محمّد بن عیسى در حدیثى مرفوعه از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: براى مردگان خود كفن خوب انتخاب كنید؛ زیرا این زینت آنها است.[37]

شیخ طوسى در كتاب «غیبت» در حدیث طولانى از امام موسى بن جعفر (ع) روایت كرده که فرمود: ما خانواده‏اى هستیم که مهریه زن ها و مخارج حج واجب و كفن كسانى كه از ما وفات می كنند را از پاكیزه‏ترین أموال خود قرار می دهیم و من كفن دارم.[38]

تشییع جنازه

درباره تشییع جنازه آداب و سننی وجود دارد که به آنها اشاره می شود:

در کتاب سنن النبی، روایاتی در این باره نقل شده است؛ به عنوان نمونه حدیثی از کتاب «كافى» با ذكر سند، از جابر، از حضرت باقر (ع) روایت شده كه آن حضرت فرمود: «سنت در حمل تابوت چنان است كه حمل‏كننده چهار طرف آن را- به ترتیبى خاص- به دوش بگیرد و غیر آن صورت نیز جایز است».[39]

و نیز در كافى با ذكر سند، از موسى بن جعفر (ع) در حدیثى روایت شده كه فرمود: «تربیعى كه در حمل جنازه سنت بر آن جارى شده: چنان است كه ابتدا طرف دست راست میت را به دوش بگیرد و سپس طرف پاى راست، و در مرتبه سوم طرف پاى چپ و در آخر طرف دست چپ میت را حمل نماید، تا به این ترتیب تمام جوانب آن را به دوش گرفته باشد».[40]

و نیز عبد اللَّه بن جعفر در كتاب خود «قرب الاسناد» از امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش نقل كرده كه فرمود: «روزى حضرت مجتبى (ع) با چند تن از اصحاب خود نشسته بودند كه ناگاه جنازه‏اى را عبور دادند. بعضى از آنان برخاستند و لیكن آن حضرت همچنان نشسته بود. چون جنازه را بردند بعضى عرضه داشتند: خدا شما را عافیت دهد چرا برنخاستید؟ با این كه رسول خدا (ص) هر وقت می دید جنازه‏اى مى‏برند برمى‏خاست. امام مجتبى (ع) فرمود: رسول خدا (ص) تنها یك بار در برابر جنازه‏اى برخاست و آن هم وقتى بود كه جنازه یك مرد یهودى را از راه تنگ مى‏بردند، حضرت بلند شد، تا مبادا جنازه آن مرد یهودى در بالاى سر او قرار گیرد».[41]

قطب راوندى در كتاب «دعوات» روایت كرده كه: «رسول خدا (ص) وقتى جنازه‏اى را مشایعت مى‏فرمود، اندوه بر دلش مستولى مى‏شد و بسیار حدیث نفس می كرد، و خیلى كم حرف مى‏زد».[42]

در كتاب «غوالى اللئالى» از أبى سعید خدرى روایت شده كه گفت: «رسول خدا (ص) در تشییع جنازه، و یا بیرون رفتن براى نماز «عید» هرگز سواره نرفت».[43]

پاداش تشییع جنازه:

در کتاب ثواب الاعمال پیرامون پاداش تشییع جنازه چنین آمده است: ابو الجارود از امام باقر (ع) نقل كرده است كه فرمود: «از جمله مناجات هاى موسى (ع) با خدا این بود كه گفت: … پروردگارا، كسانى كه تشییع جنازه كنند چه پاداشى دارند؟ فرمود: گروهى از فرشتگان خود را كه پرچم هایى به همراه دارند بر آنها مى‏گمارم تا آنان را از گورهایشان به سوى عرصه محشر بدرقه كنند…».[44]

سلیمان بن صالح از پدرش نقل كرده است كه امام صادق (ع) فرمود:« هر كس یك جانب تابوت میتى را بگیرد خداوند بیست و پنج گناه كبیره او را مى‏بخشد، و اگر هر چهار طرف را بگیرد از تمام گناهان خود خارج مى‏شود».[45]

دفن میت

درباره دفن میت احکامی وجود دارد که ما در این جا به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1. دفن جسد مسلمان بر هر مکلّفی واجب است، و اگر بعضى انجام دهند، از ديگران ساقط مى‏شود.[46]

2. رو به قبله قرار دادن میت در قبر: روایات فراوانی در کتاب وسائل الشیعه وجود دارد، به گونه ای که باب مستقلی را به خود اختصاص داده است و بیان می دارد که میت را  باید در قبر به نحوی قرار داد که روی دست راست قرار گیرد و صورتش به سمت قبله باشد. از جمله آنها این روایت است:

امام صادق (ع) می فرماید: براء بن معرور انصاری درمدینه بود و پیامبر اسلام در مکه. براء در آستانۀ مرگ قرار گرفت (این زمانی بود که پیامبر و مسلمانان به سمت بیت المقدس نماز می خواندند)، سفارش نمود که صورتش را در قبر به سمت پیامبر (ص) که در مکه بود قرار دهند و به ثلث مالش نیز سفارش نمود و این سنت قرار گرفت»؛[47] از این رو و بر اساس ادلۀ دیگر فقها فتوا داده اند که ميّت را بايد در قبر به پهلوى راست طورى بخوابانند كه جلوى بدن او رو به قبله باشد.[48]

3.دفن مسلمان در قبرستان مسلمانان:

بر طبق احکام اسلامی میت مسلمان باید در قبرستان مسلمانان دفن شود و دفن میت مسلمان در قبرستان کفار و غیر مسلمان در قبرستان مسلمانان اشکال دارد و جایز نمی باشد. و اگر اشتباهاً چنین امری اتفاق افتد می توان نبش قبر کرد و جنازه را منتقل نمود.

لذا فقها فرمودند: جايز نيست دفن مسلم در مقبرۀ كفار؛ چنانچه جايز نيست دفن كفار و اولاد ايشان در مقابر مسلمين. بله! اگر ميت كافر و مسلم مشتبه شود، همه را در مقبرۀ مسلمين دفن مى‏كنند. و هر گاه كافر را در مقبرۀ مسلمين يا مسلمانی را در مقبرۀ كفار دفن كردند، جايز است نبش قبر، به جهت اين كه كافر حرمت ندارد و مقتضاى حرمت مسلم اين است كه با كفار نباشد.[49]

4.حکم دفن جسدی که مسلمان بودنش معلوم نیست:

جسدی را که دلیل و نشانه ای بر مسلمان بودن آن است، باید مانند مسلمانان دفن کرد، اما جسدی که هیچ نشانه و علامتی ندارد و مشکوک است و معلوم نيست مسلمان است يا نه؟ پاك مى‏باشد ولى برخی از احکام مسلمانان را ندارد. در این که چه احکامی از مسلمانان را شامل می شود و چه احکامی را شامل نمی شود، بین مراجع عظام تقلید اختلاف است. برخی می فرمایند: “جایز است مثل سایر مسلمانان او را غسل داده و نماز بخوانند و در قبرستان مسلمانان دفن نمایند.[50] ولی عده ای قائل اند که نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.[51] و عده ای گفته اند اگر در جامعۀ اسلامی باشد تمام احکام مسلمانان، شامل او می شود.[52]

نظر آیت الله مهدی هادوی تهرانی در خصوص این مطلب به این شرح است: اگر سرزمین، سرزمین اسلامی است، این جنازه محکوم به اسلام است و الا حکم به اسلام آن نمی شود.

 تأثیر دفن در مکان‌های مقدس

آموزه های اسلامی، تفاوت در جایگاه دفن و برتری برخی جایگاه ها را بر برخی دیگر تأیید می کند که به چند نمونه آن اشاره می کنیم:

1. دفن انسان ها حتی برخی گناهکاران در کنار مکه می تواند موجب امنیت آنها در روز قیامت باشد.[53]

2. امام صادق (ع) می فرماید: پروردگار به حضرت موسی (ع) وحی فرمود که استخوان های حضرت یوسف (ع) را از رود نیل بیرون آورد. حضرت موسی (ع) بعد از عمل به این دستور، پیکر ایشان را به شام برده و در آن جا دفن کرد و به همین جهت اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان)، پیکر مردگان خویش را به شام برده و در آن جا دفن می کنند.[54]

3. امام حسن مجتبی (ع) به برادرشان امام حسین (ع) سفارش کردند که در صورت امکان، ایشان را در کنار قبر پیامبر خدا (ص) به خاک بسپارند.[55]

البته باید توجه داشت؛ دفن در مکان های مقدس نسبت به افراد مختلف فرق می کند: اگر فردی مؤمن واقعی بوده و تلاشش در زندگی این بوده که حقی را ضایع نکند، دفن او نزد اولیای الاهی باعث آمرزش برخی کاستی ها و ارتقای درجات معنوی او می شود، اما اگر عملکرد او در دنیا بر معیار صحیحی نبوده، دفن در کنار اولیای الاهی به تنهایی نمی تواند تأثیری در آمرزش او داشته باشد. این مسئله در صورتی اثر کامل خود را بر جای خواهد نهاد که میت از افراد با ایمان (گرچه گناهکار) باشد، اما افراد بی ایمان و آنانی که مرتکب گناهان بزرگ می شوند، نباید امید چندانی به آمرزش کامل خود، تنها به دلیل مجاورت مدفنشان با محل دفن دوستی از دوستان خداوند داشته باشند.

در این راستا، این داستان ما را در رسیدن به مطلوب یاری می رساند: پیامبر خدا (ص) با حالتی عزادار در تشییع جنازۀ یکی از بهترین یاران خود به نام سعد بن معاذ حاضر شده و او را با دستان خود به خاک سپرده، ساختن قبر او را بر عهده گرفت! مادر سعد با مشاهدۀ این وضعیت، خطاب به فرزندش گفت که بهشت گوارای وجودت باد!، اما پیامبر (ص) رو به او کرده و فرمود: در كارى كه مربوط به خداوند است با قاطعيت سخن مگو! هم اكنون سعد، دچار فشار قبر گرديد. بعد از آن که مردم از قبرستان برگشتند، گروهی از پیامبر (ص) پرسیدند: ای پیامبر خدا! شما نسبت به جنازه سعد احترام فراوانی کرده و در طول تشییع او رفتاری بی سابقه انجام دادید و …، اما سپس فرموديد که سعد دچار فشار قبر شد؟ فرمود آرى! سعد دچار فشار قبر گرديد؛ زيرا پاره‌‏اى از رفتارهاى او با خانواده اش چندان مناسب نبود.[56]

اگر چنین رفتاری از پیامبر (ص) در زمان زندگی مبارکشان نتواند کیفر را به صورت کامل از انسانی با ایمان منتفی کند، نتیجه خواهیم گرفت که دفن در کنار آن حضرت و فرزندانش گرچه بسیار مفید است، اما به تنهایی کافی نیست.

این نکته نیز قابل ذکر است که اگر فردی علی رغم میل باطنی به دفن خود در مکان های مقدس، به دلیل عدم تمکن مالی و یا هر دلیل دیگری مانند: در زحمت قرار ندادن دیگران، نتوانسته به این هدف خویش دست یابد، خداوند به یقین، پاداش نیت پاک او را فراموش نخواهد کرد. خداوند متعال برای موقعیت های معنوی که برخی توان رسیدن به آن را ندارند، جایگزین های مناسبی مشخص کرده است که نمونه های زیر از آن جمله است:

1. روايت شده است كه عده ای از بانوان خدمت رسول خدا (ص) رسیده و عرضه داشتند: اى پیامبر خدا! پاداش جهاد در راه خدا ویژۀ مردان است! ما چه کنیم كه بتوانيم چنین پاداشی را دریابیم؟ حضرتشان در پاسخ فرمودند: تلاشی که شما در خانه انجام می دهید، پاداشی برابر پاداش جنگ جویان راه خدا را برایتان به ارمغان می آورد.[57]

2. گروهی از مستمندان خدمت رسول خدا (ص) رسیده و عرضه داشتند: ما توان مالی نداریم که بتوانیم انفاق کنیم، حج و عمره به جای آوریم. بر این اساس، بهشت مخصوص ثروتمندان خواهد شد! حضرت در پاسخ فرمودند: آن که از شما به خاطر خدا، وضعیت ناگوار خود را تحمل کرده و صبر را پیشه سازد، به مقاماتی خواهد رسید که ثروتمندان از آن محروم اند.[58]

روح و تأخیر در دفن جنازه

یکی از مستحبات دربارۀ جنازه این است که زودتر کفن و دفن او انجام شود؛ چنانچه در احادیث هم به آن تصریح شده است:

رسول خدا (ص) فرمود: «بزرگداشت و كرامت ميّت آن است كه او را هر چه زودتر تجهيز كرده و به قبر رسانند، و كار او را پايان بخشند».[59]

و نیز آن حضرت فرمود: «مبادا هرگز كسى از شما را بيابم كه مرده‏اى داشته باشد كه شب از دنيا رفته و او انتظار صبح را بكشد تا او را تجهيز و تدفين كند، يا كسى مرده‏اش در روز از دنيا رفته و او انتظار فرا رسيدن شب را بكشد و كارى براى ميّت انجام ندهد. براى مردگان خود انتظار طلوع يا غروب آفتاب را نكشيد، بلكه در مورد آنها شتاب كنيد و به زودى آنها را به آرامگاهشان برسانيد تا خداوند -عزّ و جلّ- شما را مورد رحمت خويش قرار دهد، مردم نيز در پاسخ آن حضرت گفتند: و خداوند تو را نيز مورد رحمت قرار دهد [كه راه جلب رحمت الهى را به ما نشان دادی]».[60]

لکن از آن جا که موقع مرگ، ارتباط روح با بدن قطع می‌شود و از قرآن کریم استفاده مى‏شود كه پروردگار بزرگ، روح مردگان را در عالم مخصوص نگه مى‏دارد[61]، این گونه نیست که اگر جنازه دیر دفن شود، صدمه ای به روح برساند و یا آن که مانند جسم بدبو شود.

حقوق مدنی میّت

مرگ به معنای پایان و توقف فعالیت‌‌های قلب و از بین رفتن بدون بازگشت اعمال مغزی است که انسان زنده را به میت تبدیل می‌کند. پدیده‌ای که آثار حقوقی چون حال شدن دیون، انحلال عقد نکاح بین میت و همسرش، تعیین وراث متوفی و… را در پی دارد. طبق آنچه حقوق دانان گفته‌اند زندگی انسان بین دو حد تولد و مرگ قرار گرفته است. ولی باید توجه داشت که پدیدۀ مرگ، وصف انسانی انسان را زایل نمی‌کند بلکه صفت زنده انسان را تبدیل به مرده می‌کند. با توجه به این مطلب این پرسش به ذهن خطور می‌کند که: حقوق انسان مرده چیست؟ آیا مرگ سبب زوال حقوق انسانی است و یا خلاف این نظر است و چتر حمایت حقوقی پس از مرگ هم بر میت سایه گستر است؟

در شریعت مقدس اسلام آنچه مسلم است این است که میت دارای احترام و حرمت است: «انّ حرمة المیت کحرمة الحیّ»[62] و علاوه بر تکالیف[63]، حقوقی هم دارد که به نظر می‌رسد آنچه صحت دارد تبعیت این حقوق و تکالیف و منشأ آن‌ها از زمان حیات است، بدین معنا که قاعدۀ کلی و عام این است که اهلیت برای دارا شدن حقوق با تولد آغاز و با مرگ به اتمام می‌رسد اما این اهلیت، تبعاتی بر پیش و پس خود هم دارد؛ یعنی همان گونه که وصیت بر «جنین» نافذ است و این صحت و نفوذ به تبع قابلیت بالقوۀ وی برای قرار گرفتن در فاصله بین تولد و مرگ است، برای پس از مرگ نیز به تبع داشتن حیات سابق؛یعنی قرار گرفتن در فاصله بین تولد و مرگ، می‌توان حقوق و تکالیفی را تصور نمود؛ چنانچه در قانون مدنی ما (ایران) نیز منعکس شده است. البته قانون فعلی ابهاماتی دارد که باید بر طرف شود.[64]

حقوق جسمانی میت

حمایت اسلام از بعد جسمانی انسان از مسلمات است. چنانچه آیۀ 33 سورۀ بنی اسرائیل و قسمتی از آیۀ 32 سورۀ مائده نیز به صراحت، تحریم قتل به ناحق را، بیان نموده‌اند. این حمایت پس از مرگ نیز از بین نمی‌رود. در بحث حقوق میت نسبت به تمامیت جسمانی چند مورد را می‌توان مطرح کرد که به آنها اشاره می‌ شود:

1.وصیت بر جسم:

در مورد ماهیت وصیت بر جسم دو دسته نظر وجود دارد؛ بدین معنا که اگر شخصی وصیت کند که جسم او پس از مرگ برای آموزش و پیشرفت علم به آزمایشگاه های تشریح سپرده شود؛ عده‌ای[65] معتقدند از آن جا که وصیت بر جسم برای تشریح، با ادلۀ موجود دفن فوری -که بدون شک از واجبات هم محسوب می‌شود- منافات دارد؛ در نتیجه باید گفت که وصیت بر جسم برای تشریح باطل است؛ یعنی اگر کسی به طور کلی وصیت کند که جنازه‌اش برای تشریح به آزمایشگاه برده شود این وصیت اعتبار حقوقی ندارد، اما نظر مخالفی[66] هم وجود دارد که معتقد است: از آن جا که این وصیت بر خلاف قواعد آمره نیست و دارای فایده اجتماعی‌ است؛ وصیت صحیح است و همچنین اگر متوفّی، تکلیفی در این زمینه معین ننموده باشد این حق به ورّاثش منتقل می‌شود. البته به نظر نیز چنین مقبول‌تر است که بنا به مصالح عموم و با توجه به نیاز جامعۀ پزشکی برای پیشرفت به تشریح، دفع افسد به فاسد کنیم و اگرچه دفن سریع جنازه از واجبات است، ولی باتوجه به مصلحت، تشریح میت و وصیت بر جسم برای این منظور را صحیح بدانیم.

2.پیوند اعضا از میت:

طبق آنچه که گفته شد نظری که غالب است و صحیح‌تر به نظر می‌رسد پذیرش و تصدیق وصیت بر جسم است. اما باید توجه داشت که این مسئله به وصیت بر جسم برای اهدای جنازه جهت تشریح محدود نمی‌شود و باید توجه داشت که گاه این امکان وجود دارد که نیاز و تقدس حیات انسان‌ها، لزوم پیوند اعضا از مرده به زنده را به‌وجود آورد، مسئله‌ای که حقوق نیز آن را نادیده نگرفته و در سال 1379 قانونش را به تصویب مجلس شورای اسلامی رسانده است. باید توجه داشت که در کشور ما افراد می‌توانند با تهیه کارت اهداء اعضا تمایل خود به اهداء اعضایشان پس از مرگ را اعلام کنند، اما باید توجه داشت که این کارت تکلیف حقوقی ایجاد نمی کند و فرد می‌تواند درخواست خود را پس بگیرد. حتی در صورت وجود کارت نیز این ورثه هستند که باید در رابطه با پیوند تصمیم‌گیری کنند و این کارت فقط در جهت آماده سازی روحی ورثه متوفی و در نظر گرفتن تمایل میت دارای ارزش است.

البته این امکان نیز وجود دارد که فرد در وصیتنامه‌اش در رابطه با پیوند اعضایش تعیین تکلیف کند که به نظر، بنا به همان دلایلی که وصیت بر جسم برای تشریح را درست شمردیم این وصیت هم صحیح باشد. در این مسئله فقها و از جمله آیت الله خامنه‌ای[67] ملاک جواز این پیوند و صحت وصیت به آن را در ضرورت حفظ حیات انسان دیگر می‌دانند.[68]

حقوق معنوی میت

حفظ کرامت و احترام به بعد معنوی انسان در حقوق اسلام، از مسلمات است و روایاتی نیز هستند که اعلام می‌دارند: «احترام مؤمن از کعبه بالاتر است»[69] و «آبروی مؤمن مثل خون اوست».[70] درقانون ما (ایران) نیز حقوق مربوط به شخصیت فکری انسان مورد حمایت قانون است و طبق ماده 12 قانون حمایت از حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان مصوب 1348 بیان می‌دارد: «مدت استفاده از حقوق مادی پدید آورندۀ موضوع این قانون که به موجب وصایت یا وراثت منتقل می شود از تاریخ مرگ پدید آورنده، سی سال است و اگر ورّاثی وجود نداشته باشند یا براثر وصایت به کسی منتقل نشده باشد برای همان مدت به منظور استفاده عمومی در اختیار وزارت فرهنگ و هنر قرار خواهد گرفت».

تبصره: «مدت اثر مشترک موضوع ماده 6 این قانون، سی سال بعد از فوت آخرین پدید آورنده خواهد بود».

بنابراین ورّاث میت جانشینان وی بوده و تا سی سال از تاریخ وفات وی در صورت لزوم از حقوق اثر دفاع کرده و به عنوان شاکی خصوصی در دعاوی حاضر می‌شوند. جالب توجه است که تعیین  مقدار 30 سال هماهنگ با زمانی است که حریم برای قبر میت تعیین شده؛ یعنی مقدار زمانی است که در آن مدت، جسم انسان نیز تجزیه می‌شود.

«آبروی مؤمن»، بحثی مورد تأکید در اسلام است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «کسانی که دوست دارند کار زشت در میان مؤمنان شایع شود، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهد بود و خدا می‌داند که چه چیزی خشم او را در پی دارد و شما نمی‌دانید».[71]

بنابراین اگر خبر رسانی کار بد دیگران، گناه باشد به طریق اولی دروغ بستن به دیگری و قذف و افترا عملی است ناشایست و حرام که طبعاً اسلام برای آن مجازات‌هایی در خور، تعیین نموده است.

«قذف»، به معنای نسبت دادن زنا و لواط به دیگری، از جمله جرایمی است که در قانون مجازات اسلامی از آن سخن رانده شده است. قانون مذکور، نسبت دادن زنا و لواط به دیگری را موجب قذف می‌داند و حق شکایت نسبت به قذف نیز به ورّاث، به ارث می‌رسد. قابل توجه است از آن جا که زنده بودن از شرایط لحاظ شدن جرم قذف نیست بنابراین این جرم قابل سرایت به مردگان نیز است و ورّاث میت از آن جا که با هتک حرمت مرده، گویی لکۀ ننگی بر آنان نیز وارد می‌آید حق طرح دعوی را دارا می‌باشند.

مورد دیگر «اهانت به مردگان» است. همان طور که هتک مؤمن در زمان حیاتش جایز نیست، درزمان مرگش نیز جایز نمی باشد. قانون مجازات اسلامی در ماده 608 عنوان می‌دارد: «توهین به افراد از قبیل فحاشی و استعمال الفاظ رکیک چنانچه موجب حد قذف نباشد به مجازات شلاق تا 74 ضربه و یا پنجاه هزار ریال تا یک میلیون ریال جزای نقدی خواهد بود».

در بند 13 آیین نامه امور خلافی نیز برای اهانت به مردگان مجازات معین شده است: «کسانی که بر خلاف شعائر مذهبی یا آداب ملی به مردگان در ملاء عام ناسزا گفته یا اهانت نمایند به 2 تا 5 روز حبس و تأدیه 10 تا 50 ریال غرامت محکوم می‌شوند». البته هرچند نیاز به تجدید نظر بر مجازات نقدی این قانون احساس می‌شود ولی آنچه که اهمیت دارد توجه قوانین به شخصیت معنوی میت و این نکته است که قانون ما (ایران) برای شخصیت معنوی و غیر مادی میت هم حقوقی را قایل گشته است.[72]

حقوق میت نسبت به اموال

از آثار مرگ می‌توان به حال شدن دیون و تعیین ورّاث[73] متوفی اشاره کرد. اکثر حقوق دانان از جمله دکتر کاتوزیان و دکتر صفایی مرگ را پایان بخش اهلیت تمتع و شخصیت می‌دانند و معتقدند که اهلیت تمتع با مرگ از بین می‌رود. ولی در این مورد چند سؤال مطرح است: نخست این که تکلیف ترکۀ میت پیش از تقسیم چیست؟ یا در اصطلاح، ترکۀ میت قبل از تقسیم، مال چه کسی محسوب می‌شود؟

آنچه که پذیرفتنی است این است که پس از وفات، اموال و ترکۀ میت مسقیماً و بدون فاصله به ورثه منتقل نمی‌شود بلکه باید تکلیف دیون و بدهی‌های وی مشخص شده و علاوه بر آن به قدر خرج تجهیز میت یا به عبارتی همان هزینه‌های کفن و دفن وی برداشته شود و سپس ترکه، تقسیم و انتقال یابد.

بنابراین هرچند عده‌ای معتقدند که هزینه‌های کفن و دفن و رسیدگی به دیون متوفی نیز به ورّاث منتقل می‌شود و عده‌ای نیز این هزینه‌ها را مال بدون مالک می‌دانند یا آن‌ها را در حکم مال میت می‌دانند، ولی بهتر است بپذیریم که میت حق بر کفن و دفن خویش و واجب‌النفقۀ خود را دارد یا به عبارتی مالک آنها است و مالکیت انسان پس از مرگ به کلی و بدون فاصله از بین نمی‌رود. البته در این رابطه نظریّه دیگری هم وجود دارد -که قابل پذیرش نیز به نظر می‌آید- نظریۀ قبول شخصیت حقوقی میت است بدین معنا که با مرگ، شخصیت و اهلیت تمتع پایان می‌پذیرد، اما میت صاحب شخصیت حقوقی می‌شود. دکتر کاتوزیان قائل به این نظر است که ترکۀ میت شخصیت حقوقی خاص خود را دارد.

از ماده 1267ق.م: «اقرار به نفع متوفی دربارۀ ورثۀ او مؤثر خواهد بود» فهمیده می شود که میت می‌تواند مقرُله واقع شود. چنانچه در ماده 1266 قانون مذکور نیز آمده است: «در مقرُله اهلیت شرط نیست، لیکن بر حسب قانون باید بتواند دارای آنچه که به نفع او اقرار شده است بشود». بنابراین اگر بنا را بر عدم هرگونه اهلیت و شخصیت میت بگذاریم در پذیرش این مواد دچار تعارض می‌شویم.

مورد دیگر در این رابطه پذیرش و تملک دیه توسط میت است چه دیه در ابتدا به میت می‌رسد و سپس به ورّاثش منتقل می‌شود و اگر متوفی نسبت به ثلث اموالش وصیت نموده باشد این وصیت به ثلث دیه هم تسری می‌یابد. همچنین بر اساس تبصره ماده 494 ق.م.ا، دیه جنایت بر مرده به ورثه نمی‌رسد و مال خود میت محسوب می‌شود. اگر بنا بر اتمام هر گونه اهلیت و شخصیت پس از مرگ باشد، چگونه می‌توان این ماده را توجیه کرد؟

در ضمن قابل ذکر است که میت تکالیفی هم دارد چنانچه در ماده 291 ق.م دیده می‌شود که: «ابراء ذمۀ میت از دین صحیح است» و یا در ماده 678 قانون مذکورآمده است: «ضامن شدن از محجور و میت صحیح است».

نکتۀ دیگر که در ماده 846ق.م ذکر شده است این است که: «هر گاه موصی به، منافع ملکی باشد (دائماً یا در مدت معین)، به طریق ذیل از طریق ثلث اخراج می‌شود: بدواً عین ملک با منافع آن تقویم می‌شود سپس ملک مزبور با ملاحظۀ مسلوب المنفعه بودن در مدت وصیت تقویم شده تفاوت بین دو قیمت از ثلث حساب می‌شود. اگر موصی به، منافع دائمی ملک بوده و بدین جهت عین ملک قیمتی نداشته باشد قیمت ملک با ملاحظۀ منافع از ثلث محسوب می‌شود».

شبیه این مسئله در ماده 497ق.م هم موجود است: «عقد اجاره به واسطه فوت موجر یا مستأجر باطل نمی‌شود و لیکن اگر موجر فقط برای مدت عمر خود مالک منافع عین مستأجره بوده است اجاره به فوت موجر باطل می‌شود و اگر شرط مباشرت مستأجر شده باشد به فوت مستأجر باطل می‌گردد». بنا بر این ماده پس از مرگ اهلیت متوفی نسبت به عقد اجاره باقی است و نفوذ آن نیازی به اجازه ورّاث ندارد. در این جا عام مؤخر؛ یعنی ماده 956، ناسخ خاص مقدم؛ یعنی ماده 497 نیست.

نکتۀ دیگر این که در وقف منقرض‌الآخر یعنی در حالتی که واقف علم به انقراض وقف داشته باشد و وقف او محمول به حبس به معنی ویژه باشد؛ مالکیت  میت از موقوفه خارج نمی‌شود.[74]

حقوق کیفری میت

در فقه ما و قانون مجازات اسلامی حقوق کیفری میت فراموش نشده، تعرض به وی جرم محسوب شده و مجازات هایی برای آن درنظر گرفته شده است که شایسته است گذری به این جرایم و مجازات ها داشته باشیم. قابل تذکر است که توضیح کامل این موارد از حوصله این نوشتار خارج است، بنابراین در مواردی که ذکر خواهد شد، به اختصار بسنده می‌کنیم.

الف: مُثله کردن:

لغت «مُثله» را حقوق دانان و علمای لغت به «قطعه قطعه کردن میت» معنا نموده‌اند. جرمی که سابقه تاریخی نیز داشته و خصوصاً در میان قوم عرب رواج داشته است. تا آن جا که امیرالمومنین (ع) در جنگ صفین به یاران خود دستور دادند که از مثله کردن بپرهیزند. قانون مجازات اسلامی نیز با الهام از فقه در ماده 494به بیان این مسئله پرداخته است: «دیه جنایتی که بر مرده مسلمان واقع می‌شود به ترتیب زیر است: الف: بریدن سر، یک صد دینار ب: بریدن هر دو دست یا هر دو پا، یک صد دینار و بریدن یک دست و یا یک پا، پنجاه دینار و بریدن یک انگشت از دست یا یک انگشت از پا، ده دینار و قطع یا نقص سایر اعضا و جوارح به همین نسبت ملحوظ می‌گردد».

تبصره: دیۀ مذکور در این ماده به عنوان میراث به ورثه نمی‌رسد بلکه مال خود میت محسوب شده و بدهی او از آن پرداخت می‌گردد و در راه های خیر صرف می‌شود.

البته به نظر می‌آید که بهتر باشد قانون گذار برای جلوگیری از تجرّی این عمل گستاخانه، مجازات تعزیری نیز برای آن تعیین نماید.

ب: زنا:

از بارزترین حدودی که در قرآن و شرع به آن تصریح شده است، می‌توان به زنا اشاره کرد؛ چنانچه خداوند متعال در قرآن کریم این گونه برای این جرم تعیین تکلیف نموده‌ است: «الزّانیةُ والزّانی فاجلدوا کُلّ واحد منهما مائة جلدةٍ و لا تأخذکم بهما رأفةٌ فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر و لیشهد عذابهما طائفةٌ من‌المؤمنین»[75]؛ «باید شما مؤمنان هر یک از زنان و مردان زنا کار را به صد تازیانه  مجازات و تنبیه کنید و هرگز دربارۀ آنان در دین خدا رأفت و رحم روا مدارید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، و باید عذاب آن بدکاران را جمعی از مؤمنین مشاهده کنند».

ماده 63 ق.م.ا زنا را این گونه تعریف می‌کند: «زنا عبارت است از جماع مرد با زنی که بر او ذاتاً حرام است اگر‌چه دُبُر باشد در غیر موارد وطی به شبهه».

امکان تصور این عمل شنیع بر روی میت نیز بدیهی است؛ چنانچه در تاریخ نیز نمونه هایی از آن مشاهده شده و روایاتی نیز مبنی بر این عمل موجود است. در مورد مجازات این عمل نیز می‌توان به این قاعده رجوع کرد که: «انّ حرمة المیت کحرمة الحیّ»[76] بنا بر این قاعده اگر کسی با مرده‌ای زنا کند همانند زنا کننده با زنده مجازات خواهد شد.

در روایتی از بعضی از اصحاب امام صادق (ع) نقل می‌کنند که از ایشان دربارۀ مردی که با زن مرده‌ای زنا کرده بود، سؤال کردند حضرت فرمودند: «گناهش از مردی که با زنده زنا کرده است بیشتر است؛ زیرا با زنی زنا کرده که توانایی و قدرت دفاع از خودش را نداشته است»[77]، اما از آن جا که در مسائل کیفری ما (ایران)، اصل بر قانونی بودن جرم و مجازات است، در رابطه با زنای میت همانند زنا با زنده برخورد می‌شود هرچند که در این مسئله نیاز به جرم‌انگاری است.

ج: لواط :

تعریف مادۀ 108 ق.م.ا از این جرم بدین صورت است: «لواط، وطی انسان مذکّر است چه به صورت دخول باشد یا تفخیذ»؛ جرمی که بنا به حدیثی عرش را به لرزه در می‌آورد و نکوهیده بودن آن را سرگذشت قوم لوط، آشکارتر می‌سازد. این جرم نیز بنا به همان قاعده «انّ حرمة المیت کحرمة الحیّ» در مورد انجام آن با مردگان همانند زندگان، دارای مجازات است و مجازات لواط با زنده در مورد لواط با مرده اعمال می‌شود هر چند که در این مورد نیز لزوم تعیین مجازات جداگانه به دلیل هتک حرمت مردگان، احساس می‌شود .

قابل ذکر است شرایطی که در مورد نزدیکی با زنده معتبر است از جمله بلوغ و عقل و اختیار، در ارتباط با میت هم دارای اعتبار است و فقط بحث عدم شبهه را نمی‌توان در لواط با مرده پذیرفت.

د: سرقت:

 میت بر کفن و قبر خود حق دارد و کفن به عبارتی مال وی به حساب می‌آید. حال چنانچه کسی به این حقوق تعرض کند و کفن میت را به سرقت برد از آن جا که قبر، حرز کفن محسوب می‌شود در صورت تحقق سایر شرایط مجازات، سرقت حدّی بر سارق جاری است، اما از آن جا که برای سرقت کفن، نبش قبر نیز لازم است و نبش قبر لازمۀ سرقت است، جرم نبش قبر ملحق به سرقت حدی بوده و جرم مجزا محسوب نمی‌شود. چه در غیر این صورت یعنی اگر سرقت حدی نباشد و به طور مثال برای سرقت اموال دفن شده در کنار مرده انجام گرفته باشد، جرم نبش قبر به صورت مجزا و بر اساس ماده 634 ق.م.ا قابل مجازات است: «هر کس بدون مجوز مشروع، نبش قبر نماید به مجازات حبس از سه ماه و یک روز تا یک سال محکوم می‌شود و هرگاه جرم دیگری نیز با نبش قبر مرتکب شده باشد به مجازات آن جرم هم محکوم خواهد شد».[78]

خمس اموال میت

تعلق خمس به اموال میت دارای صور مختلفی می باشد که ذکر می شود:

اگر میّت منبع در آمدی داشته و از طریق آن ثروتی به دست آورده به آن خمس تعلق می گیرد و بخشی از اموال باقی مانده او که از این راه بدست آمده، اگر بازماندگان می دانند که خمسش را نپرداخته است بر آنان لازم است که خمس آن را بپردازند.

اما اگر سرمایه از ارثی باشد که به میّت رسیده است، به اتفاق فقهاء معاصر شیعه، خمس ندارد. مگر این که:

1. از خویشاوند دوری باشد و نداند چنين خويشى دارد (در نتیجه انتظاری در بارۀ چنین ارثی نداشته باشد)، در این جا اگر از مخارج سالش زیاد نیاید باز هم خمس ندارد ولی اگر از مخارج سالش زیاد بیاید عده ای از فقها می فرمایند: بنابر احتیاط واجب باید خمس آن را بپردازد.[79] عده ای نیز لازم نمی دانند بلکه می فرمایند: مستحب است خمس آن را بدهد.[80]

2. بداند كسى كه اين مال از او به ارث رسيده خمس آن را نداده بايد خمس آن را بدهد[81].

3. در خود آن مال خمس نیست ولى انسان می داند كسى كه آن مال از او به ارث رسيده، خمس بدهكار است، که در این صورت بايد خمس را از مال او بدهد.[82]

اما بخشی از اموال، که از راه هبه و هدیه رسیده است، بنا بر نظر بعضی از مراجع معظم تقلید (آیات عظام امام خمینی(ره)، خامنه ای، نوری) خمس ندارد.[83] و بنا بر نظر بعضی دیگر (آیات عظام صافى، سيستانى، زنجانى) چنانچه از مخارج سالش (سال خمسی) زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.[84]

درصورتی که میّت زن باشد،بخشی از اموال او که از مهریه بوده است، بنا بر نظر همۀ مراجع تقلید خمس ندارد.( تنها حضرت آیت ا..العظمی بهجت فرموده اند: «بنا بر احتياط واجب اگر از مخارج سالش اضافه آمد، بايد خمس بدهد»).[85]

اما بخشی از اموال، که از راه جهیزیه به او رسیده، طبق نظر برخی از فقها خمس به آن تعلق نمی گیرد، مگر این که یقین داشته باشد که از پولی تهیه شده است که به آن خمس تعلق گرفته شده  و خمس آن پرداخت نشده است.[86] البته بعضی از مراجع فرموده اند اگر از همه یا مقداری از جهيزيه تا آخر سال استفاده نكند، خمس دارد.[87]

حاصل آن که درباره میت قبل از هر کاری ابتدا باید واجبات و بدهی ها؛ مانند مقدار خمسی را که به طور قطع به مال او تعلق گرفته پرداخت شود، سپس برای اموری نظیر تقسیم ارث اقدام شود.

معنای قدّس سرّه

عبارت “قدّس سرّه ” دعایی است برای میّت که معمولاً پس از ذکر نام او بیان می شود؛ نظیر سایر جملات دعا در این زمینه، مانند: سلام الله علیه، رحمة الله علیه، أعلی الله مقامه و … .

برای روشن شدن معنای جملۀ “قدّس سره” لازم است نخست معنای کلمۀ  “قدّس” و “سرّ” معلوم شود تا پس از آن به مفهوم آن جمله برسیم.

«قدس» به معنای پاكيزگی، طهارت و تنزیه آمده است.[88] وقتی گفته می شود: قدّس‏ اللّهُ فلاناً تَقْدِيساً؛ یعنی خدا، فلانى را پاك و مبارك گرداند.[89] اما «سرّ» به معنای امر پنهان و مخفی است.[90]

در اين عبارت کلمه “قدس” از نظر ادبی فعل ماضی مجهول از باب تفعيل است، ولی در اين جا در معنای دعا به کار رفته است و معنای آن اين است: “پاک و مطهر و مقدس باد” و کلمه “سرّ” به معنای درون و باطن و ضمير، نائب فاعل قدس است و معنای اين جمله روی هم رفته اين است: “درون و باطن و روح اين انسان از دنیا رفته، پاک و مطهر باد”.

اين جمله در زبان عرب برای ياد خيری از اموات و طلب آرامش و پاکی روح و مغفرت برای اموات است و تقريباً با عبارت فارسی: “خدا رحمتش کند، روحش شاد باد و روانش قرين آرامش باد” معادل و هم معنا است و در واقع نوعی دعا و طلب غفران و رحمت برای اموات به شمار می رود.

 


[1]. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص 781.

.[2] بقره، 176.

[3]. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج 19، ص 259، ح 24546، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 هـ ق.

[4]. يزدی، سید محمد کاظم، سؤال و جواب، متن، ص 347، «هر گاه وصيت به مجموع مال خود كرده است، به مقدار ثلث از آن ممضى است و مقدار ثلث را تقسيم مى‏كنند بر امور مذكوره و دو ثلث ديگر با عدم اجازه وراث قسمت مى‏شود بر ايشان به قاعده ارث».

[5]. اصفهانی، سید ابوالحسن، وسیلة النجاة (مع حواشی الامام)، ص 559 – 560، م 21، مؤسسه‏ تنظيم و نشر آثار امام خمينى‏ (ره)، چاپ اول، قم، 1422ق.

[6]. استفتائات امام خمینی، ج 2، ص 409، س 13، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، قم، 1380ش.

[7]. برای آگاهی بیشتر پاسخ سؤالات 3319 (سایت اسلام کوئست: 4153) و 4865 (سایت اسلام کوئست: 5153) مطالعه شود.

[8]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 186، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1413 هـ ق.

.[9] همان، ج 4، ص 185.

[10].علامه طباطبایی، سید محمد حسین، سنن النبى (ص)، فقهی، محمد هادی، ص 215، كتاب فروشى اسلاميه، چاپ هفتم، تهران، 1378ش.

[11]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 68، ص 218.

[12]. شیخ صدوق، ثواب الاعمال، انصارى محلاتی، رضا، ص 377، نسيم كوثر، چاپ اول، قم، 1382ش.

[13].امام خمينى، سيد روح اللّٰه، توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج‏1، ص 312، م536، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ هشتم، قم، 1424ق.

[14]. کلینی، كافي، ج 3، ص 125، ح2، دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم، تهران، ‏1362 هـ ش.

[15]. همان، ص 126،ح 3.

.[16] همان، ص127، ح 3.

[17]. ثواب الاعمال، ص 375.

[18]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج‏1، ص312، م 539.

[19]. همان، م 540.

[20]. دیلمی، حسن ابن ابی الحسن،ارشاد القلوب، رضایى، سيد عبد الحسين، ج1، ص152-154، اسلاميه، چاپ سوم، تهران، 1377ش.

[21]. همان.

[22]. همان، سلگى نهاوندى، على، ج1، ص164و165، ناصر، چاپ اول، قم، 1376ش.

[23]. امام خمينى، سيد روح اللّٰه، توضيح المسائل (محشّٰى)، ج1، ص313، م 541، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ هشتم، قم 1424 هـ‍ ق.

[24]. امام خمینى، سید روح اللّٰه، توضیح المسائل (محشّٰى)، ج 1، ص 316، م 550، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ هشتم، قم، 1424 ه‍ ق.

[25]. طباطبائى، سید محمد حسین، سنن النبى (ص)، فقهى، محمد هادى، ص 2.9و210، ح 238، كتاب فروشى اسلامیه، چاپ هفتم، تهران، 1378ش.

[26]. طوسی، محمد بن حسن، الجمل و العقود فی العبادات، ص 49، قم؛ عاملی شهید ثانی، زین الدین بن علی بن أحمد، مسالك الأفهام إلى تنقیح شرائع الإسلام، ج‏1، ص 86، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، قم، 1413 هـ ق.‏

[27]. توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ‏1، ص 319، م 559، بهجت: در غیر موارد ضرورت.

[28]. همان، خوئى و زنجانى: حرام است مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد.

[29]. همان، تبریزى: جایز نیست مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد؛ زنجانى و صافى: در حال اختیار غسل ندهد؛ سیستانى: مرد نمى‏تواند زن نامحرم را غسل بدهد و هم چنین زن نمى‏تواند مرد نامحرم را غسل بدهد و زن و شوهر مى‏توانند یكدیگر را غسل بدهند.

[30]. همان، ص320، مكارم: مرد نمى‏تواند زن را غسل دهد، هم چنین زن نمى‏تواند مرد را غسل دهد، مگر زن و شوهر كه هر كدام مى‏تواند دیگرى را غسل دهد، هر چند احتیاط مستحب آن است كه اگر ضرورتى نیست، این كار را نكنند.

[31]. همان، ص 319.

[32]. شیخ صدوق، ثواب الاعمال، انصارى محلاتی، رضا، ص 375، نسیم كوثر، چاپ اول، قم، 1382ش.

[33]. همان، ص 377، ح 1.

[34]. همان، ح 2.

[35]. امام خمینی،سید روح الله، نجاة العباد، ص 53-55، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ اول، تهران.

[36]. طباطبائى، سید محمد حسین، سنن النبى (ص)، فقهى، محمد هادى، ص210، كتاب فروشى اسلامیه، چاپ هفتم، تهران، 1378ش.

[37]. شیخ صدوق، ثواب الاعمال، انصارى محلاتی، رضا، ص 379، نسیم كوثر، چاپ اول، قم، 1382ش.

[38].همان.

[39]. طباطبائى، سید محمد حسین، سنن النبى (ص) ، فقهى، محمد هادى، ص2.2، ح 229، كتاب فروشى اسلامیه، چاپ هفتم، تهران، 1378ش.

[40]. همان، ح 230.

[41]. همان، ص 202 و 203، ح 231.

[42]. همان، ص 203، ح 232.

[43]. همان، ص 211، ح 243.

[44]. شیخ صدوق، ثواب الاعمال، انصارى محلاتی، رضا، ص 375، نسیم كوثر، چاپ اول، قم، 1382ش.

[45]. همان، ص 379.

[46]. امام خمینی، سید روح الله، توضيح المسائل (المحشى)، ج‏1، ص 313، م542، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ هشتم، 1424ق.

.[47] حر عاملى، وسائل‏الشيعة، ج 3، ص 230، باب61 از ابواب دفن، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام، چاپ اول، قم، 1409 هـ ق.

.[48] توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج‏1، ص 339، م 615.

[49]. الغاية القصوى في ترجمة العروة الوثقى، ج‏1، ص 254؛ مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط-الحديثة)، ج‏4، ص 274؛ مدارك العروة (للإشتهاردي)، ج ‏8، ص 341.

[50]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج‏1، ص 79، (نظرآیت الله تبریزی(ره)).

[51]. همان، ص 78، (نظر امام خمینی(ره)).

[52]. همان، ص 79، ( آیت الله زنجانی).

.[53] برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 1، ص 72، دار الکتب الاسلامیة، قم ،1371هـ ق.

.[54] صدوق، محمد بن علی بن حسین، علل الشرائع، ج 1، ص 296، مکتبة الداوری.

.[55] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 300، ح1، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365هـ ش.

.[56] طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، الأمالی، ج 1، ص427، دار الثقافة، قم، 1414ق.

.[57] نیشابوری، فتال، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 376، رضی، قم، بی تا.

.[58] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 69، ص 48، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.

[59]. شيخ صدوق‏، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 140، نشر جامعه مدرسين‏، چاپ دوم، قم، 1404ق.

[60]. همان.

[61]. برای آگاهی بیشتر نمایه «خواب و مرگ نفس و روح انسان»، سؤال 96 (سایت اسلام کوئست: 2388) مطالعه شود.

[62]. كلينى، محمد بن يعقوب، كافی، ج7، ص 228، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران، 1407 ه‍ ق.

[63]. در ماده 291 ق.م آمده است: «ابراء ذمۀ میت از دین صحیح است» و یا در ماده 678 قانون مذکور ذکر شده است: «ضامن شدن از محجور و میت صحیح است».

[65]. مانند دکتر باریکلو.

.[66] از جمله ارائه دهندگان آن می‌توان به دکتر صفایی اشاره کرد.

.[67] إمام خمينی، سید روح الله، توضيح المسائل(المحشى)، ج ‏2، ص 693و951و952، س0 184 و1841و1292، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ هشتم، قم، 1424 ه‍ ق.

.[69] طبرسى، على بن حسن، مشكاة الانوار، محمدى، عبد الله و هوشمند،مهدى، ص 401، دار الثقلين، چاپ اول، قم، 1379ش.

[70]. همان ، عطاردى، عزيز الله، ص 178، عطارد، چاپ اول، تهران، 1374ش.

.[71] نور، 19.

[73]. ارث عبارت است از «حقی که صرفاً به حکم قانون از مرده حقیقی یا حکمی به زنده حقیقی یا حکمی منتقل می‌شود».

.[75] نور، 2.

[76]. كلينى، محمد بن يعقوب، كافی، ج7، ص 228، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران، 1407 ه‍ ق.

[77]. حر عاملى، وسائل الشيعة، ج  28،ص  362، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام، قم، 1409 ه ق.

[78]. با استفاده از مقاله معاونت حقوقي وامور مجلس،‏با تصرف.

[79]. آیات عظام خویی، تبریزی، فاضل، صافی، زنجانی و بهجت.

[80]. إمام خمینی،سید روح الله، توضیح المسائل(المحشى)، ج ‏2، ص 8و 9، م 1754، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ هشتم، قم، 1424 ه‍ ق.

[81]. همان، ص9، م1755، خویی: بنابر احتیاط واجب، زنجانی: باید به گونه‏اى بدهكارى او را برطرف سازد، خواه از مال میت بدهد یا از مال خود، خمس را داده و بعد از مال میت بردارد، یا از مال خود به گونه مجّانى بدهد. فاضل: اگر آن مال از درآمد همان سال فوت بوده این شخص باید بدهى خمسى او را بدهد، تبریزی: بنا بر أظهر واجب نیست خمس آن را بدهد.

[82]. اقتباس از سؤال شمارۀ 1723 همین سایت؛ این قول اتفاقی است.

[83]. آیات عظام امام خمینی(ره)، خامنه ای، نوری.

[84]. آیات عظام صافى، سیستانى؛ (زنجانى: چنانچه از مخارج سالش زیاد بیاید اگر مالى كه به دست آورده ارزشمند باشد لازم است خمس آن را بدهد، بلكه بنا بر احتیاط اگر مال ارزشمندى هم نباشد خمس آن را بدهد).

[85]. توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ‏2، ص 8، م 1754،” مهرى را كه زن مى‏گیرد خمس ندارد”.

[86]. مجمع المسائل (للگلپایگانی)، ج‏1، ص 336، س 167.

[87]. توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ‏2، ص 8، بهجت (م 1376): جهیزیه‏اى كه پدر به دخترش مى‏دهد و دختر آن را به منزل خود مى‏برد، آنچه از جهیزیه كه تا آخر سال استفاده نكرده، خمس دارد، مگر آن كه استفاده نكردن او اتّفاقى بوده و آن چیز، نیاز منزل اوست و یا چیزى است كه نداشتن آن خلاف شأن اوست كه در این صورت خمس ندارد.

[88]. ابن منظور، محمد بن مكرم‏، لسان العرب، ج ‏6، ص 168، صادر، چاپ سوم‏، بيروت‏،  1414 ق‏.

[89]. مهيار، رضا، فرهنگ أبجدی عربی- فارسی، متن، ص 247.

[90]. لسان ‏العرب، ج 4، ص  356.